(بخش دوم)
در حاشیه تحمیل حجاب اجباری بهمثابه نمادی از آپارتايد جنسيتی اسلامی در افغانستان
زلمی کاوه
۵. طالبان؛ پرچمداران آپارتاید جنسیتی اسلامی
طالبان نحلهای از گروههای اسلامگرای سیاسی متشکل از دانشجویان مدارس مذهبیاند که در جریان دهههای 80 و 90 میلادی برای مبارزه با ارتش شوروی سابق و برپایی نظام شریعت در افغانستان توسط نیروهای استخباراتی پاکستان بهعنوان یک گروه مذهبی نیابتی بهوجود آمدند. این گروه در جریان جنگهای داخلی به همت سازمانهای استخباراتی پاکستان به هدف رسیدن به عمق استراتژیک پاکستان سازماندهی و آموزش داده شدند.
بعد از دههٔ 90 میلادی غربیها افغانستان را به حال خودش وا گذاشتند، نیروهای اسلامگرا و گروههای جهادی از سراسر جهان وارد کشور شده بودند و افغانستان تبدیل به پناهگاهی برای تروریستها گردید. مردم افغانستان با هیولای جنگ داخلی و قومی دستوپنجه نرم میکردند، ارتش پاکستان با خلق گروه طالبان بهعنوان یک نیروی سیاسی، مذهبی و قومی روی آنها سرمایهگذاری بیشتر کرد. بیشترین سربازان طالب از کودکی در مدارس حقانیه پاکستان آموزش دیده بودند و یا در حال آموزش مذهبی بودند، آنها تنها راه زندهماندن خویش را در جذبشدن به مدارس حقانی و دیوبندی میدیدند. این ارتش ذخیرهٔ مذهبی بهعنوان بزرگترین نیروی قهار گردید که در خدمت منافع و جنگهای نیابتی بهکار رفت و پاکستان در این راستا نقشی اساسی را بازی نمود. مذهب بهمثابه عنصر محرک، طی سالیان دراز، مغز تمام شاگردان دینی مدارس را شسته و آنها را از عقلانیت تهی کرده بود. مدارس دینی تمام امکانات انسانبودن را از آنها گرفته و اعتبار واقعی زندگی انسانی در وجود آنها را به صفر نزدیک ساخته بود.
اما پژوهشگرانی که دربارهٔ طالبان تحقیق کردهاند، نظریهها و تعریفهای متفاوتی از طالبان دارند. به اعتقاد عمر صدر، استاد دانشگاه آمریکایی در کابل: «طالبان یک گروه تروریستی است که اسلام افراطی و شؤونیزم قومی افغان را در ایدئولوژی خود با موفقیت ترکیب کردهاند و از قضا بر یک کشور متکثر و چندقومی حکمرانی میکنند. طالبان از دو معیار مبهم اسلامیت و افغانیت برای نفی هر نوع پیشرفت حاصلشده در دو دههٔ پسین و به همین ترتیب تغییرات تحولآفرینی که در دهههای شصت و هفتاد رخ داده بود، استفاده میکنند. افغانیت، تنوع و تکثر درون جامعهای را نفی و انکار میکند و اسلام دیوبندی با کثرتگرایی اسلامی در تضاد است.
انديشههای کهن و زنستیزانه زادهٔ ساختارهای درون جوامع بشری بوده و با تفکر مذهبی و پیشاسرمایهداری گره خوردهاند که در تاریخ حیاتشان از عقبمانی، تداوم جهل، گسترش خرافات و باورهای ضد انسانی و مذکر تغذيه کردهاند. در کل، زنان در جامعهٔ مردسالار، همیشه بیشتر از همه از طریق بدنشان درک و بازشناسی میگردند. بهنظر میرسد که در اینجا نگاه مردانه تبدیل به نگاه اجتماعی غالب بر جامعه میگردد.
