نیمرخ
  • گزارش
  • روایت
  • گفت‌وگو
  • تحلیل و ترجمه
  • چندرسانه‌ای
    • ویدیو
    • عکس
    • پادکست
  • بیشتر
    • زنان و مهاجرت
    • روایت‌رنگین‌کمانی‌ها​
    • صلح و امنیت
    • ترجمه
    • فرهنگ و هنر
    • نخستین‌ها
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
حمایت مالی
نیمرخ

روایت دختری که قربانی عشق برادرش شد

  • نیمرخ
  • 4 سرطان 1403
112

رخسار

عادله اولین‌بار وقتی ۱۲ ساله بود ازدواج کرد، او در آن سن حتی دست چپ  و راست خود را نمی‌دانست، چه برسد به مسائل خانه‌داری و ازدواج. او را با برادرش سر بدل کرده بودند، برادرش خاطرخواه یک دختر بود؛ خانوادۀ آن‌ها در مقابل خانم برادرش، عادله را خواستگاری کرده بودند و عادله قربانی عشق برادرش شد. خانوادۀ شوهر عادله، تماماً مرد بودند و خانم برادرش (خواهرشوهر عادله) تنها دختر خانواده بود. عادله باید هم دختر می‌شد و هم عروس.

تمام کار و امورات خانه به‌عهدۀ عادله بود. مادرشوهر عادله فقط در کارهای خانه عادله را راهنمایی می‌کرد و هیچ کاری را انجام نمی‌داد. دست عادله چندین‌بار در وقت نان پختن در تنور سوخته‌است. او می‌گوید: وقتی نان را به تنور می‌زدم، آتش صورتم را می‌سوزاند، چشمانم درست نمی‌دید و به‌جای آن‌که نان را پنجه بکشم، دستم را روی تنور می‌کشیدم و مجبور بودم با دست سوخته بقیۀ نان‌ها را هم پخته کنم. شب‌هایی که شوهرم خانه نبود، مجبور بودم در اتاق تنها بخوابم. شوهرش موتروان بود و بیشتر اوقات خانه نبود، برای همین عادله بیشتر شب‌ها تنها می‌ماند.

مشکلات و شرایط سخت عادله بعد از به‌دنیا آمدن دخترش بیشتر شد. او نمی‌توانست مثل قبل درست به کارها رسیدگی کند و هربار مورد خشونت لفظی برادران شوهرش قرار می‌گرفت. رسیدگی به مادرشوهر پیر و رسیدگی به برادران شوهر که همه خورد بودند و به مواظبت نیاز داشتند، رسیدگی به کار و امورات خانه، رسیدگی به دخترش و خستگی جسمی عادله، او را آن‌قدر ضعیف و ناتوان کرده بود که شیرش خشک شده و دخترش به سوءتغذیه دچار شده بود. عادله وقتی می‌دید نمی‌تواند به دخترش درست رسیدگی کند، قلبش درد می‌گرفت.

او اصلاً از مراقبت طفل چیزی نمی‌دانست، اگر می‌دانست شاید می‌توانست کمکی به دخترش بکند. خانوادۀ شوهر عادله در شهر به عروسی دعوت بودند و همه می‌خواستند به شهر بیایند که متأسفانه در مسیر راه حادثۀ ترافیکی می‌کنند و فقط عادله و دخترش زنده می‌مانند. دیگران در همان محل حادثه جان‌شان را از دست می‌دهند، عادله و دخترش جراحت خیلی عمیق داشتند و هر دو ۸ ماه در شفاخانه بستری بودند، عادله امیدی به زنده ماندن دخترش نداشت، اما دخترش زودتر از خودش صحت یافت. بعد از مرخص شدن از شفاخانه، عادله به خانۀ پدرش رفت، چون کسی را نداشت که با آن‌ها زندگی کند. املاک و خانۀ پدرشوهر عادله به‌خاطر هزینه و مصارف شفاخانۀ او توسط پدر عادله به‌فروش رسیده بود و عادله جایی برای رفتن نداشت و مجبور بود خانۀ پدرش برود.

