روز آخر ماه رمضان است و ساعت از نه صبح گذشتهاست، پیادهروها پر است از آدمهایی که دارند برای روز اول عید، چیزهایی میخرند؛ عیدی که برای مسلمانها پس از یک ماه گرسنگی و تشنگی بهوجود میآید. بهباور مسلمانان روزه داشتن، روح انسانها را پاک میکند. آنها را به خدا نزدیک میکند و برای صحت مفید است؛ اما این فلسفه برای «معصومه» زن فقیری که هر روز از اول صبح تا نزدیکیهای شام در کنار جاده مینشیند تا کسی برایش کمک کند و همیشه در گرسنگی بهسر میبرند، معنایی جز تداوم گرسنگی بهخاطر فقر چیز دیگری ندارد.
او زنی 43 ساله و سرپرست یک خانوادۀ شش نفره میباشد، شوهرش معیوب است و در کنار مراقبت از شوهرش مسئولیت دختر و نواسههایش را نیز بر عهده دارد؛ به گفتۀ او، ماه رمضان شاید برای آنهایی که وضع مالی خوبی دارند و در زمان افطار بر سفرههایشان غذاهای متفاوتتر و بهتری نسبت به زمانهای دیگر میچینند، خوشایند باشد. ولی برای کسانی مانند او چیزی جز بیشتر از همیشه گرسنه ماندن نیست.
قبل از اینکه حرفی در مورد خدا بزند و از او شکایت کند، «استغفرالله» میگوید و از خدایش بهخاطر شاکی بودنش معذرت میخواهد. «در این دو سال که طالب آمده، روزهایی بوده که ما فقط یک وعده نان داشتیم؛ مردم همه بدبخت هستند و آنهایی که دارند نیز دست کمک دادن ندارند. خدا هم که اصلاً ما را نمیبیند، من در این 43 سال عمرم هرگز خدا را فراموش نکردم، ولی باز فقیر هستیم و بدبخت؛ آدم بیکار هم نبودم، همیشه کار کردم، ولی باز هم زندگی برایم بدتر از روز قبل شده.»
شوهر معصومه 17 سال پیش توانایی راه رفتنش را بهخاطر انفجار ماین از دست دادهاست؛ او کارمند مؤسسۀ ماین پاکی بود و ماین جاسازی شده توسط گروه طالبان در ولایت میدان وردک، او را برای همیشه خانهنشین کردهاست.
معصومه نیز تا قبل از تسلط گروه طالبان؛ در یک سازمان حمایت از زنان بیسرپرست «صفاکار» بوده و از این طریق هزینۀ زندگیشان را تأمین میکرد، او در این مورد گفت: «وقتی طالب آمد هرچه بدبختی بود، چند برابر شد و دفتری که در آن کار میکردم نیز بسته شد. از آن به بعد هر چه تلاش کردم کاری پیدا نتوانستم و بعد هم که کار کردن زنها را ممنوع کرد؛ حالا مجبورم دست به گدایی بزنم.»
به گفتۀ شوهر معصومه، خدا و گروه طالبان هر دو در حق آنها ظلم کردهاست. «کفر گفته نشود؛ من کمکم از خدا ناامید شدم، هر چه غم و بدبختی است بر ما نازل کرده. این چه قسم امتحان الهی است که از مرگ بدتر است. گروه طالبان که خودشان را بندههای واقعی خدا میگویند نیز ظالمتر از همه هستند؛ من که در برابر آنها نمیجنگیدم و خنثی کردن ماین بیشتر برای کمک کردن به مردم غیر نظامی است، چون نظامیها وسایل تشخیص دارند، ولی این گروه هنگام کار کردن بالای ما تیراندازی کرد و مجبور شدیم به ساحه که هنوز پاککاری نشده بود فرار کنیم و من هر دو پایم را از دست دادم؛ کاش جانم را از دست میدادم.»
حالا فقر شدید، خانوادۀ معصومه را بهگونهای احاطه کردهاست که هیچ راه برونرفتی برای آنها باقی نگذاشته، تنها راهی که میتواند نانی برای خوردن پیدا کنند، گدایی است. اما گروه طالبان اجازۀ این کار را نیز نمیدهند. به گفتۀ معصومه: افراد گروه طالبان آنها را در مکانهای پر رفت و آمد اجازه نمیدهند و آنها را مجبور میکنند در پسکوچهها دست به گدایی بزنند.
گروه طالبان در دو سال گذشته طرح جمعآوری متکدیان را از سطح شهر روی دست گرفتهاند و بر اساس آماری که از سوی این گروه منتشر شده، گروه طالبان ۲۲ هزار و ۱۲۵ گدا را از مناطق مختلف شهر کابل، جمعآوری کردهاست که از این میان، ۱۱ هزار و ۴۳۱ زن، هشت هزار و ۱۴۹ کودک و دو هزار و ۵۴۵ تن مردان هستند.
اما گروه طالبان بدون اینکه گزینۀ بدیلی برای تأمین معیشت آنها روی دست داشته باشند، آنها را از سطح شهر جمعآوری کرده و در مراکز خاصی مشخصات و هویتشان را ثبت، بایومتریک و دوباره رها کردهاند.
بیشتر زنانی که گدایی میکنند، مسئولیت خانوادههای بیشتر از پنج نفر را به عهده دارند که بعد از جمعآوری تا هنوز هیچ کمکی دریافت نکردهاند. با آنکه مسئولان هلال احمر افغانستان از روند توزیع پول به متکدیان خبر داده بود؛ اما تا هنوز هیچ پولی به آنها توزیع نشدهاست.
مسئولان هلال احمر قبلاً گفته بودند برای هر عضو از خانوادۀ متکدیان، ماهانه ۲۰۰۰ افغانی توزیع میشود. نظر به تعداد متکدیان و فرزندان آنها، این مقدار کمک ماهانه با در نظرداشت اقتصاد در حال فروپاشی افغانستان بعید به نظر میرسد.
به گفتۀ معصومه، قبلاً دو نواسهاش در سطح شهر پلاستیک فروشی میکردند و از مردم درخواست کمک مینمودند؛ اما در بهار سال گذشته، گروه طالبان آنها را از شهر جمعآوری کرده و به مرکز تربیت اطفال بردهاند، وقتی معصومه برای برگرداندن نواسههایش به آنجا میرود، مسئولان گروه طالبان او را بهعنوان نیازمند ثبتنام میکنند، ولی تا هنوز هیچ کمکی از سوی هیچ نهادی دریافت نکردهاست. «در زمانی که ما را ثبت نام کردند و انگشت ما را گرفتند، به ما گفتند که بعد از این ماهانه کمک دریافت میکنید، از آن تا حالا بیشتر از یکسال میگذرد، ولی یک افغانی هم دریافت نکردیم.» وقتی در مورد عید از او پرسیدم، حس کردم از زیر برقعاش لبخند تمسخرآمیزی زد و گفت: «وقتی گرسنه باشی، عید و غیر عید ندارد. گرسنه همیشه گرسنه است، نواسههایم هر روز نزدیک شام، پیش فروشگاهها ایستاد میشوند تا کسی دلشان بسوزد و کمک کند؛ فکر میکنی از بیچارگی نواسههایم در روز عید کم میشود؟»