طالبان دقیقاً دارای اندیشههای زنستیزند. آپارتاید جنسیتی اسلامی از بستر جامعهٔ مردسالار آمدهاست و تمامی اندیشههای آنها منشأ در اسلام اصیل داشته و از این جریان و باور تغذیه میکند. آنها از منظر جنسیتی زنان را فاقد بلوغ انسانی میانگارند. زن از نگاه آنها در قدم نخست بهعنوان ابژهٔ جنسی میباشد و این باور در برگیرندهٔ اساسیترین ارزشهای طالبانی است و سیاست اسلامی طالبانی را میسازد. این نگرش درواقع نگاه زیستگرایی و بیولوژیسم طالبانی نسبت به زنان است که در اندیشههای متفکرین و نظریهپردازان اسلامی مانند سید ابوالاعلی مودودی در کتاب «حجاب» به شکل گستردهای مطرح شدهاست و تمام بنیادهای اندیشهای مطرحشده در آن، جنسیتیسازی بدن زن برجسته شده و بدن زن را با اخلاقیات قرون میانهای و فساد اخلاقی مرتبط میسازند و در نتیجه، حجاب را به نماد تحمیل آپارتاید جنسیتی اسلامی و نماد کنترل مردانه بر بدن زن پیوند داده و اعمال میکند.
در حال حاضر، آپارتاید جنسیتی توسط طالبان در پيش چشمان همهٔ ما تجسد میيابد. آنها مذبوحانه تلاش میورزند تا تبعیض و انکار زنان از اجتماع را به اصول اساسی زندگی مردم در جامعه تبديل کنند. یک اقليت جنایتکار جلاد در رأس قدرت کشور قرار گرفته و به نمايندگی از آفریدگار موهوم، آپارتاید جنسیتی و زنکشی را اعمال میکند. زنستیزی منشأ در اندیشهٔ دینی مردسالارانه و قبیلهای آنها داشته و در عین زمان یک پروژهٔ تمام عیار، ساختهٔ اذهان سخیف، بیماران روانی، بیسواد، جاهل، جلاد مرتجع و قومپرست دارد که در قرن 21 بر جامعهٔ 40 میلیونی افغانستان حاکم گردیدهاند.
طالبان از منظر ایدئولوژیک، تعلق خاطر به اسلام سیاسی که بهمثابه فاشیسم معاصر عمل میکند دارند و اسلام را با ناسیونالیسم تمامیتخواه افغانملتی درآمیخته و از آن معجون عقیدتی آفریدهاند. تلفیقی از این ویژگیها برایشان امکان میدهد تا بخشهایی از بدنهٔ ناسیونالیستهای تمامیتخواه قومی متعلق به نحلههای ناسیونالیسم قومی را در خود الحاق نمایند. دامنزدن به احساسات اقوام دیگر در رابطه با زبان و نمادهای سیاسی اقوام دیگر نمونههایی از کارکردهای اخیر طالبان است. طالبان با اعمال اندیشهٔ هژمونیک به جدالهای زبانی با حذف پلاکاردهای فارسی از دانشگاهها چراغ سبزی برای بدنهٔ افغانملت بهمثابه شاخصهای هژمونی قومی فراتر از آنچه مدعیاند، قومی عمل کردهاند. ایجاد سروصداهای رسانهای برنامهریزی شده در مرزهای پاکستان و ایران نیز، برای توليد ذهنيتِ بهاصطلاح مستقلبودن بهراه انداختهاند. از همه مهمتر، پاکسازی ادارات از گروههای قومی ساکن کشور از مناصب دولتی نشانههایی از وضعيت جديد را تا اندازهای شرح میدهد. البته زمینههای مادی این وضعیت ریشه در سیاست تاریخی این کشور داشته و بهخصوص دولتهای پیشطالبانی با بازتوليد زمینهها و تولید باورهای قومی، سیاستهای امروزی طالبانی را سادهتر نمودهاند.
۶. حجاب اسلامی چيست؟
فاطمه مرنیسی در بخش دوم کتاب «زنان پردهنشین و نخبگان جوشنپوش» دربارهٔ حجاب چنین مینویسد: «حجاب از نظر لغوی به معنی «پرده» است، بهمنظور قرار دادن سدی ميان دو مرد نازل شدهاست، نه یک زن و مرد. پديداری حجاب مربوط به رويدادی است كه در سال پنجم هجری موجب نزول آيهٔ 53 از سورهٔ احزاب شد: «ای مؤمنان، وارد حجرههای پيامبر نشويد مگر آنكه اذن دهد و بر سر سفرهٔ طعامش دعوت كند. در آن حال هم نبايد زودتر از وقت آمده و به ظروف غذا چشم انتظار گشاييد، بلكه موقعی كه دعوت شدهايد، بياييد و چون غذا تناول کردید زود متفرق شويد، نه آنجا برای سرگرمی و انس به سخنرانی پردازيد كه اين كار پيامبر را آزار میدهد و او به شما از شرم اظهار نمیدارد، ولی خدا از گفتن حق شرم نمیكند و هرگاه از زنان رسول متاعی میطلبيد، از پس پرده طلبيد كه اين كارتان برای آنكه دلهای شما و آنها پاك بماند بهتر است و نبايد هرگز رسول خدا را (در حيات) بيازاريد و هرگز پس از وفات او با همسرانش ازدواج مکنید. اين كار نزد خدا (گناهی) بسيار بزرگ است.
