15 سال است که فقط برای رسیدن به رویاهایم تلاش کردم و درس میخواندم. دو سمستر مانده که لیسانسم را در رشته خبرنگاری بگیرم. ولی گروه طالبان با نوشتن چند کلمه به روی ورق؛ تمام آرزوها و تلاشهایم را به خاک سیاه نشاند.
این سخن روحینا دانشجوی سال سوم رشته خبرنگاری است. او با دیدن اعلامیه جدید گروه تروریستی طالبان در فیسبوک که رفتن دختران به دانشگاهها را منع کرده، حالش بد شده است و نمیتواند به راحتی حرف بزند.
به سختی میشود حرفهایش را از پشت موبایل و از میان هقهق گریههایش فهمید: «گفتند لباس سیاه بپوشید، بخاطر درس خواندن مجبور شدیم قبول کنیم، گفتند حق ندارید کفش و شلوار رنگی بپوشید مجبور شدیم بپذیریم. فقط بخاطر آموختن از تمام زنانهگی مان گذشتیم.»
سحر ۲۱ ساله دانشجوی سال سوم دانشکده حقوق است. او در حمله انتحاری پنچ سال پیش بالای آموزشگاه موعود زخمی شده بود، ولی از آموختن دست بر نداشته بود.
هنوز زخمهایم خوب نشده بود که خبر شدم کورس دوباره فعال شده، دوباره به صنف رفتم تا آمادگی کانکور را تمام کنم و به دانشگاه راه یابم.
سحر در گفتگو با نیمرخ
او همراه با تمام خاطرات کابوسواری که از آن روز به یاد دارد درس خواند و برای رسیدن به آرزوهایش تلاش کرد و به دانشگاه راه یافت.
اما دیشب (سهشنبه شب، ۲۸ قوس ۱۴۰۱ خورشیدی) خبر منع تحصیل دختران را از رسانهها شنید.
داشتم برای امتحان پسفردا آمادهگی میگرفتم که اعلامیه جدید طالبان را دیدم. باورم نشد ولی وقتی که خبرگزاریها را دیدم مطمئن شدم، از گروه طالبان بعید هم نمیدانستم.
او یک سال قبلتر از تمام کردن درسهایش به دنبال بورس ماستری بوده تا خودش را با شرایط بورسها برابر کند و برای ادامه تحصیل به مشکل بر نخورد.
تمام برنامههای تحصیلی را دنبال میکردم تا بفهمم برای بورسیهها چه چیزهایی نیاز است. برایم واقعا سخت است، تا آغوش مرگ برای درس خواندن پیش رفتم، ولی حالا در یک چشم بهمزدن همهچیز را از ما گرفتند و دیگر نمیتوانیم به دانشگاه برویم.
دختران دانشجو در گروههایی که روی پلتفرمهای پیامرسان مثل واتساپ ایجاد کردهاند به صورت آنلاین گفتوگو دارند.آنها در مورد دستور ظالمانهی گروه تروریستی طالبان و بسته شدن دانشگاهها به روی دختران در ادامه بسته ماندن مکتبها حرف میزنند. بیشتر شان نمیتوانند حرفهای شان را بنویسند و مجبور میشوند پیام صوتی بگذارند و درد دل شان را در میان هقهق گریههایشان بگویند.
سیما ۲۲ ساله دختری است که داشت برای آخرین امتحان دانشگاهش آمادهگی میگرفت، اما یکی از همکلاسیهایش برایش زنگ میزند و میگوید بدبخت بودیم بدبختتر شدیم، دیگر اجازه نداریم به دانشگاه برویم.
سیما به نیمرخ گفت «اول باور نکردم، در شش مضمون درسیام از هشتاد نمره کمتر نگرفته بودم، حرفش را جدی نگرفتم و تماس را قطع کردم و دوباره به مطالعه شروع کردم. دوباره زنگ زد و گفت آنلاین شو برایت پیام گذاشتم. وقتی اعلامیه گروه طالبان را دیدم جانم سرد شد، فکر کردم در داخل جعبهی یخ خوابیدم.»
سیما در این یک ماه اخیر در کنار آمادهگی گرفتن برای امتحان پایان سمستر، بالای پایاننامه دوره لیسانش هم کار میکرد و قرار بود تا چند روز دیگر از پایاننامهاش با عنوان «بررسی جایگاه زنان در تاریخ اسلام» دفاع کند.
