صدیقه مشتاق، استاد دانشگاه، کار آفرین و یک زن معترض است. او 37 سال پیش در یک خانوادهای از قشر متوسط جامعه به دنیا آمد. سرزمین مادریاش بهسود میدان وردک است. جایی که صدیقه هرگز در آنجا زندگی نکرده است. سالهای کودکیاش را در ایران سپری کرد و با نیش و کنایههای ایرانیان قد کشید. به خاطر محدودیتهای شدید فراروی مهاجران افغانستانی در ایران، نتوانست بالاتر از صنف دوازدهم درس بخواند. سال 1383 تازه 18 ساله شده بود که همراه خانواده به افغانستان برگشت. 18 سال دیگر در افغانستان زندگی کرد و پس از آمدن طالبان به خاطر تهدیدهای امنیتی از کشور مهاجر شد و اکنون در ایتالیا زندگی میکند. همکار نیمرخ با صدیقه مشتاق در مورد بخشهایی از زندگی و دیدگاههای او در مورد زنان و آیندهی افغانستان گفتوگو کرده است.
نیمرخ: در زمان کودکی تان در ایران چه حسی به شما میگفت این سرزمین مال تو نیست، تو به جای دیگری تعلق داری؟
صدیقه مشتاق: ما در شهر اصفهان زندگی میکردیم. جایی که مهاجران افغانستانی بیشترین تبعیض را نسبت به تمام شهرهای ایران تجربه میکردند. من به عنوان یک کودک شناختی از افغانستان نداشتم. اما از صحبتهای پدر و مادرم درک کردم که ما به جای دیگری تعلق داریم. جایی که فقط تصاویر آن را در شبکههای تلویزیونی ایران میدیدیم. اما این تصاویر وحشتناک بود. خانههای خرابه، شهر جنگزده، صدای گلوله و فقر و ویرانی؛ این همان چیزی بود که از افغانستان در ذهن داشتم.
چه باعث شد به جایی برگردید که از آنجا فقط تصاویر وحشتناک دیده بودید؟
برگشت ما دو دلیل داشت: تبعیض علیه مهاجران و آرزوی پدرم. در صنف مکتب، در خیابان، در صف نانوایی، همهجا نیش و کنایه میبارید. تجربهی تبعیض و تحقیر به نام «افغانی» و «افغانی کثافت» نامهربانی ایرانیان بود که به میلیونها مهاجر جنگزدهی افغانستان روا میداشتند. من در مسابقهی تیزهوشان برنده میشدم، اما نتیجه را اعلام نمیکردند و از گفتن اینکه یک دختر افغانستانی فلان مسابقه را برده، ابا میورزیدند. فقط مدرسه نبود، اعضای خانواده و اقوام ما در شهر و خیابان بارها بیدلیل لتوکوب شدند؛ تبعیض را با گوشت و پوست و استخوان احساس میکردم. از سوی دیگر، پدرم یک آرزو داشت؛ اینکه من قابله شوم و زنانی را نجات دهم که در هنگام زایمان میمیرند. وقتی از صنف دوازدهم فارغ شدم، به فرزندان مهاجران افغانستانی اجازهی اشتراک در سطوح پیشدانشگاهی و دانشگاه داده نشد. من و پدرم تصمیم گرفتیم به افغانستان برگردیم. برگشتیم تا آرزوی پدرم برآورده شود. وقتی تصمیم گرفتیم به افغانستان برگردیم، تصاویر جنگ و ویرانی و گرسنگی مردم که تلویزیونهای ایرانی نشان داده بود، در ذهنم تکرار میشد، اما خوشحال بودم به جایی برمیگشتم که قرار نبود کسی برنده شدنم را انکار کند یا با طعنه «افغانی» صدا کند.
