با گسترش اعتراضات در ایران علیه حجاب اجباری که اکنون با شعار «زن، زندگی، آزادی» به خیزش مردمی در آن کشور بدل شده است، یک بار دیگر موضوع حجاب به عنوان «ابزار سیاسی» در دست حکومتهای دینمحور، نه تنها در بین اکثریت جوامع شهری و اقشار تحصیلکرده بخصوص زنان مطرح گردیده که در بین نمایندگان دین(روحانیون) نیز مورد بحث قرار گرفته است.
این موضوع جدا از اینکه مردم ایران دیگر تحمل یک نظام دیکتاتور را ندارند که حتا به چگونگی پوشش روزمرهی مردم دخالت قهرآمیز می کنند، بلکه بیانگر تغییر عقیده و دگرگونی ارزشهای اعتقادی و اجتماعی در نسلهای جدید است. این دگرگونی گستردهی عقیدتی در اجتماع، ریزش اقتدار و قدرت حکومت و «نظام دینی» یک حکومت سرکوبگر را به دنبال دارد. در این حالت به کارگیری شیوههای قهرآمیز نه تنها کمکی به استوار ماندن نظام نمیکند، بلکه برای فروپاشی پلهوار نظام سرعت میبخشد.
چهار دهه مردم در افغانستان و ایران سالهای زیادی را در زیر چرخهای نظامهای خودکامه زیستهاند. هرچند که در این چهاردهه، فروپاشی نظاها با کمک گرفتن از تسلیحات جنگی در افغانستان متفاوت از نظام دیرپای جمهوری اسلامی ایران بوده است، اما آنچه ما شاهد بودهایم، وضعیت وخیم زنان از نگاه قانون و سنتهای جامعه بوده است که نظامهای دینی-سیاسی این دو کشور، به شیوههای مختلف آن را مدام به متن جامعه تزریق کردهاند. شیوههایی که به بهانههای حفاظت از سیستم خانواده و فرهنگ دینی و سنتی جامعه، مدام به بازتولید فرهنگ زنستیز و خشونتمحور میپردازد.
در زیر سیطرهی این نظامها، زنان در هر دو کشور رنجها و بیعدالتیهای فراوانی را از نسلی به نسل دیگر همچون میراث منحوس سپردهاند. بیعدالتی مانند ازدواج زودهنگام دختران، امتیاز حق طلاق برای مردان(هرچند زنان نیز میتوانند درخواست طلاق دهند اما این روند، خود مشکلات فراوان قانونی دیگری را برای زنان به بار میآورد)، چند همسری مردان، کماهمیت بودن شکایات و شهادت زنان و دهها مسألهی دیگر که در متن جامعه بین گروههای اجتماعی روند قانونی و ارزشی خود را طی میکند. اما نسلهای جدید با خارج شدن از دستگاه فکری این نظامهای دینی راه خود را به سوی آزادی و حقوق انسانی خود تا زمان رسیدن به آن میپیمایند. در این میان آنچه که برای زنان مبارز هر دو کشور بسیار دارای اهمیت است، حرکت همزمان و یکپارچهی آنان به سوی هدف مشترک که همان آزادی با معیارهای انسانی است، ملزم و مهم به نظر میرسد. ما در تاریخ شاهد بودهایم که این نظامهای خودکامهی دینی-سیاسی چگونه در هنگام دفاع از مواضع خود همدیگر را یاری میکنند و برای دوام خود با تمام تفاوتهایی که دارند یکنواخت حرکت میکنند.
همزمان با جمهوری اسلامی که در ایران در حال جان گرفتن و قدرتمند شدن بود و به سرکوب مخالفان خود میپرداخت، در افغانستان یک نظام نوپای سوسیالیستی حیات خود را شروع کرده بود. اما دولت اسلامی ایران با بهره گرفتن از اعتقادات دینی مردم افغانستان و پناه دادن به مخالفان مسلح دولت وقت افغانستان، در واقع دو هدف را نشانه گرفته بود. نخست عرصه را برای منتقدان و مخالفان خود که در افغانستان جای گرفته بودند، تنگ و وضعیت را برای آنان دشوار میساخت. دوم، این حکومت خودکامه و برخواسته از حوزههای دینی که نسبتی با زندگی مدرن و شهری نداشت، نمیتوانست همسایهای را در کنار خود داشته باشد که با داشتههای فرهنگی و اعتقادی مشترک، راه متفاوتی را طی میکند و میتواند نظام جمهوری اسلامی را در بین مردمی که تا قبل از آن آزادیهای فراوانی تجربه کرده بودند، یکه و تنها بگذارد.
