نویسنده: اخگر رهنورد
نگاهی به زندهگی، آثار و اندیشههای «نوال سعداوی»
قسمت سوم
ج. اندیشهها
نوال سعداوی، سالیان زیادی در مورد مسایل مختلف، از مسئله زنان تا دین و سیاست و اقتصاد و طبابت، نوشته و نظر داده است. البته موضوع زنان و فمینیسم، نقد دین، و سرمایهداری و استعمار که به نابرابریهای اجتماعی و ستم بر گروهها و ملتهای فقیر میانجامد، تمرکز عمده نوشتههای او را تشکیل میدهند. از بُعد سیاسی-اقتصادی، دیدگاههای او با چپ و مارکسیسم (کلاسیک) نزدیکتر است؛ به همین دلیل حتا در مسایل روانشناختی زنانِ فقیر و روستایی، نشانههای از استعمار سرمایهداری را میبیند. در مسایل زنان و فمینیسم، دیدگاههای او با فمینیستهای چپ نزدیکتر است و از این رو، بر فمینیستهای لیبرال غربی، که «تمرکزشان بر مسایلی چون سکسوالیته و پدرسالاری، جدا از مباحث طبقه و استعمار است» انتقاد میکند. سعداوی توانایی خارقالعادهای در پل زدن میان امر شخصی و امر تئوریک دارد و در تحلیلهایش مدام به تجارب شخصی و یا تجارب کسانی که با آنها آشنایی دارد، بر میگردد. او با اشاره به تحولات درونی خودش، اظهار میدارد: «من دریافتم که میان آزادی زن و آزادی کشورش از زیر یوغ اشغال و استعمار- جدید یا قدیم- ارتباط است. همچنان که میان جنس، سیاست، اقتصاد، تاریخ، مذهب و اخلاق رابطه است».
جمع و توضیح تمامی اندیشههای سعداوی در اینجا نمیگنجد؛ به همین دلیل، در ادامه به چند موضوع مهم و اساسی، که سعداوی بر آنها تمرکز بیشتر کرده است، پرداخته میشود.
یکم. دین: سعداوی در کودکی علیه خدا، عصیان کرد؛ همان خدایی که جامعه پیراموناش، تصویری از آن ارایه کرده بود. او میگوید: «وقتی که کودک بودم (و فکر کنم همه کودکان دختر اینطوری هستند)… از نظام حاکم بر جامعه اطرافام احساس خشم میکردم، چون نظام ستمگر است. مثلن وقتی من در جامعه بزرگ شدم- اول در روستا، بعد در شهر- میدیدم که برادرم را به من ترجیح میدهند. دو برابر من [به او] پول جیب خرجی میدهند… [برادرم] هروقت دلش خواست، بیرون میرود. درحالی که من درس خوانتر از او بودم. در خانه کار میکردم و به مادرم کمک میکردم. اما برادرم به من ترجیح داده میشد. وقتی از خانواده میپرسیدم، «چرا؟»، میگفتند چون او پسر است. میپرسیدم که چرا پسر باید برتر باشد. میگفتند خدا اینطور گفته است. از همینجا من در برابر خدا عصیان کردم». بر خدا شوریدم، «چون خدای واقعی عدالت است. با عقل باید آن را شناخت».
این تجربه شخصی که به شورش علیه خدا انجامید، در آثار و نوشتههای سعداوی بازتاب مییابد و تا نقد متون مقدس (از جمله قرآن) و دین (اسلام) و بنیادگرایی مذهبی گسترش مییابد. از نظر او، «دین، تجسم نژادپرستی است» و اسلام سیاسی، دوشادوش استعمار و سرمایهداری حرکت میکند. اخوانالملسین و هواداران آن، به باور او، افرادی «مرتجع» و «عقب مانده»اند که وجودشان برای سیاست و جامعه مصر (و البته سایر کشورها) مضر است. سعداوی صرفن از بنیادگرایی مذهبی/ اسلام سیاسی انتقاد نمیکند، بلکه با دین سنتی و غیرسیاسی نیز درافتاده است. به گونه مثال، پس از آن که در 24 سپتامبر 2015، «فاجعه منا» در شهر مکه اتفاق افتاد و در نتیجه آن نزدیک به 2500 حاجی و زائر کشته و صدها تن دیگر مفقود شدند، نوال سعداوی گفت: «حالا بعد از این که در عربستان مردم زیر دست و پا له شدند، به فکر تغییر نحوهی برگزاری حج افتادهاند؛ طوری که مردم در گروههای کوچکتر [به زیارت] بروند. اما چرا نمیگویند که این ازدحام مرگبار وقتی پیش آمد که مردم داشتند با مجسمهی شیطان میجنگیدند؟ اصلن چرا باید به مجسمهی شیطان سنگ پرتاب کنند؟ چرا باید حجرالاسود را ببوسند؟ کسی از این حرفها نمیزند؛ اگر هم بگوید رسانهها چاپ نمیکنند. چرا نمیخواهند دین نقد شود؟» «این مقاومت در برابر نقد دین، آزادیخواهی/لیبرالیسم نیست؛ اسمش سانسور است».
