اول:
روایت آزار جنسی سبب میشود قربانی از موقعیت منفعل و «کنشپذیر» به موقعیتی «کنشگر» و فعال دست پیدا کند. این دستیابی تلاشی است برای تحقق آرمانهای انسانی و برابری خواهانه برای تمام انسانها بدون در نظرداشت جنسیتشان. این خود بسیار ارزشمند است. چرا؟ زیرا زن و ترنس در جامعهٔ افغانستانی همیشه منفعل بوده و این انفعال منجر به پذیرش بیچون و چرای هر ستمی شدهاست.
تغییر موقعیت زنان /کوییر/ ترنس و واکنش در برابر آزاری که بر بدنشان تحمیل شده (با اعتراض مدنی و بازگو کردن تجربهی آزار) سبب میشود در نگاه انفعالی و ستمپذیر این افراد نسبت به بدنشان تغییر ایجاد شود و تا این تغییر ایجاد نشود، ما قربانیان بیشتری خواهیم داشت.
دوم:
وقتی فردی از تجربهٔ تعرض و سکوت پس از آن مینویسد، افراد دیگری که این تجربه را دارند از سرزنش کردن خودشان دست برداشته و آگاهی بر اینکه خودسرزنشگری پس از تجربهٔ تعرض بخشی از رنج روانی است که همه متقبل شدهاند و این امر کمککننده خواهد بود تا با خودشان مهربانتر باشند.
سوم:
احساس شرمی که در افراد نسبت به بازگو کردن و اعتراض کردن در مقابل آزار جنسی همیشه منجر به سکوت شده از بین خواهد رفت و افراد یاد میگیرند علیه آزارگر، چه در موقعیتی که میخواهد آزاری را بر بدنشان تحمیل کند و چه پس از آن، اعتراض کنند.
چهارم:
آزارگرانی که روایتها را میخوانند از روی ترس و ناچاری مجبور میشوند سنجیدهتر رفتار کنند، چون دیگر از زنان تصویری منفعل ندارند و میدانند که زنان بر این موضوع که بدنشان ملکیت خودشان است، آگاهند.
پنجم:
روایت آزار جنسی سبب میشود افراد تحت ستم جنسیتی بدانند که تنها نیستند؛ زیرا دیگران نیز تجربهٔ آزار، خودسرزنشگری و سکوت را داشتهاند. این همبستگی راهی است برای نزدیکتر شدن افراد سرکوب شده و آزاردیده به یکدیگر. چرا مهم است؟ چون افراد یاد میگیرند به جای همچشمی و در مقابل هم ایستادن و قضاوت کردن، یکدیگر را درک کنند و برای رنجهای مشترکشان به دنبال راهحل باشند.
ششم:
روایت آزار جنسی تلاشی است برای گفتن اینکه: سکوت افراد هنگام تعرض «علامت رضایت» نیست و تا زمانی که فردی آگاهانه با زبان خودش به شما نگوید که از شما رابطه میخواهد و آمادگی برقراری رابطهٔ جسمی یا جنسی را دارد، حق ندارید به او نزدیک شوید.
بسیاری از انسانها هنگام تعرض و تجاوز نمیتوانند واکنشی نشان دهند. این به این معنا نیست اتفاقی که میافتد «سکس» است؛ آنچه اتفاق میافتد، تجاوز است، حتی اگر فرد واکنشی نشان ندهد.
هفتم:
روایت آزار جنسی اقدامی است علیه بازتولید کلیشههای جنسیتی. کلیشههای جنسیتی در افغانستان برای ما میگویند: زن /کوییر حق ندارد از رابطهٔ جنسی چیزی به زبان بیاورد؛ از تجاوز نیز. کلیشههای جنسیتی به ما میگویند: مالک تن زن همیشه دیگری است و از آنجایی که دیگری مالک است، تصمیم میگیرد با ملکیتاش چگونه برخورد کند.
با این وصف، تجاوز و آزار جنسی حتی مفهومی ندارد؛ ولی وقتی علیه آزار جنسی مینویسیم، در واقع بر علیه کلیشههای جنسیتی که در تداوم چرخهٔ مردسالار ضد زن و تمامی جنسیتهای آسیبپذیر نقش عمدهای دارند، قدم گذاشتهایم. همانطور که با سکوت در مقابل آزار جنسی، ناخواسته کلیشههای جنسیتی را بازتولید کردهایم.