دنیای عجیبی برایمان رقم خورد؛ کاملا ناخواسته، کاملا منفور. پارسال را یادتان است؟ برای روز جهانی محو خشونت علیه زنان، برنامهریزیهای متعدد میشد. ریاستهای امور زنان و سایر نهادهای حامی زنان آمار خشونتهای خانوادگی را نشر میکردند تا شاید راه حل بهتری برای بحران زندگی زنان در افغانستان پیدا شود. آن روزها زندگی در وطن برایمان همچو بهشت بود زیرا زنده بودن حس میشد و برای حقوق زنان با اندکی خاطر جمع، مبارزه جریان داشت. اما در زمانی کمتر از یک سال همه چیز در افغانستان تاریک، سیاه و شوم شده است.
صد روز قبل زندگیمان تمام شد. همه به خانههایمان فرستاده شدیم تا مبادا آزادیخواهی و مبارزهی جسورانه زنان افغانستان، مانع رسیدن حاکمان ظالم به اهداف زشتشان شود.
من سپاسگزار زنانی هستم که هرگز آرام نمینشینند و با آن که نتیجهی سالها مبارزه نادیده گرفته شد، باز هم برای حقوق زنان و بشر صدای نسل خود میشوند. بدون در نظر داشت کوتاه نظری طالبان، ما زنان هم انسان متولد شدهایم، دارای حقوق انسانی هستیم که پاسدار زندگی و شرف ما است؛ حق تحصیل و قلم، حق کار، حق حفظ حریم خصوصی، حق آزادی بیان، حق زندگی شرافتمندانه، دهها و صدها حقوق دیگر که باید در هر صورت در افغانستان حفظ میشد، اما نشد.
من آسیبهای نادیده گرفتن این حقوق را با ذره ذرهی وجودم حس کردهام. انقدر وخیم و دردناک است که نسل نسل مردم افغانستان و جهان باید آن را بدانند و اگر دردمان را درک کردند در کنار ما بایستند و همصدای ما شوند. اگر که به اصطلاح جنگ در کشورمان ختم شده، اما روح و روان تمام مردم کشور، بهخصوص زنان زخمی است، وقتی آرزویی ممنوع و محال میشود، دیگر زندگی بیمعناست. در عصر ارتباطات و تکنولوژی، برخلاف تصور طالبان که ناشی از دورهی قبل حکومتشان است، نمیتوانند زنان را نادیده بگیرند. در این بیست سال ما قوی و جسورتر شدهایم، آن قدر که چه در داخل و چه در خارج از کشور به مبارزات خود ادامه میدهیم، نه تنها برای خود، بل برای دختران و خواهران کوچکترمان که بدون شک مستحق آن هستند.
هدفم از نوشتن این متن، دادخواهی برای زندگی وحشتناک زنان در افغانستان است؛ حکومت و دولت طالبان باید حقوق زنان را به رسمیت شناسد و امیدوارم در امر موفقیت این مبارزات، جامعهی افغانستان و جامعهی جهانی با ما همسو و متحد باشند.