این روزهای سخت و فرسایشگر برای مردم افغانستان روزهای مهمی هستند. درست در زمانی که لابیهای طالبان قصد دارند چهرهی متفاوتی از طالبان نشان دهند و در ادامهی تطهیر طالبان تلاش میکنند، ماشین کشتار دشمنان علم و دانش و گردانندگان برنامهی قبیح نسلکشی به معرکه آمده است. میخواهند به همه نشان دهند که در هیچ زمانی و تحت سیطرهی هیچ نظامی، از اهداف شان که همانا کشتن فرزندان ملت و ساکنان اصلی این سرزمین هستند، دست برنمیدارند.
دانشآموزان و دانشجویانی که در هیچ صف سیاسی و نظامی نایستادهاند اما تحت نظارت هر دولتی، در اولین صف کشتار قرار میگیرند. آنها کشته میشوند تا عبرتی باشد برای سایر پدران و مادرانی که با حقوق ناچیز ماهانه و حتا روزانهی خویش، فرزندان خود را برای تغییر آیندهیشان و جدا ساختن از سیستم فقر و فلاکت به مکتب و دانشگاهها میفرستند. در دورانی که مردم تحت هر شرایط خطرناکی فرزندان خود را به مکتب میفرستند تا آیندهی خود و مملکت خود را بسازند، خون دهها انسان بر زمین ریخته میشود تا حقیقت فرهنگ کشتار در حافظهی هر انسانی پایدار بماند.
حالا باید متوجه شده باشیم که نه یک گروه، بلکه یک تفکر دیرینه، یک سیستم از قبل طراحیشده، مرحله به مرحله در هر شرایطی با هر ابزاری این کشتار سیستماتیک را برای «سرکوب» و «حذف دایمی» ادامه میدهند.
هشداری جدیتر از این چه میتوان یافت که یکی از بیآزارترین قشر بومی این سرزمین از صدها هزار خانوار در دوصد سال قبل، امروز به 43 نفر رسیدهاند؟! تا دیر بجنبیم سرنوشت سیکها و هندوهای این سرزمین بر بسیاری از اقوام و مذاهب به ویژه بر هزارهها که از دورهی عبدالرحمان تاهنوز یکسره با کشتار دستجمی و ترورهای هدفمند و کوچ اجباری مواجه بودهاند، تکرار خواهد شد. چنانکه امروز لابیهای شان حتا در بزرگترین نهادهای حقوق بشری جهان نفوذ کرده و با استفاده از تریبونهایی که برای دفاع از برابری انسانی ایجاد شده، نام اقوام تحت ستم و هدف نسلکشی را از اعلامیهها حذف کرده و آنها را با واژهی «اقلیت» میخوانند.
وقتی یک روند مخرب و کشنده، معنای زندگی گروهی را تشکیل میدهد نمیتوانند از آنچه که در آن معنای زندگی خویش را یافته، جدا شوند. چه بسا که در پی توهم و جهل و نادانی انسانیت خویش را از دست داده و بردهی اعتقادات غلط خود شدهاند و بقای خود را در حذف دیگران میدانند. زندگی برای این گروه همانند کولهبار نکبت و فلاکت است که بر دوش میکشند.
این طرز فکر ویرانگر جهان را بر دو بُعد مادی و معنوی تقسیم کردهاند. جهان مادی شان را نیازمند ریختاندن خون دیگران برای غصب و چپاول میدانند تا بقای شان را تضمین کنند. جهان معنوی را به گونهای ترسیم کرده که مرگ در تصور آنها رسیدن به آرامش است. آرامشی که در جهان مادی هیچ تلاشی برای رسیدن به آن نکردند. در جهان مادی همواره با تمام کسانیکه زندگی را موهبت بزرگ دانسته و در تلاش برای بهترسازی آن هستند سر جنگ دارند. پیروان این تفکر انسانخوار، در تمام ابعاد زندگی رقتانگیز شان، دیگران را مسئول بدبختیهای خود دانستهاند.
وقتی از فرهنگ انتحار و کشتار مردم، به رگبار بستن زنان حامله و نوزادان در زایشگاه غرب کابل، کشتار دستجمعی دانشآموزان مکاتب و دانشجویان دانشگاهها و سر بریدن مسافران بیگناه در مسیر راه جلریز و زابل را در تالار بزرگ شهر(انترکانتیننتال کابل) پیش چشمان مردمی که عمری در ترس از انتحاری زیسته و بر جنازهی عزیزان خود گریستند، با افتخار جشن میگیرند و برای انتحاریها مراسم پر زرق و برق یادبود و فاتحه میگیرند، از خزانهی ملت پول و امتیاز به خانوادهی قاتلان مردم میبخشند، معلوم و مسلم است که این بیریشههای ناقل، هنوز تشنهی خون مردم بیشماری هستند. هرقدر که سایر مردم برای رسیدن به علم و دانش تلاش کنند، این لجنهای تاریخ که بر بدنهی ملت ما چسبیدهاند، ماشین مرگ خود را فعالتر میسازند.