از این رو جنگهای تحمیل شده بر هر دو ملت و خونهایی که ریخته شد، حیات این نظامهای اسلامی را جان بخشید و استوار ساخت و سالهای متمادی به سرکوب گروههای آزادیخواه و عدالت طلب پرداخت.
اما در این مقطع زمانی دیگر این گروههای پراکنده نیستند که آزادی و عدالت را مطالبه میکنند، بلکه یک ملت است که حق خود را از دولتهای خودکامه میخواهد. زنان در افغانستان در برابر طالبانی ایستادند که به هیچ اصل و قانونی پایبند نیستند و کشتار مردم برای آنان همواره باعث فخر و مباهات بوده است. اما حقیقت این است که مردم خسته از این همه ستم و فشاری است که مدام از سوی انسانهای ستیزهجو و دشمن با مدرنیته و زندگی شهری برآنان تحمیل میگردد. زنانی که میدانند اگر کار نکنند گرسنگی آنان و دیگرانِ وابسته به خودشان را از پا در میآورد. زنانی که آگاهی یافتهاند و هیچ چیز نمیتواند آگاهی آنان را نسبت به خود و حقوق انسانی خود تحت شعاع قرار دهد. دخترانی که امروز برای درهای بسته مکاتب خود اشک میریزند، فردا برای گشودن درهای آن به سرکها میآیند و مبارزه میکنند.
اکنون مهم این است که زنان هر دو کشور از مبارزات هم حمایت کنند و از یکدیگر غافل نشوند. همچنان که این دو حکومت خودخوانده و سرکوبگر با تمام تفاوتهایی که باهم دارند یکدیگر را حمایت میکنند. اینکه چگونه حکومتهای سرکوبگر الهام دهنده و یاری دهندهی هم هستند را به وضوح میتوان دید. در این چند روز که تظاهرات گستردهی مردمی در ایران جریان دارد، حکومت جمهموری اسلامی برای سانسور هر چه بیشتر مردم کانالهای ارتباطی انترنتی را محدود کرده چون انترنت نقطهی اتصال مردم ایران با جهان است. بعضی از سران طالبان مانند سعید خوستی نیز موضوع قطع اینترنت را مطرح کرده و برای سانسور و کنترل بیشتر مردم خواستار قطع انترنت شدهاند تا بتوانند مردم جهان را در بیاطلاعی از وضعیت ملتی که گروگان خود گرفته اند، قرار دهند.
از این روی مردم آزاداندیش، جامعهی مدنی و زنان مبارز هردو کشور باید در هماهنگی و همسویی با هم حرکت کنند و تکیهگاه معنوی و چرخهی حرکت یکدیگر گردند تا بتوانند بنیاد این قدرتهای نامشروع را ویران کنند. چنانکه شعار «نان، کار، آزادی» زنان معترض افغانستان، با یک جهش خوب تبدیل به «زن، زندگی، آزادی» گردید. شعاری که گامی بلندتر برداشته و زن را به عنوان یک عنصر آزاد از مناسبات اقتصادی و دیگر وابستگیهای فرهنگی-اجتماعی، و زندگی را خارج از هرگونه تحمیل عقیدتی-ارزشی و در نهایت آزادی حقیقی را به مثابه یک امر قطعی و انسانی خارج از بندهای دین و سنت میطلبند.
دیدگاهها 1
من ایرانی هستم. زنده باد شجاعت زنان افغانستان. در ایران هم این سرکوب رو چهل سال پیش داشتیم، اما زنانی که مجبور شدند روسری بپوشند، عقاید آزاد خودشون رو به نسل بعد و فرزندانشون یاد دادند. زنان شجاعی هم داشتیم که حتی کشته شدند یا جایی فریادی کشیدند که مردم نشنیدند، اما سالها پس از مرگشون مردم ظلمی که به اینها رفته بود رو شناختند. شناختن داستان هر ظلمی آجری هست در دیواری که جلوی استبداد کشیده میشه. مبارزه فقط در خیابان نیست، گاهی در تربیت نسل آینده است که دختر و پسرش دیگه زن ستیزی رو تاب نیاره