سعداوی به وجود دولتهای واقعن سکولار در جهان باور ندارد. معتقد است هرچند در کشورهایی مثل ایالات متحده نهادهای حکومت و کلیسا از هم جدا استند، اما ایدئولوژی مسیحی در حکومت حضور و نقش پررنگی دارد. کتابهای مقدس مذهبی، چون انجیل و قرآن، متون پدرسالارانهای اند که برای ستم بر دیگران به کار میروند. به همین دلیل، خدا (عدالت) را نباید در لای این متون جستوجو کرد.
دوم. سرمایهداری: همچنان که گفته شد، به باور سعداوی، بنیادگرایی مذهبی و سرمایهداری در طول هم اند و یکدیگر را تقویت و حمایت میکنند. سعداوی اذعان میدارد: «ظلم و ستم بر زنان ریشه در سیستم جهانی سرمایهداری پسا-مدرن دارد که از سوی بنیادگرایی مذهبی حمایت میشود». او با استفاده از تواناییاش در پل زدن میان امر شخصی و امر تیوریک، در مسئله سرمایهداری و سیاست استعماری ابر-قدرتها نیز به مثالها و تجارب شخصیاش ارجاع میدهد. به گونه مثال؛ او نادیده گرفته شدن خودش، به عنوان نویسنده و فمینیست خاورمیانهای، از سوی محافل و مجامع غربی و انگلیسی-فرانسوی زبان را اینگونه توضیح میدهد: «من هنوز از سوی قدرتهای بزرگ ادبی در جهان نادیده گرفته میشوم؛ چون به عربی مینویسم و نیز به این دلیل که من منتقد ابرقدرتهای استعماری، سرمایهداری، نژادپرست و پدرسالار استم». او میپرسد: چرا بسیاری از نویسندهگان (در کشورهای جهان سوم) مجبور میشوند که به انگلیسی یا فرانسوی بنویسند، اما نویسندهگان انگلیسی و فرانسوی زبان مجبور نیستند به عربی یا چینی بنویسند (در حالیکه میلیاردها انسان در آفریقا و آسیا به انگلیسی و فرانسوی تکلم نمیکنند)؟ پاسخ این سوال برای او روشن است: «قدرتهای استعماریِ سرمایهداری عمدتن انگلیسی و فرانسویزبان اند»، به همین دلیل «بسیاری از نویسندهگان مشهور آفریقایی، مردم و زبانهای محلیشان را نادیده گرفتند… تا از سوی قدرتهای جهانی ادبی به رسمیت شناخته شوند».
گذشته از این مباحث ادبی و فکری، در تحلیلهای سیاسی سعداوی، مناسبات ناعادلانه سرمایهداری و روابط استعماری ابرقدرتها و جهان سوم، به عنوان خطرات جدی برای جامعه مصر، در کنار بنیادگرایی مذهبی-سلفی گذاشته میشود. او معتقد است مصر از زمان ریاست جمهوری «سادات» به یکی از مستعمرات آمریکاییها تبدیل شد و انقلابهای 2011 و 2013 مردم مصر، معطوف به «رهایی کشورشان از چنگال قدرتهای داخلی و خارجی، از دست استعمارگران و همچنین از شر قدرتهای سکولاری بود که از گروههای تروریست دارای انگیزههای مذهبی برای ایجاد تفرقه در جامعه استفاده میکردند». او با اشاره به کمکهای ایالات متحده به دولت مصر، میگوید: «در تاریخ پنجم جولای [احتمالن 2014] من گروهی از مردان آمریکایی را در شبکه خبری سیانان دیدم که مردم انقلابی مصر را به قطع کمکها تهدید میکردند. آنان فریاد میزدند و به تهدید خود ادامه میدادند. من امیدوارم این تهدید در عمل اجرا شده و کمکها قطع شوند چرا که از زمان اعطای کمکهای خارجی در دوره سادات از دهه٧٠ میلادی، این موضوع به ضرر حیات سیاسی و اقتصادی مصر بوده است. این کمکها بیش از هرشخص و گروه و کشور دیگر به نفع آمریکا است. این کمکها با استفاده از رشوه دادن به اعضای هیات حاکمه انجام شده و فساد زیادی را ایجاد کرده است. این کمکها باعث تقویت روابط استعماری آمریکایی-اسراییلی در سرزمین مصر شده است. این کمکها جز فقر و تحقیر بیشتر برای مصریها نتیجهای نداشته است».
سعداوی که معتقد است «با تروریسم، نمیشود به جنگ تروریسم رفت»، در 2002، در سخنرانیای در دانشگاه کالیفورنیا، «مرکز مطالعات خاور میانه»، با انتقاد از سیاست خارجی ایالات متحده گفته بود: جنگِ به رهبری آمریکا در افغانستان، «جنگِ برای استخراج نفت در منطقه» است، نه جنگ برای نابودی تروریسم مذهبی.
ادامه دارد…