باید به این مسأله به جدیت پرداخت که این جنگ در واقع جنگ قومی است. کتمان حقیقت نه تنها ما را از رسیدن به راه حل باز میدارد بلکه در بیراههای خواهد کشاند که هدف غایی سازماندهندگان فرهنگ انتحاریست.«برادری» توهم و زائیدهی یک نگاه غلط به واقعیت است. آنها برادر ما نیستند و برادر خواندن آنان تکرار اشتباهات گذشته است. چگونه دختری را که مادرش هنگام زایمان او بر روی تخت زایشگاه در دشت برچی کشته شد، قناعت میدهید که آن مرد هولناکی که از آنسوی مرز آمده مادرت را کشت برادرت هست؟!
این گروه تروریستی تا آنجا که بتوانند مردم را در تنگناهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی قرار میدهند تا وادار به کوچ اجباری شوند و یا در حاشیههای ابعاد مهم سیاسی اقتصادی اجتماعی نگه داشته شوند. پایان این انزوا نیز نابودیست!
مسألهی مهم اما به روند سیاستهای بیمارگونهی کسانی برمیگردد که عمری به نام نمایندگان مردم بر خوان نعمت نشستهاند و اکنون که مردم همهی هستی خود را از دست میدهند، هیچ صدایی از آنان در برابر جامعهی بینالملل برنمیخیزد. بیبرنامهگی سایر اقوام و سیاستمداران، این موقعیت را در اختیار این گروه جهل میگذارد تا بتوانند سیاستهای شوم خود را به آسانی و بیدردسر اعمال کنند.
همهی مردم افغانستان در طول تاریخ شاهد این امر مهم بودهاند که هر بار جامعه رو به انکشاف و رشد رفته است و مردم خواستهاند تا خود را با جهان مدرن همراه کنند، ناگهان ماشین جنگی این بیگانگان که هیچ انس و احساسی به مردم این سرزمین ندارند، به حرکت درآمده و توازن اجتماعی را برهم زده است تا همواره بر قدرت باقی بمانند. برای خیلیها هنوز سخن در لفافه گفتن برای «حفظ وحدت ملی» همچنان در اولویت قرار دارد. بیخبر از آنکه هیچ وحدت ملی در کار نبوده و نخواهد بود. بیان حقیقت، و نگاه واقعبینانه به حقایق، امر مسلمی است که تفکر، منطق و مسیر زندگی این نسل و نسلهای بعدی را به سمتی هدایت میکند که آزادی، رفاه و امنیت در آن قرار دارد.
وحدت ملی نیز پوشالی بود برای کتمان تمام ستمهایی که بر بومیان این سرزمین روا داشتند. دست و پای مردم را بستند، تیغ بر گلوی مردم گذاشتند، فرمان داد که صدایت را نکش، اگر صدایی برآمد خواهش کردند که «اعتراض ممنوع» وگرنه «وحدت ملی» آسیب میبیند. و اینگونه مردم را بیسروصدا سر بریدند.
برادر خواندن قاتل خویش، به غیر از روح و روان و احساس مردم را در گیجی و سردرگمی قرار دادن هیچ دستاورد دیگری ندارد. مردم باید آگاه و مطلع باشند و بدانند این سایهی مرگ هر روز گستردهتر میشود و هر روز قربانیان بیشتری را میگیرد. برای رهیدن از زیر تیغ جلاد باید چارهای دیگری اندیشید. از قطعهها و قول اردوهای انتحاری چه توقع دارید؟ همینها بودند که طی سی سال گذشته از کوچ اجباری تا نسلکشی، عملیات انتحاری و کشتار هدفمند را اعمال کردند. چه چیزی تغییر کرده؟ فقط سلاح و مهمات مدرن ناتو را در اختیار گرفته و با انتحاریهای بیشتر و مردم بیانگیزه و گرسنه با دستان خالی مواجه شدهاند. توقع و خواست تأمین امنیت از طالبان خود خیال خام است که لابیهای طالبان میخواهند آن را به خورد مردم جهان و رسانهها دهند تا به طور غیر مستقیم آنها را زمامدار مردم افغانستان و مسئول معرفی کنند. در چنین شرایطی باید هوشیار بود و نگذاریم آنها از طریق لابیهای خود به این گروه تروریستی چهرهی رسمی داده و برای آنها مشروعیت خریداری کنند. طالبان عامل انتحار و نسلکشیست نه نیروی بازدارندهی آن! نسلکشی هزارهها توسط طالبان در یکاولنگ بامیان و شهر مزار شریف را چگونه فراموش کرده از آنان توقع محافظت باید داشت؟