نویسنده: عارفه پیکار
در سطح بینالملل سازمان ملل متحد میتواند هر دو جانب دولت و گروه طالبان را در پیشبرد گفتگوهای صلح سمت و سو دهد و در داخل افغانستان بجز زنان افغانستان هیج جانب بیطرف را نمیتوان سراغ کرد.
آنچه در افغانستان میتواند به عنوان مانع در مقابل این نقش زنان در گفتگوهای صلح پنداشته شود، فرهنگ سنتی و نگاه پاییندستی به زنان است ورنه زنان در کشورهای متعدد درگیر جنگ توانستهاند نقش میانجیگری موثری را بازی کنند. البته زنان افغانستان نیز تا اکنون به عنوان یک گروه بیطرف درین راستا تلاش نکردند. تمام تمرکز زنان افغانستان درین مدت تلاش برای حضور نسبیشان در تیم مذاکرهکننده دولت بود اما سلسله عواملی وجود دارد که زنان نتوانستهاند از این ظرفیت و تجربه جهانی استفاده کنند و ابتکار عمل را در دست بگیرند.
اول، در دو سال اخیر زنان و فعالین رسانهای، حقوق بشری و دولتی، زن به صورت هدفمند در تیررس کشتار و ترور طالبان قرار گرفت. این ترورها که با هدف خاموش کردن صدای زنان برنامهریزی شده بود تا حدی موفق هم شد. تعداد زیادی از فعالین افغانستان را ترک کردند، ترورهای هدفمند تعداد زیادی را وادار به سکوت کرد و فقط یک تعداد که تجربه کار و زندگی را در زمان حکومت طالبان داشتند، با درک اینکه مرگ هر لحظه در انتظارشان است اما در مقابل گروه طالبان سکوت نکردند.
دوم، مناسبات سیاسی هنوز در افغانستان رنگ قومی دارد و از آدرس قوم هم به لحاظ حاکمیت فرهنگ مردسالار، مردان هستند که میتوانند نمایندگی از قوم را در سیاست کلان کشور تمثیل کنند. طی این مدت زنانی که از جانب دولت افغانستان در تیمهای مذاکرهکننده دولت معرفی شدند، کمتر از جانب جامعه قومی به عنوان نماینده پذیرفته شدهاند و بیشتر نگاه جامعه آنها را به عنوان نماینده قشر زنان به رسمیت میشناختند.
سوم، هنوز در نگاه جامعه ذهنیت عمومی حکم میکند، آنکه در میدان جنگ بوده و تجربه نظامیگری دارد، میتواند به عنوان یک جانب گفتگوهای صلح به حساب آید. زنانی که طرف درگیر جنگ نبوده فقط به لحاظ تعهدات جامعه جهانی میتواند برای حصول اطمینان از رعایت حقوق زنان در میز مذاکره حضور داشته باشد، نه طرف اصلی در گفتگوهای صلح.
با وصف چالشهایی که باعث شده است زنان نتوانند به عنوان یک گروه بیطرف و میانجی و تاثیرگذار در پروسه صلح افغانستان نقش بازی کنند، نقاط قوت جدی وجود دارد و میتواند نقاط ضعف فعلی را در آدرس دولت افغانستان رفع نماید.
به هر حال جامعه جهانی بدون اختلافنظر از حضور و مطالبات زنان حمایت میکنند. از طرفی در این چند سالی که گفتگوهای صلح آغاز شده است، یکی از مواردی که جامعه جهانی به آن تاکید داشته نظریات و نگرانیهای زنان است. از طرف دیگر آنچه زنان افغانستان تا اکنون از دولت، گروه طالبان و جامعه جهانی مطالبه داشتهاند، مطالبات مختص زنانه نبوده است. آنچه زنان میخواهند حفظ شود و آنچه باید به عنوان خطوط قرمز در مذاکرات صلح در نظر گرفته شود، به سرنوشت جمعی مردم افغانستان ارتباط دارد. زنان در چهار دهه جنگ، نه تنها که دخیل نبودهاند بلکه به عنوان قربانیان جنگ بیشترین آسیبها را تجربه کردهاند و از سوی دیگر معنا و اهمیت ارزشهای دموکراتیک را بیشتر از هر قشر سیاسی و اجتماعی درک میکنند. اگر زنان ابتکار عمل را بدست بگیرند و درین راستا لابی داخلی و بینالمللی را آغاز کنند، مطمئناً که مورد حمایت همه جوانب قرار خواهند گرفت. تعامل زنان با نهادهای بینالمللی در محور صلح هم به مراتب آسانتر از تعامل تیم مذاکره کننده فعلی است. نهادهای حقوق بشری و صلح تمایل بیشتر دارند تا قربانیان جنگ را بیشتر از عاملین جنگ در پروسه صلح مورد حمایت قرار دهند.