وقتی به افغانستان برگشتید چه حسی داشتید؟ سرزمینی که فکر میکردید نسبت به آن حس مالکیت دارید چگونه بود؟
بعد از ظهر بود، از مشهد وارد افغانستان شدیم، یک جادهی خاکی ما را به شهر هرات رساند. بار و بسته را در هوتلی بردیم که قرار بود از آنجا به موترهای کابل سوار شویم. من و برادرم از کلکین هوتل مردم را تماشا میکردیم؛ زنان چادریپوش و مردان با پیرهن و تنبان را دیدیم. موتر و اسب و الاغ همه از یک جادهی خاکی میرفتند.
به کابل که رسیدیم، شب بود. واقعاً شب؛ یعنی تاریکی مطلق. در امتداد کوچههای سوت و کور عابران با چراغ دستی از کنار مان رد میشدند. وقتی به خانهی مامایم رسیدیم الکین نفتی را روشن کردند. از دوردستها صدای جنراتور به گوش میرسید. مامایم گفت فقط روزانه دو ساعت در ساحات خاص کابل برق میرسد و بس!
وقتی جابجا شدیم در همان دو ساعتی که برق میآمد پای تلویزیون مینشستیم، فقط تلویزیون ملی فعال بود و یک شبکه دیگر که موسیقی پخش میکرد. لهجهی فارسی محلی و لباس مجریان برایم جالب بود. تلویزیون طلوع تازه لوگویش را روی آنتن مانده بود و نوشته بود «به زودی…» هنوز فعال نشده بود. آب را از بمبه میکشیدیم و بوی تعفن کوچهها نشان میداد که شهرداری فعال نیست و مردم نیز هوای شهر را ندارند.
با مشکلات و محرومیتهای کابل چطور کنار آمدید؟
در ایران، جایی که ما زندگی میکردیم، آب و گاز در داخل خانه لولهکشی شده بود. برق 24 ساعته بود. امکانات رفاهی در کابل چند سال اول وجود نداشت، اما کنار آمدن با مشکلات سرزمین مادری برای من بسیار راحت بود؛ چون کسی نبود که مرا «افغانی» صدا کند، در اینجا من صدیقه بودم، با نام خودم صدا میشدم. با وجودی که از ایران خاطرات خوشی هم داریم، اما در نهایت «افغانی کثافت» بودیم که فقط اجازه داشت در بدل نان روزمرهاش ساختمانها را بسازد ولی در آنجا حق زندگی نداشتیم. اما در افغانستان قضیه فرق میکرد؛ اگرچند کوچهها گلی بود و زمانی که باران میبارید کوچههای گِلی پر از لای میشد ولی همان خاک و باد کابل را مال خودم میدانستم و حس میکردم کسی حق ندارد مرا از اینجا براند. با ورود به دانشگاه، برای خلق جهان جدیدی آستین برزدیم.
چه چیزی را به عنوان دستاوردهای 18 سال زندگی تان در افغانستان میشمارید؟
سالی که از دانشگاه فارغ شدم در یک شفاخانه شخصی وارد کار شدم و برای سلامتی زنان زیادی کار کردم. آنروزها حس میکردم آرزویی که پدرم داشت، محقق شده است. اما عروسی کردم و کار در شفاخانه برایم دشوار شد. اینبار به تدریس روی آوردم، فکر میکردم با تدریس قابلگی به دختران جوان از مرگ زنان بیشتری جلوگیری خواهیم کرد. ولی ته دلم راضی نبودم. میخواستم کار بزرگتری انجام دهم. همین انگیزه باعث شد که در سال 2010 من و شوهرم و یکتعداد دیگر از دوستان دست روی دست هم گذاشتیم و یک انستیتوت علوم صحی را راهاندازی کردیم. در سال 2015 ضمن تدریس، ریاست موسسه را نیز به عهده گرفتم. پس از آن دورهی پربار زندگیام شروع شد. هزاران نرس و قابله را تحویل جامعه دادیم و دهها فرصت شغلی به صورت همزمان ایجاد شد.
