خشونت پدیدهی زشت و اما پرکابردترین رویهی انسانی شاید از بدو پیدایش انسان تا امروز است. این پدیدهی زشت و ناپسند در هر عصری انجام شده و زمینهی ستم و زجر سازمانیافتهای را بر انسانها فراهم کرده است. زنان بیشترین قربانیان خشونت در جوامع بشری بودند و متأسفانه هنوز هم استند.
افغانستان اما سرآمد انواع خشونتها علیه زنان است. زنان در افغانستان به گونههای مختلف و به صورت بسیار گسترده مورد خشونت قرار میگیرند. از قتل و کشتار تا لتوکوب و اهانت و تحقیر. بیتردید این میزان گستردهی از خشونت علیه زنان در افغانستان عوامل گوناگون و فراوانی دارد، اما یکی از عاملهای اساسی و بنیادی این خشونتها، ساختارهای خشونتزاست.
ساختارهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی جامعه، ساختارهای استند که بر اساس باورها و خواست مردان شکل گرفته و استحکام یافته است. این ساختارها در واقع جهتدهندهی رویه و رفتار افراد جامعه است. فرد در جامعهی افغانستان که با مشکلات فراوان دچار است، اسیر ساختارهای میشوند که با روحیهی مردانه ایجاد و قوام یافته است. ساختار فرهنگی در واقع جهتدهندهی اصلی رویه و رفتار فرد است. باورهای عقیدتی انسان افغانستان ریشه در ساختار فرهنگی دارد. این ساختار چنان مردانه و زنستیز است که همواره به پویایی هرچه بیشتر مردگرایی و زنستیزی میانجامد و خشونتها را بازتولید میکند.
هرچند در دو دههی پسین تلاشهایی در راستای محو خشونت علیه زنان صورت گرفته است، اما واقعیت این است که این تلاشها به دستآوردی موثر در این زمینه مبدل نشده است. هنوز میزان بالای از خشونتها علیه زنان انجام میشود. زنان در خانواده، در مکتبها، در دانشگاهها، در نهادهای دولتی و غیر دولتی و در کل اجتماع به گونههای مختلف مورد خشونت قرار میگیرند. این همه خشونت ریشهی ساختاری دارد. تا زمان که ساختارهای خشونتزا، اصلاح و بازسازی نشود، مبارزه با خشونت علیه زنان، شعاری بیش نخواهد بود. ساختارهای که معیوبند، خشونت تولید میکنند و تلاش برای محو خشونت بدون اصلاح و بازسازی ساختارهای خشونتزا، کارگر واقع نمیشود.
25 نوامبر برابر با 5 آذر/قوس، روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان است. از این روز در سراسر جهان گرامیداشت میشود. اما در جوامع که خشونت هنوز گراف بلندی دارد به ویژه در افغانستان، مبارزه با خشونت مسؤولیت بزرگیست که به دوش همه است. حکومت، شهروندان مسؤول و آگاه و گروهها و نهادهای که به حقوق و آزادی انسانها باور دارند و برای جهان و جامعهی عاری از خشونت مبارزه میکنند، همه مکلف و مسؤول استند تا در برابر این پدیدهی زشت و غیر انسانی مبارزه کنند. مبارزه با این پدیدهی زشت باید از اصلاح و بازسازی ساختارهای خشونتزا آغاز شود. این ساختارهای خشونتزاست که حتا روی تنفیذ قانون در افغانستان نیز تأثیر میگذارد. حتا قانونگذاران و تطبیقکنندگان قانون نیز در جهت قرار میگیرند که برای نهادینه شدن خشونت عمل میکنند. به قول مولوی: «خواجه پندارد که طاعت میکُند-بیخبر از معصیت جان میکَند». لذا رویه و روحیهی خشونت، ریشه درساختارهای حاکم در کشور دارد، این ساختارهاست که باید اصلاح و بازسازی شود. تا اینجا اما روند مبارزه با خشونت، ناکام بوده است و ساختارها با قدرت گرفتن باورهای زنستیزانه و حاکمیت گروههای زنستیز، هنوز خشونتزاتر شده است.