وقتی در مورد موضوع پایاننامهام فکر میکنم، خندهام میگیرد. کتابهای زیادی را که در مورد تاریخ اسلام بود زیر و رو کردم تا مثلا نقش و جایگاه زنان در تاریخ اسلام را بررسی کنم چون استاد رهنمایم مجبورم کرده بود در مورد این موضوع کار کنم. ولی هیچ جایگاهی به جز برده بودن، سرکوب شدن برای زنان در سراسر اسلام نیافتم. امشب با دیدن دستور تازهی گروه طالبان به واقعیت جایگاه زنان در اسلام بهتر پی بردم.
سیما
سهیلا ۱۹ ساله، تازه به دانشگاه راه یافته است. او که یک سال گذشته را زیر سایه شوم گروه تروریستی طالبان برای رفتن به دانشگاه سخت تلاش کرده بود، به نیمرخ گفت: «وقتی مکتبهای دخترانه بسته شد، ناامید شدم که نمیتوانم دیگر درس بخوانم و به دانشگاه بروم، از کودکی دوست داشتم معلم شوم. وقتی تاریخ برگزاری امتحان کانکور اعلام شد باورم نمیشد، واقعا از ما دخترها امتحان بگیرند، ولی با تمام این چیزها امتحان دادم. حالا میفهمم آن خوشحالی، آرامش قبل از توفان بوده و جز یک امید واهی قبل از سقوط به سیاهی و تاریکی بیش نبوده است.»
سهیلا هیچ وقت به گروه طالبان بخاطر اجازه دادن آموزش دختران باور نداشته و امتحان کانکور را هم با تردید گذرانده بود.
به خاطر ۱۲ سال درس خواندنم امتحان دادم و تمرکزم روی گرفتن بورس تحصیلی بود. صنف دوازدهم بودم که طالبان آمد و مکتبها بسته شد. از همان وقت هر روزم را تاریکتر از قبل احساس میکنم.
سهیلا
سهیلا با گذراندن امتحان کانکور توانسته بود در رشته فیزیک در یکی از دانشگاههای دولتی کامیاب شود، ولی با دستور گروه تروریستی طالبان حالا نمیتواند رشته دلخواهش را بخواند.
بیگم ۲۰ ساله، دانشجوی سال دوم رشته ادبیات است که تا دیروز برای سالهای پس از دانشگاه رویابافی میکرد.
او به نیمرخ میگوید «به این فکر میکردم که بعد از فراغتم چگونه میتوانم به خودم تکیه کنم و دست خانوادهام را بگیرم، ولی حالا…» بیگم گریه میکند و از شدت بغض حرفش را ناتمام میماند.
لطیفه ۲۲ ساله قصه مشابه هزاران دختری دارد که دیشب خبر تصمیم ضدانسانی طالبان برایش شوکهکننده بود.
قرار بود لطیفه در بهار آینده کلاه فراغت به سر کند، اما طالبان سنگ بزرگی فراروی او نهاده که ممکن است تا سقوط طالبان از قدرت دیگر پا به صحن دانشگاه نگذارد.
وقتی کابل سقوط کرد خانوادهام محبور شد به ایران مهاجرت کنند، ولی من ماندم تا دانشگاهم را تمام کنم. مادرم همیشه میگوید وقتی جامعه و گروه طالبان تو را به عنوان انسان قبول ندارند چرا درس میخوانی؟ اما من برای آینده خودم تلاش میکنم و درس میخواندم. حالا با دستور تازهي گروه طالبان تمام تلاشها و آرزوهایم هیچ شد.
لطيفه در گفتگو با نیمرخ
معصومه ۲۲ ساله، دانشجوی یکی از دانشکدههای دانشگاه کابل است که قرار بود امروز پایاننامهاش را برای تصحیح نزد استاد رهنمایش ببرد.
شب وقتی اعلامیه را دیدم یکباره خودم را درون یک چاه عمیـق حس کردم، ولی بازهم امیدوار بودم که فردا پایاننامهام را نهایی کنم و زودتر تمام کنم. ولی امروز صبح، وقتی پیش دروازه دانشگاه کابل رسیدم یکی از افراد گروه طالبان از دور به من اشاره کرد که اجازه داخل شدن را نمیدهد. نزدیکتر رفتم، با خنده تمسخرآمیز گفت: شریعت تطبیـق میشود، دیگر اجازه ندارید به اینجا بیایید!
معصومه در گفتگو با نیمرخ