در کنار آن، کارهای داوطلبانه میکردم. عضو بورد رهبری اتاق تجارت و صنایع زنان شدم و به خاطر فعالیتهایم جایزهی خدیجهالکبرا را از سوی این اتاق و جایزهی «متشبث نخبه زن» را از سوی وزارت صنعت و تجارت دریافت کردم. در سال 2021 به خاطر فعالیتهایم جایزه «زن شجاع و تأثیرگذار» را از سازمان عفو بینالملل گرفتم. هفته گذشته که شهر لچه کشور ایتالیا تندیس رناتا فونته-2023 را اهدا کرد، مسؤولیتهای بیشتری روی دوشم گذاشته تا برای زنان افغانستان کاری بکنم.
دوست داشتید وارد سیاست شوید؟
در سالهای اخیر دورهی جمهوری به عنوان معاون والی بلخ معرفی شدم، اما اشرف غنی، رییس جمهور وقت این پیشنهاد را رد کرد و گفته بود سنش کم است. یکی از فعالیتهایی که در عرصه سیاسی آغاز کرده بودم، عضویت در شبکه مشارکت سیاسی زنان بود. من و شماری دیگر از بانوان فعال در کابل این شبکه را ایجاد کردیم. اوایل برنامه ما فعالیت در عرصه سیاسی بود، اما پس از سقوط این شبکه به اعتراضهای مدنی روی آورده و تا هنوز علیه گروه طالبان مبارزه میکند.
در ایتالیا که آمدیم عضو انجمن همبستگی زنان برای زنان شدم و با شماری دیگر از بانوان جوان «جنبش جهانی زنان هزاره» را ایجاد کردیم تا زنان هزاره که در اعتراضات خیابانی علیه طالبان و افتخارآفرینی برای افغانستان نقش موثری داشته در حاشیه نمانند. چون قبل از این زنان هزاره هم از آدرس جنسیت و هم از آدرس قومیت خود متحمل تبعیض بودهاند.
به عنوان یک قابله و استاد دانشگاه نظر تان در مورد آیندهی سلامت زنان زیر سایهی گروه تروریستی طالبان چیست؟
اگر طالبان باقی بمانند، چند سال بعد در عرصه صحت زنان ما شاهد یک فاجعه خواهیم بود. وضعیتی که فعلاً پیش آمده افغانستان را به قهقرا میبرد. بسیاری از کادرهای صحی مهاجر شدهاند، دانشگاهها و انستیتوتهای صحی مسدود است و قرار نیست نسل جدیدی از داکتران زن وارد بازار کار شوند. پس تا چند سال بعد در بخش صحت زنان یک فاجعه انسانی رخ خواهد داد. مرگ و میر مادران و نوزادان افزایش خواهد یافت و امراض زنانه بانوان بیشتری را قربانی خواهد کرد.
شما ضمن صحت، در بخش تجارت و کارآفرینی نیز تجربه دارید، نظر تان در مورد آیندهی اقتصاد زنان چیست؟
رونق اقتصادی زنان نتیجهی تلاش خود زنان، حمایت جامعه جهانی و سهولتهایی بود که از سوی دولت به وجود آمده بود.در بخش تشبثات زنان دست بالایی داشتند. از کوچکترین اندوختههای شان کارآفرینی و زمینه شغل ایجاد میکردند.همانگونه که من در انستیتوت زمینه کار زنان را فراهم کرده بودم هزاران زن دیگر در عین حال که خودشان رشد میکردند، برای دیگر زنان نیز کار میکردند. در سالهای اخیر زنان حدود دو و نیم هزار تجارت کوچک و بزرگ را اداره میکردند.وزارت تجارت و صنایع وقتی انگیزهی زنان را میدید جوایز و فرصتها را فراهم میکرد؛ برای زنان امیدواری خلق شده بود که فرصتها وجود دارد و با تلاش میتوانند رشد کنند. امیدوار بودیم که با استقلال اقتصادی زنان چرخهی خشونتها علیه زن کندتر شود، اما حالا تندتر شده است. تشبثات کوچک که فعلاً باقی مانده، چون حمایت نمیشوند ممکن امیدشان را از دست بدهند و با رکود مواجه شوند.