این آیه بهطرز شگفتانگیزی ماهیت اوضاع عاطفی و خصوصی محمد را در برابر مراودات اجتماعی آن زمان بیان میکند و محمد که تازه ازدواج کردهاست و در شب عروسیاش میل شدید به همخوابگی و بودن با زینب دختر حجش را دارد، با پریشانی عجیبی از درد دیررسیدن به او میسوزد. این دیر رسیدن چنان او را بیقرار کردهاست که گاهی به یک زن سر میزند و زمانی به خانهٔ زن دیگر، تا زمان را بکُشد. او بیقرار است، مانند هر انسان عادی دیگر که میل عشق و رسیدن به محبوبش بیقرارش میکند، ولی همزمان با آن توان بیرون راندن مهمانان بیتربیت خود را نیز ندارد و همچنین به دلایلی هم نمیتواند دستور دهد تا مهمانان مرخص شوند و او را به حال خودش واگذارند. ولی نبوغ پیشگیری از چنین اتقافات در آتیه این است که او بهدنبال جلوگیری از تکرار چنین وقایع، چنگ به دامن خدایش میزند و آیهای برای جلوگیری از رفتارهای بعدی اعراب در روابط اجتماعیشان و رعایتکردن نزاکتهای فردی و اجتماعی فراهم مینماید. این آیه دقیقاً بیان روابط زمینی محمد و درگیریهای عاشقانه و عاطفیاش با زنانش است و مشکلاتی را که جامعه و افراد پیرامون آن برایش فراهم میکنند. خدای محمد تنها معنویتی است که به سراغ او میآید و حتی در مشکلات خانوادگیاش حامی او میگردد و برایش راهحل عرضه میدارد.
فاطمه مرنیسی در مورد شأن نزول و شرایطی را که محمد با جرأت تمام حرفهای کاملاً خصوصی خانوادگیاش را از زبان خدا بیان میکند، چیزی نمیگوید و بهراحتی از کنار آن میگذرد. درحالیکه چنین بیاناتی آنقدر کوچکاند که نیازی به مداخلهٔ خدا نمیرود و نیاز به توجیه اینچنینی ندارند که خدا در امور ارضای جنسی محمد در شب زفافش با زینب مداخله کند و بهصورت رسمی پادرمیانی نماید تا مردان عرب مزاحم زندگی خصوصی و رابطهٔ جنسی محمد در اولین شب ازدواجاش با زینب نشوند. فاطمه مرنیسی نیز این موضوع را بیاهمیت میداند، ولی برای اطلاعات بیشتر چنین توضیح میدهد و تا حدودی لحن انتقادی را نیز در سبک نوشتهاش میگنجاند. «آيهٔ حجاب در حجلهٔ خواب شب عروسی محمد با زينب دختر حجش و برای حفظ خلوت و مانع ورود فرد سوم «نازل شده» اين فرد انس بن مالک، يكی از اصحاب پيامبر بودهاست. يك رويداد نسبتاً كوچك، يعنی ترك محل كمی ديرتر از موقع مهمانی شام توسط عدهای مهمان، موجب عصبانيت محمد و عكسالعمل سريع خداوند گشت. البته اين آيه تنها آيهٔ مرتبط با حجاب زنان در قرآن نيست، ولی نخستين آن و يكی از محكمترين مستندات فقها برای اثبات لزوم حجاب زنان مسلمان بشمار میرود. شايد اگر آن سه مهمان پرچانه زودتر خانهٔ محمد را ترك كرده بودند داستان حجاب در دين اسلام متفاوت از اكنون بود.