خانم برادران عادله تحمل او و دختر دو ساله‌اش را نداشتند، آن‌ها اجازه نمی‌دادند دختر عادله با اولادهای آن‌ها بازی کنند. عادله که فقط ۱۴ سال داشت مجبور بود رفتار زشت و حرف‌های مردم و حرف‌های خانم برادرانش را در خود بریزد و تحمل کند. اطرافیان او دخترش را پدر خور و یتیم صدا می‌کردند. عادله از بودن در خانۀ پدرش خسته شده بود و به‌خاطر این‌که سر و صدایی بین فامیل بلند نشود، صدایش را بالا نمی‌کرد و رفتارهای خشن همه را نادیده می‌گرفت.

عادله بعد از  فوت شوهرش ۸ سال در خانۀ پدر خود زندگی کرد، همه از بودن عادله بی‌زار بودند و پشت سر عادله حرف و حدیث‌های بی‌ربط جور می‌کردند؛ پدرش او را به‌خاطر این‌که حرف‌های مردم کم شود، به یک پیرمرد داد. عادله در ازدواج دوبارۀ خود هم روی خوش زندگی را ندید. در خانۀ شوهر دومش هم بالای عادله خیلی ظلم می‌شد. آن‌ها با او در کارها کمک نمی‌کردند، غذا برایش نمی‌دادند و همیشه بدون دلیل او را لت‌وکوب می‌کردند. از همه بدتر این بود که خانوادۀ شوهر عادله دخترش را قبول نداشتند و از طرفی پدر عادله هم اجازه نمی‌داد که دختر عادله با آن‌ها زندگی کند. شب‌ها مجبور بود به تنهایی بیرون برود، بارها وقتی شب‌ها به تنهایی از خانه بیرون شده بود، مورد حملۀ سگ‌های وحشی قرار گرفته بود؛ برای همین شب‌ها غذا نمی‌خورد تا نیاز به بیرون رفتن نباشد و باز هم مورد حملۀ سگ‌ها قرار نگیرد؛ چون کسی حتی تا بیرون هم با او نمی‌رفت.

عادله به‌خاطر این‌که خانوادۀ شوهرش با دخترش کاری نداشته باشد و او را مورد خشونت قرار ندهد، تمام حرف آن‌ها را قبول می‌کرد و هر کاری را که برایش می‌گفتند انجام می‌داد. او همیشه به خانوادۀ شوهرش عذر و زاری می‌کرد که حداقل به دخترش غذا بدهند، اما آن‌ها سنگ‌دل‌تر از آن بودند که به دختر عادله ترحم کنند. عادله از شوهر دومش یک پسر به‌دنیا آورد که آن هم به‌خاطر تغذیۀ نامناسب و مریضی زیاد، در ۸ ماهگی از دنیا رفت.

عادله بعد از وفات پسرش تصمیم به جدایی گرفت، او به شوهرش گفته بود که تو حتی به پسرت ترحم نداری که از خون و وجود خودت است، من نباید از تو توقع رفتار درست می‌داشتم که با من رفتار درست داشته باشی. حالا که در تمام مسائل با هم مخالف هستیم، با هم زندگی کردن معنی ندارد و با توافق شوهر ریش سفیدش بعد از ۴ سال زندگی مشترک از هم طلاق گرفتند. عادله مهریه‌اش را گرفت تا برای خود و دخترش زندگی جدید بسازد، گرچه پدرش زیاد اسرار کرد که با آن‌ها زندگی کند، اما عادله قبول نکرد و با پول مهریه‌اش برای خود دکان خیاطی باز کرد و حالا با دخترش آرام و آسوده زندگی می‌کنند. او بارها از طرف طالبان به‌خاطر فعالیت‌اش مورد بازپرسی قرار گرفته، اما عادله تسلیم نشده و به کارش ادامه داده‌است. او فعلاً تمام خرج و مصارف خود و دخترش را با هزینۀ لباس‌هایی که می‌دوزد به‌دست می‌آورد و کمک پدرش را قبول نمی‌کند. مبادا توسط برادرانش منت شود و رابطۀ پدر و برادرانش به‌خاطر کمک به او  با هم تیره نشود. عادله فعلاً یک خانم مستقل است و حتی گاهی اوقات به پدرش نیز کمک می‌کند.