فکر نمیکنید مسیر سرمایهگذاری جامعه جهانی برای زنان افغانستان با آمدن طالبان تغییر کرده باشد؟
پروژههای فعلی جامعه جهانی برای حمایت از زنان در بخش تشبثات کوچک متمرکز شده است. شاید تشبثات کوچک برای یک فرد مهم باشد. اما هنوزهم مطمین نیستم وقتی زنی اجازهی سفر نداشته باشد چطور ممکن است با یک تشبث کوچک زندگی مستقل و آزادی داشته باشد. پروژههایی که امروز جامعه جهانی در افغانستان تطبیق میکند فقط چرخاندن چرخ زندگی است، نه اینکه زمینه را برای اقتصاد زنان و توسعه پایدار کشور فراهم کند. قبلاً زنان در بخش واردات و صادارات جواهر و میوه و قالی و در بخش آموزش، صحت، رسانه، رستورانتداری و نهادهای خدماتی سرمایهگذاری میکردند، اما امروز زنان را پس به درون خانه و سر مزرعه برمیگردانند تا از آنجا پول دربیاورند. قارچپروری و گلدوزی که تجارت حساب نمیشود.
به نظر شما، آیا جامعه جهانی از این برنامهها برای توجیه تعامل شان با طالبان استفاده میکند؟
آمنه محمد چندی پیش سخن سازمان ملل را گفت. وقتی همکاران خود سازمان ملل مشکل پیدا کردند به یک شکلی میخواستند زمینه تداوم کارشان مساعد شود، حتا اسمی از رسمیت طالبان در نشستهای جهانی برده میشد. اما زنان ایستادند و گفتند ما اجازه نمیدهیم که در این مورد صحبت شود. طالبان حقوق زنان را نشانه گرفته تا با گروگان گرفتن زنان از جامعه جهانی باج بگیرند. سازمان ملل نیز دچار سردرگمی شده و به دنبال راهی است تا حقوق زنان را برگرداند؛ معلوم نیست چگونه.
به عنوان زنی که علیه طالبان به خیابان رفتید، نظر شما در مورد مبارزه مدنی زنان علیه طالبان چیست؟ آیا مبارزات تان به جایی رسیده؟
پس از سقوط همه سکوت میکرد و از ناامیدیها میگفتند. قرار بود کابینه طالبان اعلام شود، صبح سوم سپتامبر ما تعدادی از زنان در فواره آب در شهر کابل جمع شدیم که اعتراض کنیم. تا آنزمان همه زنان معترض یکدست بودند و بعد از آن چندین گروه تشکیل شد که تاهنوز به اعتراضات شان ادامه دادهاند. اگرچند هنوز به مقصد نرسیدیم، اما این حرکات بینتیجه هم نبوده، چون تنها صدایی که از افغانستان طی دو سال اخیر شنیده شده صدای زنان معترض است. هم در داخل کشور و هم در بیرون زنانی استند که در تعامل با همدیگر این صداها را بلند میکنند. اگرچه هنوز زنان به آن انسجام و اتحادی که باید داشته باشند تا حرکات بزرگتر انجام دهند نرسیدهاند.
