صبح روز یکشنبه 24 اسد روزی که تمام آرزوهای یک نسل نابود شد. با آنکه از تابستان هنوز ماه اسد در پیش است، شبهای بامیان کمکم سرد شده میشود. طبق روال عادی از خواب میخیزد و صبحانهای را که درست کرده با شوهر و دختر خرد سالش میخورد. بعد آماده میشود، قرار است با خانمهای دیگر جلسه برگزار کنند. نگران است که اگر وضعیت امنیتی خرابتر شود و طالبان بر بامیان حمله کنند، خانمهای بامیان چه کار کنند؟
وضعیت امنیتی در تمام افغانستان رو به وخامت است. ولسوالیها، ولایتها و شهرهای بزرگ پیهم به دست گروه طالبان سقوط میکنند. گلثوم زهرا از خانه بیرون میزند تا بار دیگر خانمهای بامیان را منسجم کند و مثل چند هفته قبل دوباره در صورت حملهی طالبان در مرزهای بامیان، برای سربازان غذا آماده کنند.
گلثوم زهرا کسیت؟
بهار سال 1377 است و افغانستان در حال جنگیدن با گروهی که دم از اسلام و اسلامگرایی میزند. ولی برعکس نه از اسلام چیزی میداند و نه از انسانیت. در این سال گروه طالبان موفق میشود تا بامیان را تصرف کند و به قتل عام و غارت مردم ادامه دهد. در قریه شهیدان در چند کیلومتری غرب بامیان در یک خانوادهای از قشر متوسط جامعه، دختری به دنیا میآید. نامش را میگذارند «گلثوم».
او هنوز یک ساله نشده که خانوادهاش به دلیل اوضاع بد امنیتی، کشتار و قتل عام هزارهها توسط گروه طالبان مجبور به ترک خانه و کاشانه میشوند و به ایران پناه میبرند. روزها میگذرد و گلثوم در دیار غربت بزرگ میشود. تا اینکه در سال 2001 با آمدن ایالات متحده آمریکا و متحدینش گروه طالبان را از روستاها و شهرهای افغانستان بیرون میکنند. خانوادهی گلثوم با بهتر شدن اوضاع پس به ملک اجدادی خود بر میگردند.
روزها میگذرد و گلثوم بزرگ و بزرگتر میشود. عملکرد و رفتارش عکس عرف جامعه است. جامعهای که مردسالار هست و پسر نزد خانواده نسبت به دختر ارزش بیشتری دارد. ولی گلثوم این روندی که حالا به یک فرهنگ تبدیل شده را نمیپذیرد. خلاف تمایل خانواده و همسایهها مثل پسران قریه کار میکند، درس میخواند و با پسران فامیل فوتبال بازی میکند و دوچرخهسواری میرود.
در سالهایی که بامیان بخاطر فعالیتهای مدنی، شهرت ملی و بین المللی پیدا میکند و در این سالها جادهها به رسیم اعتراض «کاهگل» میشود، و در اعتراض به نبود برق چهار راهی مرکز شهر به عنوان چهار راه «الکین» نامگذاری میشود. بامیان بستر مناسبی برای فعالیتهای مدنی شده بود ولی تنها و اکثر فعالیتهای مدنی جنبه مردانه داشته و حضور زنان کمرنگ بود. گلثوم حالا بزرگ شده و بخاطر دادخواهی برای حقوق زنان پا به عرصه فعالیتهای اجتماعی میگذارد. به گفتهی او، در اویل سال 2014 به عنوان کارآموز به یکی از رسانههای محلی بامیان شروع به فعالیت میکند. او روحیه سرکشی دارد و تنها به فعالیت رسانهای اکتفا نمیکند. در کنار آن شروع میکند به دادخواهی برای زنانی که قربانی آزار و اذیت در محیط کار و خانه بودند. در ضمن با شماری از دختران برای تفریح دوچرخه سواری را نیز شروع کرد.