همچنین، زنان به عنوان یک گروه مستقل و غیرسیاسی میتواند جلو جانبداریها را در گفتگوهای صلح بگیرد.
روشن است که اکثریت شخصیتهای سیاسی که به عنوان عضو هیات مذاکرهکننده دولت افغانستان معرفی شدهاند، وابسته به یکی از جریانهای سیاسی هستند که به هیچ عنوان نمیتوانند نقش بیطرف را در گفتگوهای صلح بازی نمایند. متاسفانه جریانهای سیاسی افغانستان سالهاست که بر اساس پالیسی ناروشن سیاسی و مالی فعالیت دارند و این خود نگرانی جدی را خلق کرده است. زنان افغانستان به دلیل محرومیتهای تاریخی و فرهنگ سنتی حاکم در افغانستان تا اکنون حتی فعالیتهای سیاسیشان را غیرسیاسی پیش بردهاند، تا هنوز حزب مقتدر سیاسی از زنان وجود ندارد. رویکرد مدنی زنان در مبارزات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ذهنیت و دیدگاه حقوق بشری را در زنان تقویت کرده، موردی که در گفتگوهای صلح برای حفظ دستاوردهای بیست ساله نهایت ارزشمند است. با جریانهای سیاسی که استقلالیت سیاسی و مالیشان همیشه پرسش برانگیز بوده توقع تصمیم و تلاش در راستای منافع ملی دشوار به نظر میرسد. این درست است که زنان به دلیل غیرسیاسی بودن، غیرنظامی بودن و نداشتن ابزار فشار مردمی و نظامی کمتر توانستهاند، دولت را تحت فشار قرار دهند تا مطالبات آنها را برآورده ساخته و امتیازات بیشتر را در عرصههای گوناگون به زنان اختصاص دهد اما آنچه در پروسه صلح نیاز است، دیدگاه ارزشمدارانه و مسئولانه است. زنان عضویت جریانهای سیاسی را ندارند، لذا میتوانند فراتر از دایره منافع حزبی برای افغانستان تصمیم بگیرند.
در عین حال با محوریت زنان در پروسه صلح مداخلات کشورهای منطقه کاهش مییابد. متاسفانه صلح و جنگ افغانستان تنها یک موضوع داخلی نیست. همان طوری که جنگ در افغانستان ریشههای منطقوی و بینالمللی دارد، امروز گفتگوهای صلح نیز اجندای صرفاً داخلی نیست. کشورهایی که منافع سیاسی و اقتصادیشان را در تداوم جنگ و بیثباتی در افغانستان میبینند، با تمام توان تلاش میکنند پروسه صلح افغانستان را به بیراهه کشانده و گروههای تروریستی را به اشکال مختلف مورد حمایت قرار دهند. رقابت آمریکا با روسیه، رقابت ایران و آمریکا، رقابت هند و پاکستان، رقابت اقتصادی چین و آمریکا…. مواردی هستند که هر یک از کشورها در تلاش هستند تا تصامیم صلح در مورد افغانستان طوری اتخاذ شود که منافع استراتژیک آنها تامین شود. این کشورها آنچه هویداست در کنار حمایت مالی، سیاسی و آموزشی گروههای تروریستی، جریانهای سیاسی همسو با پالیسی دولتهایشان را نیز مورد حمایت قرار دهند، اما از آنجایی که زنان افغانستان تا اکنون بصورت مطلق غیرسیاسی و حتی فعالیتهای سیاسیشان اکثراً مستقل است، این فرصت میتواند زمینه مداخلات کشورهای منطقه خصوصاً همسایههای افغانستان را بشدت کم ساخته و حمایتهای حقوق بشری را در پروسه صلح جلب نماید.
تاریخ افغانستان روایت میکند که دخیل شدن زنان یک قبیله در منازعات، ختم موفقانه آن را در قبال داشته است. اکنون اگر زنان افغانستان تلاش کنند و دولت نیز حمایت کند، میتوان بجای کسانی در ایجاد وحدتنظر نمیتوانند موفقانه عمل کنند، زنان را به عنوان صلح سازان بصورت جدی دخیل ساخت.