امان میرزایی
مبارزه با شوروی در زمان جنگ سرد، باعث سرازیر شدن نیروهای جهادی از دیگر کشورها و پولهای هنگفت از سوی آمریکا و متحدانش برای تربیت نیروهایی بر علیه شوروی گشت. نیروهایی که تندرو بودند و تفکر و ایدئولوژی اسلامی را دنبال میکردند. این نیروها که به جهادی شهرت یافت، در پاکستان تربیت شده و سپس به خاک افغانستان فرستاده میشدند. بعد از شکست شوروی، نیروهای جهادی که عضو گروههای القاعده و دیگر گروههای تروریستی در پاکستان بودند، هر روز قدرت بیشتری میگرفتند. آنها همیشه سعی در مداخلات سیاسی و اجتماعی افغانستان داشتند، از آنجا که مورد اقبال عموم مردم نبودند و هیچگاه علوم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی روز را برای حکومتداری نیاموختهاند با حکومتهای غیر همسوی خود به مبارزه میپرداختند و تلاش میکردند تا با آشوب، عملیاتهای انتحاری، راهزنی و چپاول، مخل آسایش مردم باشند و حکومت را در حفظ امنیت کشور ناتوان جلوه دهند. در نهایت نشر سریع تروریزم در پاکستان و مجموعهای از تحولات دیگر، باعث شد تا پروسهٔ ایجاد یک دولت ملت هیچگاه در افغانستان نتواند روندی جدی به خود بگیرد، در نتیجه! مجموعه اتفاقاتی که در چهل سال گذشته بهوجود آمد، دلیل قدرتمندی برای ایجاد مشکلات و قدرت گرفتن دوبارهٔ طالبان در افغانستان است.
افغانستان قدمتی طولانی در استقلال سیاسی ندارد و همچنین تجربهٔ نوسازی کشور که معمولاً در کشورهای تحت استعمار همسایهٔ افغانستان اتفاق افتادهاست. از یکسو مجاهدین و طالبان بر پایهٔ همان ارزشها و سنتهای بومی مبتنی بر قبیله، قومیت، منطقه، مذهب و… در افغانستان مستقر بودند و با جلوگیری از شکلگیری یک هویت ملی و قدرت سیاسی متمرکز، باعث تقویت قـدرتهای متکثر و گریزان از مرکز شـدند. از سویی دیگر، در حکومتهای پادشاهی نیز میزان فعالیت و مشارکت اجتماعی و سیاسی زنان افغانستان بسیار ضعیف بوده، اما به این معنا نیست که وضعیت زنان و مشارکت سیاسی آنان در زمان رژیمهای گذشته در تاریخ معاصر افغانستان با رژیم طالبان یکسان بودهاست. این را همه میدانیم که در تمام دوران افغانستان، زنان با این میزان از بازدارندگی در مشارکتهای اجتماعی و سیاسی روبهرو نبودهاست.
زنان در تاریخ افغانستان همیشه آسیبپذیرترین قشر بودهاند. ضعف فرهنگی و عقب ماندگی در جامعهٔ افغانستان موجب شد تا همیشه مردسالاری حاکم باشد و مردان با اعمال قدرت به شیوههای مختلف سعی در برتری و اعمال دستور بر زنان میکردند. زنان نیز همواره در فقر اجتماعی و فرهنگی میماندند و فرصتی برای پیشرفت نداشتند. به دلیل بیسوادی بسیاری از زنان و مردان هیچکدام نسبت به حقوق خود و یکدیگر آگاهی نداشتند و از بسیاری از حقوق انسانی و اجتماعی خویش محروم بودند. از آنجا که افغانستان جامعهای سنتی و پایبند به آداب و رسوم خاص قومی بود، کمتر به نقش و جایگاه زن در امور سیاسی و اجتماعی اهمیت میدادند. بنابراین زنان نمیتوانستند هیچ نقشی در سرنوشت و کارهای اجتماعی و فرهنگی و یا سیاسی داشته باشند. دوران جمهوریت شاید تنها دورهای در افغانستان است که نقش زنان پررنگتر از دورههای گذشته میباشد. با این حال زنانی که نیمی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند، همانند تمام جوامع آسیبدیده از جنگ، هنوز از روشهای ناعادلانهٔ طالبان رنج میبرند.