در جامعهای که زن و مرد با نام پدر صدا میشوند و مردم تخلص و نام خانوادگی را از اجداد پدر میگیرند، گلثوم نام مادرش را به عنوان تخلص به خود میماند و به نام گلثوم زهرا شهره میشود. گلثوم زهرا با وارد شدن در عرصه فعالیتهای اجتماعی با مخالفتهای زیادی روبرو میشود. از خانواده شروع تا اقوام و همسایهها مخالف عملکردهای زهرا بودند. ولی او با اینکه از سوی اقوام و همسایههایش بد دیده شده و حتا «فاحشه» خوانده میشد اما به فعالیتهایش ادامه داد. زهرا دلیل شروع فعالیتهای اجتماعی خود را آزار و اذیت جنسی و جسمی که در دوره نوجوانی تجربه کرده است عنوان میکند.
گلثوم میگوید«در دورانی که نوجوان بودم از سوی مردان جامعه مورد آزار و اذیت جنسی و جسمی قرار گرفتم که مدت زیادی را در بر گرفت تا توانستم دوباره به خود بیایم. همین رنجهای روحی روانی بود که تصمیم گرفتم که با شروع فعالیتهای اجتماعی برای زنانی که مثل من قربانی این آزار و اذیتها شده، دادخواهی کنم و تا حد توان نگذارم که این زنان مثل من دچار مشکل روحی روانی شوند.»
زهرا به نیمرخ گفت «تجربهی آزار و اذیت برای من به یک عقده تبدیل شده بود. تنها راهی که میتوانستم این عقده را از بین ببرم ورزش بود. او هر روزه با تعدادی از دختران برای تفریح دوچرخه سواری میکردند. در سالهایی که زهرا و دیگر دختران باسیکلرانی میکردند این ورزش برای دختران در جامعه سنتی افغانستان کار راحتی نبود. او میگوید همیشه وقتی سوار بر دوچرخه خود بودم یا با سنگ از سوی مردم استقبال میشدیم و یا با دشنام.»
زهرا در سال 2017 میلادی از سوی سازمان ملل متحد به عنوان یکی از ده زن برتر سال افغانستان شناخته شد. همچنین زهرا از جمله دختران باسیکل ران بامیان بود که در سال 2016 بخاطر اعتراض به انتقال مسیر لین 500 کیلو ولت برق توتاپ از بامیان به سالنگ، به رسم اعتراض سوار بر دوچرخه از بامیان تا کابل رکاب زد و چراغ «الکین» را برای رهبران حکومت هدیه داد.
آرزوهایی که با یک چشم بهم زدن از بین رفت
گلثوم وقتی در مورد روز سقوط بامیان به دست طالبان صحبت میکرد، گلویش را بغض گرفته بود. برای چند دقیقه سکوت کرد و گفت «روز یک شنبه 24 اسد برای اولین باری که با طالبان روبرو شدم یک بار به یاد رخشانه، فرخنده و… دهها زن و دخترانی افتادم که به عناوین مختلف یا سنگسار شدند و یا به آتش کشده شدند. تصاویر قربانیان خشونت و شلاق و محاکم صحرایی در ذهنم جان گرفت. با خود فکر کردم که من نیز مثل آنها دچار چنین سرنوشتی خواهم شد.»
زهرا میگوید «تمام تلاشها و زحمات من و همنسلانم برای دسترسی به آرزوهای که سالها برایش تلاش کردیم، به یکبارگی دود شد، به هوا رفت. زخم زبان خوردیم. لقب فاحشه و بد کاره را به جان خریدیم. اما تلاش را متوقف نکردیم. حالا احساس پوچی میکنم. با خود میگویم که چی شد تمام زحمات یک نسل؟ آیا به همین سادگی از دست رفت؟»
او حالا تمام دستآوردهای که برای شان سالها جنگید و از سوی خیلی از مردان جامعه لتوکوب و صد رقم فحش و ناسزا شنید را از دست داده و برای زندگی با خانواده کوچک خود کیلومترها دورتر از افغانستان پناه گزیده و یک زندگی نو را در دیار غربت از اول شروع کردهاست.
زهرا میگوید «این تنها روایت من نه، بل روایت یک نسل است. نسلی که سالها با تمام توان خالصانه برای یک افغانستان بدون خشونت جنگیدند. ولی با فرار اشرف غنی و آمدن طالبان تمام تلاشها و آرزوهای شان دود شد، به هوا رفت.»