گفتگو با دکتر بتول سیدحیدری، روانشناس و مشاور خانواده
بعد از وقوع هر فاجعه در افغانستان، خانوادههای بسیاری داغدار میشوند و عده ای نیز هرگز به زندگی طبیعی باز نمیگردند و به دردهای جسمی و روحی متعددی مبتلا میشوند که گاها همین دردهای جسمی و روحی آسیبهای جبران ناپذیری بر کیفیت زندگی بازماندگان میگذارد. ضرورت توجه به این مساله سبب شد تا گفتگویی با بتول سیدحیدری، روانشناس و مشاور خانواده انجام دهیم.
چگونه میتوان خانوادههای قربانیان یا آسیب دیدگان حملات را به زندگی طبیعی برگرداند؟
کار بسیار سختی است و برای بازگرداندن روح و روان پاشیده خانوادهها به زندگی طبیعی علاوه براین که گذر زمان نقش مهمی دارد اما درکنارش باید تیم بسیار متخصص و ماهر در بازه زمانی شش تا یکسال کنار خانوادههای آسیبدیده قرار بگیرند و در تمام برهههای سخت روحی و روانی که با آنها روبرو میشوند، نهایت همکاری و همدلی را داشته باشند. از مهمترین شاخصههایی که به بازگشت بهتر و سریعتر آسیبدیدگان به زندگی نرمال میتواند کمک کند، حمایت اجتماعی سازمانها و نهادهای فعال در سطح کشور است که در سالم سازی روان آسیبدیده خانواده ها کمک کنند. منظور از حمایت اجتماعی؛ حمایت اقتصادی، حمایت روانی و حمایت عاطفی است که شبکههای مختلف تحت پوشش خود به شکل دوامدار این گروه را تحت حمایت قرار دهند و در مورد خدماتی که میدهند، حتمن پیگیر باشند؛ نه اینکه به دلیل فشار رسانهها و نگاههای مردم، برای اینکه فرار از مسئولیت نشود؛ چندصباحی با سرکشی به این خانوادهها و حضور در مراکز و نهادها روی موجی که ایجاد شده است، سوار شوند و بعد از مدتی که تب و تاب هیجانها فروکش کرد، همه چیز را رها کنند و غیرمستقیم عاملی شوند که این خانوادههای قربانی حس طرد و یاس و ناامیدیشان بیشتر شود.
یکی از گروههایی که میتواند نقش مهمی درکاهش فشار روحی ناشی از حوادثی که خانوادهها درگیر شدهاند، نقش داشته باشند؛ فامیلهایی است که در گذشته خودشان قربانیان فاجعههای مشابه بودند که با خانوادههای تازه داغ دیده قرابت فکری و روحی دارند. این خانوادهها میتوانند نقش مهمی در سرعت بخشی به بازگشت خانوادههای آسیبدیده به زندگی روتین داشته باشند.
نحوه برخورد با کسانی که از نظر روحی متاثر از این حملات میشوند، چگونه باید باشد؟
متاسفانه بسیاری میخواهند در همان لحظه افرادی که شاهد حملات بودهاند یا عزیزی از دست دادهاند را به آرامش دعوت کنند یا وادار به سکوت کنند که گریه نکنند و برونریزی هیجان نداشته باشد؛ درحالیکه این رفتارکاملا اشتباه است. حتمن درگام نخست اجازه دهید که شخص اشک بریزد و برای عزیز از دست رفتهاش مویه کند البته تا اندازهای که به سلامت جسم خودش ضربه نزند، عزاداری کند. اینکه مرتب قیاس میکنند که فامیل فلانی دو دخترشان را از دست دادند یا تلاش درکوچک انگاری آسیبی که به شخص وارد شده بنمایند، کار درستی نیست چون باعث میشود که به مرور زمان در ماههای بعد در جایی که اصلا فکرش را نمیکنیم، فرد اسیب دیده، تخلیه درد روحی را که بخاطر فشار اطرافیان سرکوب کرده بود. این مشکل به شکل دردهای جسمی یا حافظه و شناخت وروحی خودش را نشان دهد که اگر در همان هفتههای اول اجازه میدادیم که این برونریزی به شکل درست انجام میگرفت و همراهی ما به عنوان ناظر کاملا علمی و اصولی بود، شاهد فاجعه روحی بعد از شش ماه نمیشدیم .
اطرافیانی که در قالب عضو حامی قرار میگیرند، در خانواده، دوست یا همکار میتوانند منبع مهمی برای حمایت و کمک باشند که درکاهش خطرات روحی ناشی از آسیب برای قربانیان و بازماندگان نقش کلیدی داشته باشند.
آیا کسانی که در جامعه افغانستان شاهد حملات انتحاری بودند، برای گرفتن مشاوره باید به مراکز مراجعه کنند؟ از تجربه خودتان در برخورد بعنوان روانشناس بگویید .
قطعن توصیه اکید دارم که به مراکز مشاوره که خدمات مداخله در بحران را انجام میدهند یا تیمی برای درمان با اختلالات تروما را در خود دارند، مراجعه کنند و مشورتهای لازم را بگیرند. هرچند به دلیل وضعیت خاص افغانستان و حملات انتحاری و فجایع انسانی و طبیعی، انتظار از وزارتخانههای مرتبط مانند وزارت صحت میرود که همیشه تیم آماده به خدمت برای برخورد اصولی و صحیح در هنگام خلق اینگونه فاجعهها در سطح کشور داشته باشند تا فورا مداخله کنند. افغانستان به شدت نیازمند ایجاد مرکزی به عنوان «اورژانس اجتماعی» متشکل از پزشک، مددکار اجتماعی، روانپزشک، روانشناس و امدادگرانی از پولیس است تا گروههایی را در تمام ولایات مستقر کنند و در هنگام خلق هرگونه حادثه و فاجعه بتوانند به طور فوری مداخله کنند و درکاهش آسیبهای بعدی نقش داشته باشند.
یادم است در انفجاری که در تالار عروسی که درکابل رخ داده بود،کودکی هفت ساله را آورده بودند که چون شاهدکشته شدن همبازیش بود، دچار گنگی در زبان شده بود و توان تکلم را از دست داده بود. شاید هفت ماه طول کشید تا با همکاری بسیار هوشمندانه پدر و مادر کودک که قدم به قدم با رهنمودهای مرکز مشاوره پیش میرفتند و همراهی تیمی سه نفره به صورت تدریجی توانستیم کودک را به دنیای گفتار و زبان برگردانیم که نتیجهاش برایمان بسیار شیرین و لذتبخش بود.