گفتمان حجاب اسلامی تحت تأثیر نگاه فلسفی اسلام بوده و آنگونه که قرآن تفاوتهای میان انسانها، زن و مرد را نقطهگذاری کردهاست، میتوان فهمید که در این دسته بندیها، قرآن بهطور آشکارا به برتری مرد نسبت به زن تأکید دارد و برای تأیید این برتری به دنبال استدلال نیز میباشد که اشارههای کوتاهی به آن داشتیم. این نگرش روی تمام زندگی زنان مسلمان تأثیر دارد چون زن بهمثابه جنس و بخشی از اموال مرد تلقی میشود که مرد روی تن آن حق مالکیت دارد. چنانچه زن را به کشتزار نیز تشبیه نمودهاست. حجاب و تاریخ حجاب اسلامی با زدن مهر مالکیت بر بدن زن رقم خورده است. هر تعبیری که از حجاب از طرف نظریه پردازان اسلام ارائه گردد، نمیتواند از کنار شاخص برجستهٔ تن زنان بهمثابه ابژهٔ جنسی و جنسیتی شده بگذرد. با اعمال حجاب، دستهبندی بدن زن بهعنوان متاع جنسی که در اختیار مردان قرار دارد همچنان برجسته میماند.
۱.۶. حجاب؛ درفش فاشیسم طالبانی و انقیاد بدن زنان
حجاب تکهٔ سادهای برای محافظت و نگهداری از بدن نیست که انسانها از آن در برابر سردی، گرمی، باد و باران و گرد و غبار طبیعت مورد بهرهبرداری قرار بگیرد. حجاب باوری است که بدن کودکان دختر و زنان را در دایرهٔ ایدئولوژیک نگرش معطوف به مالکیت بر بدن زن، کنترل جنسی و جنسیت تعریف و بازتولید میکند. از اینرو باید سخن از حجاب را در چارچوب مسائل قدرت، آزادی، حق برابری و حق داشتن مالکیت بر بدن زنان به بحث گرفت. حوضهٔ اعمال حجاب بدون درک و شناخت جایگاه زن در اسلام و آزادی آن سطحینگری در مورد جایگاه و نقش حجاب بهعنوان یک ابزار کنترل بر بدن زنان میباشد.
کنترل بر بدن دختر از همان اوان کودکی است و حتی پيش از اولين دورهٔ پریودش میباشد. زنسازی دختر با به راه انداختين ماشين ايدئولوژيک جداسازی و پوشاندن حجاب آغاز میشود. اسرارآمیزی تن دخترانه زائیدهٔ جنسیسازی تن بوده و در روابط منجر به تحكيم موقعيت نابرابر دختر و پسر در سهمشان در توليد آتی و آمادگی آن برای سهمگيری در نظام حاکم است. در کشورهای اسلامی بهويژه از دههٔ هشتاد ميلادی به بعد که اسلاميسم سياسی جان تازه گرفتهاست روی توليد حجاب بهمثابه ابزار سياسی و توليد هويتی استراتژی نيروهای اسلامگرا بودهاست. کنترل بر بدن دختر در مکانيسم فرهنگ خوانوادگی تعبيه شدهاست و برای پسران، اين نُرمهای نامرئی اجازه میدهد تا زنان خانواده را زير چشمان کنترل قرار دهند. در عين زمان کنترل يک امر تعميم یافته و مشترک برای تمام اعضای خانوادهاست که بايد عضو دختر را کنترل نمایند.
ایدئولوژی احساسی خواندن زن و عاطفی شمردن وی در درون فرهنگ کنترل اصل نابالغ شماری زن را به نُرم نامرئی ولی روشن تبديل میکند. بد انگاری رابطهٔ جنسی جدا از قلمرو کنترل مرد بر آن و تابو نمودن تن زن و بهويژه سکس جدا از روابط تعیین شده، بدن زن را به بخشی از مالکيت مشترک خانواده و اعضای مردانهٔ قبيله قرار دادهاست.
حجاب بهمثابه نماد ایدئولوژیک، جایگاه ویژهای در اندیشهٔ اسلام سیاسی طالبانی دارد. حجاب نخستین قدم اعتقادی نامرئیسازی بدن زن در جامعهٔ مردسالار و حذف تن آن از انظار عامه و ساحرهکشی معاصر ذهنی به شمار میآید. حذف زنان، بازگشت آنها به کار مجانی و بردگی میباشد که در نظم اقتصادی مردسالار معاصر نتایج انباشت کار مجانی است و در عین زمان دستگاه تولید مثل برای به کار گرفتن ماشین جنگی و ارتشی رایگان از کارگران، انتحاریها در نظم طالبانی خواهد بود. استثمار جنسی از تن زنان بهعنوان بردگان جنسی را توجیه دینی میکنند و راههای هرگونه برابریخواهی فکری را برای زنان خنثی میسازند.