فکر نمیکنید یک شکاف عمیق بین زنان جوان و معترض با زنانی که طی دو دهه گذشته وارد سیاست بودند وجود دارد؟
برخی از کسانی که قبلاً فعال بودند برای نیت شخصی شان کار میکنند و تعاملات به نفع شخصی خودشان را دارند. آن قشر از خانمها در پنلهایی هم که صحبت کردهاند هنوز ره به جایی نبرده، در نشستهایی که حضور پیدا میکنند صحبتهای خود را دارند. یکی از عواملی که اعتراضات و لابیها اثرگذار نبود همین تفاوت دیدگاه میان دو طیف زنان است. با آنکه زنان معترض در خارج هم تلاش کردند، اما نهادهای خارجی معترضان را نمیشناختند و کسانی را که خارجیها میشناختند از جمع معترضان نبودند. از همین خاطر دادخواهی زنان اثر مورد نظر را نگذاشت. امیدوارم این شکاف از بین برود و انسجامی به وجود بیاید. اما چیزی که از سیاست دنیای غرب شنیده میشود این است که از سیاست «تعامل» زنان دو دهه قبل حمایت خواهند کرد یعنی به حکومتی که طالبان سهیم باشند رأی میدهند. از طرف دیگر، چون طالبان بر سر قدرت استند و همه چیز پیش شان است آنها حاضر نیستند که قدرت را تقسیم کنند و بخشی از آن را به زنان بدهند. در کل، آیندهی سیاسی افغانستان دچار یک بحران است و این گره به زودی باز نخواهد شد.
از سخنان زنان معترض برمیآید که آنها خواهان براندازی طالبان و پاکسازی افغانستان از تروریستان استند، اما برخی از زنانی که طی دو دهه گذشته وارد سیاست و پروژههای امور زنان بودند خواهان تعامل با طالبان اند و به تشکیل دولتی راضی خواهند بود که طالبان و زنان سهامداران یک کابینه باشند؛ نظر شما چیست؟
من و هر زن افغانستانی دیگر که از حضور طالبان متضرر شدهایم به جهان بدون طالبان فکر میکنیم و میخواهیم زندگیای را تجربه کنیم که در آن طالب نباشد. اگرچه تاهنوز همهچیز براساس امید و خواست ما نبوده است اما آرزو میکنم یک بار دیگر به افغانستان آزاد و آباد برگردم. اینکه افغانستان بدون طالبان و عاری از تروریسم ممکن است یا نه، بستگی به مردم افغانستان و سیاست و دخالت جامعه جهانی در امور کشور دارد. اما اوضاع سیاسی-امنیتی منطقه و آنچه دنیای غرب و کشورهای دخیل در امور افغانستان میخواهند غیرقابل پیشبینی است.
نگاه زنان و جامعه مدنی افغانستان بیشتر به غرب گره خورده، اما کشورهای منطقه ممکن امروز بیشتر بر طالبان اثرگذار باشد. به نظر شما چرا زنان و جامعه مدنی افغانستان هیچ رابطهای با منطقه ندارند.
حکومتهای فعلی کشورهای منطقه دیکتاتورهایی بیش نیستند. خشونتها علیه زنان در ایران و پاکستان در صدر اخبار است، چین همینطور در بخش آزادی و دموکراسی تعریفی ندارد. این کشورها نمیتوانند الگویی برای مردم افغانستان باشد. کشورهای منطقه حامی گروه طالبان استند بر حسب اینکه باهم شباهت دارند.
اما در دنیای غرب عدالت، برابری جنسیتی و آزادی تجربه شده و نظم لیبرال و دموکراسی عملی شده است. اکنون هم ما باهم ارزشهای مشترک داریم. توجه زنان به غرب به همین دلیل است. دو دهه گذشته با وجود مشکلات اما اوضاع خوبی را تجربه کردیم و این نتیجه دخالت غرب بود. اما بدبختانه این ارزشها با آمدن طالبان دوباره گرفته شد و ما به بیست سال قبل برگشتیم. این عقبگرد بسیار سنگین تمام شده است و تمرکز بر غرب و سازمانهای بینالمللی مثل سازمان ملل متحد و نهادهای حقوق بشری نیز به خاطر همین است که ارزشهای دموکراتیک به کشور بازگردد.