سال 1400 خورشیدی نشان داد که زنان افغانستان به شعور اجتماعی و استقلال فکری رسیدهاند و خود میتوانند مسیر زندگی را بسازند. دقیقاً از میانۀ این سال بود که صدای زنان در حمایت از نیروهای نظامی کشور بلند شد و همراه با مردان در جاده و کوچهها پا گذاشتند. در تاریخ 11 اسد که شهر هرات شدیداً مورد حملهٔ گروه تروریستی طالبان و حامیان خارجیشان قرار گرفته بود، زنان به خیابان ریختند و برای روحیه دادن به نظامیان و نیروهای مقاومتگر فریاد زدند. این آغاز مبارزهٔ زنان افغانستان در برابر طالبان بود. با فرار ننگین اشرف غنی احمدزی رئیسجمهور افغانستان و سقوط کشور، اینبار کابل با فریادهای زنان افغانستان احاطه شد. اینبار شعار حمایت از مقاومتگران نبود، بلکه آنها برای حقوق خود (نان، کار و آزادی) در مقابل زنستیزترین گروه نظامی و تروریستی جهان فریاد میزدند. این مبارزات و ایستادگی زنان چنان پر آوازه و تکان دهنده بود که جهان را مجبور ساخت تا رژیم طالبان را با وجود لابیگران قدرتمندش در منطقه و جهان بهرسمیت نشناسد.
در این بین طالبان بیکار ننشستند و گرفتاریهای زیادی برای زنان مبارز بهوجود آوردند، زندانی کردن، تهدید خانوادهها، شکنجه، تجاوز و… عمدهترین و مهمترین چالشهایی بود که بر سر راه زنان قرار داشت. طالبانی که همیشه دادگاه صحرایی تشکیل دادهاند و زندانی و اسیر را سر بریدهاند، در طول سهونیم سال گذشته بدون هیچ پاسخگویی، این زنان معترض بیسلاح را بهخاطر احقاق حقوق اولیه، اساسی و حیاتیشان دستگیر کرده و زندانی میکردند درحالیکه حتی خانوادههایشان کمترین خبر و جزئیاتی از آنها نداشتند.
با روی کار آمدن دونالد ترامپ، بازی طالبان اکنون روی دیگر سکهٔ خود را نشان دادهاست. با قطع کمکهای مالی آمریکا و با بازپسگیری امکانات بهجا مانده از نیروهای ناتو، طالبان اکنون بهفکر سقوط افتادهاند. البته این فکر از ابتدا با آنها بودهاست. طالبان میدانستند که اقبال عمومی در بین مردم نداشته و ندارند. در منطقه و جهان نیز کسی خواهان آنها نیست. با پاکستان که حامی اصلی آنهاست درگیر مشاجرات نظامی و سیاسی شدهاند. ایران تحرکاتی برای آماده سازی نیروهای مخالف طالبان انجام میدهد. روسیه بر سر مسائل اکراین احتمالاً با آمریکا کنار میآید و در عوض مجبور به عقبنشینی نسبت به مواضع خود در قبال طالبان میگردد. در نتیجهٔ این صحبتها، سراج حقانی موضوع سقوط را در سخنرانی خود بیان میکند.
در سوی دیگر سکه، طالبان میدانند و آگاهی دارند که مردم افغانستان آنها را نمیخواهند، چرا که میلیونها افغانستانی از کشور مهاجرت کردهاند و همچنان دارند از کشور خارج میشوند. این خود نوعی اعتراض و مبارزه با طالبان است. آنهایی نیز که ساکت ماندهاند نوعی اعتراض را بیان میکنند و آن بیتفاوتی و سکوت در برابر اعمال ظالمانهٔ آنهاست. این عده بهدنبال موقعیت مناسبی هستند که با کوچکترین امکان، طالبان را سرنگون کنند. اما مبارزان اصلی، زنان افغانستان هستند که همچنان در بطن جبهه حضور دارند. آنها بودند که نه سکوت کردند و نه از کشور خارج شدند، زنان بودند که به خیابان آمدند و از حقوق خود دفاع کردند. اکنون زمان آن رسیده تا مبارزات خود را در مجامع بینالمللی گسترش دهند. لابیهای خود را مجبور به حمایت از زنان کنند و بخواهند تا فشار حداکثری بر طالبان وارد شود. امروز زنان میتوانند طالبان را از بین ببرند.