طالبان یکی از جریان قهار باورمند به نظام بردهداری جنسیتیاند که در جهان امروز بهصورت مسلحانه برای بقا و بازتولید این نظم مبارزه نموده و قدرت سیاسی را کسب کردهاند. آنها با شعار انکار و حذف زنان به میدان آمدهاند. کلیت مضمون فلسفهٔ سیاسی و دینی آنها اجرای قوانین آپارتاید جنسیتی اسلامی در جامعه است که زنان را به ماشین تولید مثل و ابزار جنسی در خدمت میل جنسی مردان تقلیل میدهد و از این طریق به شیءوارهٔ جنسی تبدیل میگردند.
حجاب درفش فاشیسم اسلامیستهای قرن 21 بوده و در طی سالهای گذشته در میان محافل اسلامگرا و حتی دولتهای 20 سال اخیر در افغانستان مورد بحث و گفتوگو قرار گرفتهاست. اسلامگراها حتی در غرب از کودکان بهخاطر طرح مسئله حجاب بهمثابه امر سیاسی سود بردهاند. نمونههای فرانسه گویای استفادهٔ ابزاری از این پرچم برای مطرح شدنشان در جوامع غربی به حساب میآید.
در افغانستان جهادیها بعد از سقوط دولت نجیب در سال 1992 و در طی این سالها تمام تلاششان این بودهاست تا راجع به حجاب و پوشش زنان و دختران تصمیم بگیرند و با استفاده از این ابزار آنها را به زندانهایی بهنام خانه بفرستند.
در طول عمر دولتهای بعد از 11 سپتامبر در افغانستان، نمونههایی را که وزارت معارف افغانستان برای پوشش دختران در مکاتب و معارف افغانستان توليد نموده بود، نمادها و استريوتيپهای رسمی از سلطهٔ ایدئولوژی اسلام سیاسی بهحساب میآید. این همان سلطهٔ برهنهٔ آپارتاید جنسیتی اسلامی است که در حال متعارف ساختن تفاوت حقوقی جنسيتی و مقدمههای بيشتر بر تداوم و مشروعيت اعمال تبعيض بر زنان است. اين سازههای پوششی که برای دانشآموزان دختر دیزاین شده بود. بازتاب باور ايدئولوژيک ناشی از سیاست اسلام طالبانی و جهادیها بود که در راستای نظریهٔ «زنان متاع و کشتزار مردان» گفتوگو و ماشين توليد مثل و وسيلهٔ ارضای جنسی برای مردان عمل میکرد و بار ایدئولوژیک و تربیتی آن برای دختران فروکاستی تن آنان بهعنوان تنهای جنسی بود. اين امر در تبیین همان فلسفهٔ هستیشناسی انديشهٔ آنها نسبت به بدن زنان هماهنگی داشت که زنان از دندهٔ چپ مردان برای کامل کردن آنها آفريده شدهاست. در اينگونه نگرش مالکیتی بر تن زن، ناقصانگاری آنها توجيه ايدئولوژيک مذهبی بهکار برده میشود. پوشش اسلامی نمادی از اين نگرش است و ابزار تداوم معنوی مالکيت بر تن و روان زن میباشد. پوشش اسلامی و جنسیسازی دختران از آوان کودکی ابزار معنوی و توليد مکانيزمهای نرمالسازی چند تکه پارچه برای تضمين نمودن حق مالکیت مرد بر تن زن است. از اينرو هم دولتهای پیشا طالبانی 20 سال اخیر افغانستان از راه آموزش و پرورش و ابزار رسمی به طبيعیسازی شالودههای نظم پدرسالاری و حق مرد بر اساس ارزشهای پدرسالاری و تحقير زن بنا شده بود. دولتها بهمثابه نمايندههایی از رژيم ارزشی کهن تصميم میگرفتند تا در پوشش کودکان دختر دخالت نموده و به مشروعيت آن ماديت ببخشند. اين نوع حجاب، پوشش ساده و ميراث جامعهٔ دهقانی نيست، بلکه نماد و سمبل آپارتاید و بردگی جنسیتی زنان است که به واسطهٔ نظریه پردازهای مذهبی سیاسی ديزاين شده و از طريق زور دولتی اعمال میگردد.