همچنان بخوانید

تاوان این انجماد چندساله را که خواهد داد؟

ازدواج بیرون‌قومی و نفرت مضاعف علیه زنان!

۲۹ سال زندگی در ایران و خطر اخراج اجباری به افغانستان

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: آپارتاید جنسیتیازدواج اجباریجامعۀ مردسالارخشونت خانوادگیخیاطیزنان
به دیگران بفرستید
Share on facebook
Share on whatsapp
Share on telegram
Share on twitter
حمایت مالی
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
«شب که ناپدری‌ام به من تجاوز کرد…»
روایت

«شب که ناپدری‌ام به من تجاوز کرد…»

26 ثور 1402

خودش را «گندم» معرفی می‌کند، خال‌کوبی ظریف روی گردنش، مو‌های که دخترانه‌ کوتاه شده است، دستانی نه چندان ظریف و ناخن‌های لاک خورده و لحن خاص حرف زدنش همگی نشان می‌دهند او زن است که در کالبد یک مرد به دنیا آمده...

بیشتر بخوانید
زن؛ به مثابه موجودی تماماً بدن!
تحلیل و ترجمه

زن؛ به مثابه موجودی تماماً بدن!

20 ثور 1404

نویسنده: سائمه سلطانی در تاریخ بشر، نگاه به زن، همواره نگاه تحقیرآمیز و فروافتاده‌ای بوده‌است؛ نگاهی که زن را موجودی زبون، پست، بی‌ارزش و تهی از عقل و خرد معرفی می‌کند. زن، نه به مثابه...

بیشتر بخوانید
ازدواج بیرون‌قومی و نفرت مضاعف علیه زنان!
زنان و مهاجرت

ازدواج بیرون‌قومی و نفرت مضاعف علیه زنان!

23 ثور 1404

نویسنده: سائمه سلطانی وژمه زن جوان ۳۴ ساله‌ای است که از ازدواجش حدود پانزده سال می‌گذرد. همسر او سه سال قبل وفات کرد و وژمه را با پنج فرزند تنها گذاشت. وژمه حدود دو سال...

بیشتر بخوانید

فراخوان همکاری؛
رسانه نیمرخ بستر برای روایت زندگی، چالش‌ها و مبارزات زنان و جامعه +LGBTQ است.
ما به دنبال مطالب هستیم که بازتاب‌دهنده واقعیت‌های تلخ، امیدها و جریان‌های مقاومت و مبارزات آزدی‌بخش شما از زندگی تحت حاکمیت طالبان باشد.
نوشته‌ها و آثار خود را در قالب متن، صدا، تصویر و ویدیو برای ما ارسال کنید. ارسال مطالب

  • درباره ما
  • تماس باما
  • حمایت مالی
Menu
  • درباره ما
  • تماس باما
  • حمایت مالی
Facebook Youtube Instagram Telegram

۲۰۲۴ نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • روایت
  • گفت‌وگو
  • تحلیل و ترجمه
  • چندرسانه‌ای
    • ویدیو
    • عکس
    • پادکست
  • بیشتر
    • زنان و مهاجرت
    • روایت‌رنگین‌کمانی‌ها​
    • صلح و امنیت
    • ترجمه
    • فرهنگ و هنر
    • نخستین‌ها
EN