نیمرخ
  • گزارش
  • روایت
  • گفت‌وگو
  • تحلیل و ترجمه
  • چندرسانه‌ای
    • ویدیو
    • عکس
    • پادکست
  • بیشتر
    • زنان و مهاجرت
    • روایت‌رنگین‌کمانی‌ها​
    • صلح و امنیت
    • ترجمه
    • فرهنگ و هنر
    • نخستین‌ها
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
حمایت مالی
نیمرخ

زن؛ به مثابه موجودی تماماً بدن!

  • نیمرخ
  • 20 ثور 1404
sultani-website

نویسنده: سائمه سلطانی

در تاریخ بشر، نگاه به زن، همواره نگاه تحقیرآمیز و فروافتاده‌ای بوده‌است؛ نگاهی که زن را موجودی زبون، پست، بی‌ارزش و تهی از عقل و خرد معرفی می‌کند. زن، نه به مثابه سوژهٔ عقلانی و فاعل اجتماعی، بلکه نخست و در نهایت از منظر جسم و بدن ملاحظه می‌شود. زن در این نظام همواره موجودی سراسر بدن بوده‌است. این بدن به مثابه محل فتنه، تهدید، فروپاشی، بیگاری‌کشی و استخراج فوق استثمار ناگزیر است همواره تحت کنترل موجود/موجوداتی بیرونی به‌نام مرد/مردان قرار بگیرد. کنترل زن به مثابه بدن، به‌نحوی سرنوشت او خوانده می‌شود. این بدن‌انگاری را نخست در بستر تاریخی و معرفت‌شناختی آن دنبال خواهم کرد که بدون گمان به نوع اسلامی آن توجه بیشتری خواهیم داشت. از آن‌جا که وضعیت فعلی زنان افغانستان و در اکثر اوقات، معلول مستقیم حاکمیت اسلام آمیخته با قدرت یا سیاست بوده‌است. در این اقتدار اپیستمیک  مردانه، مردان به مثابه حاملان و دارندگان امتیازی به‌نام «دستگاه عقلی»‌ مستحق قضاوت‌گری، صدور حکم در رابطه با بدن زن و کنترل آن شناخته می‌شوند. در این معرفت‌شناختی، بدن زن به مثابه موضوع شناخت یا شیء معرفتی دانسته می‌شود که مردان به مثابه حاملان عقل و معرفت‌ورزان بر آن کار می‌کنند. قواعد شناختی تعریف می‌کنند و نهایتاً حکم صادر می‌کنند. در چنین حالتی‌که بدن زن به مثابه «دیگری» موضوع شناخت مردانه قرار می‌گیرد، احتمال و امکان خود-معرفتِ زن هم ساقط می‌شود. او نمی‌تواند از جایگاه یک سوبژکتیو معرفتی در رابطه به درک، شناخت و تجارب خود از بدن و وجودش بگوید، بنویسد و اظهار نظر کند. به هرحال، در ذیل به بررسی مختصر این دیدگاه معرفت‌شناختی مردانه در رابطه با بدن زن از یونان باستان تا مذاهب سامی و اندیشمندان مدرن غرب خواهم پرداخت.

در فلسفهٔ یونان باستان ارسطو زن را مرد «ناقص» ‌می‌داند و باور دارد، «مرد طبیعتاً برتر و زن پست‌تر یا پایین‌تر است؛ مرد فرمان‌روای طبیعی و زن فرمان‌بردار است.»[۱] با آن‌که در ظاهر توقع می‌رود مردان متفکر، فیلسوف و خردورز شبیه مردان عادی به زنان نگاهی متفاوت داشته باشند، اما واقعیت این است که همین مردان دانا یکی از بنیادهای اساسی تفکر زن‌ستیزانه و جنسیت‌‌زدهٔ مردان عوام بوده‌اند؛ یا در اصل مردسالاری من‌حیث یک نظام به شکل سیستماتیکی از مردان خردمند و نخبه تا مردان عام و عوام همه با تفکر ضد زن اعلام حضور می‌کنند. ارسطو یکی از آن مردان است که حتی نمی‌پذیرد بیشتر از مرد سایر جنسیت‌های بشری وجود دارند، بنابراین، زن را مرد ناقص و ناکاملی می‌داند که مکلف است از مرد که موجودی کامل و بی‌نقص است، حاضر به اطاعت و تمکین شود. یعنی او این را می‌خواهد برساند که زن انحرافی از مرد در طبیعت است و هنگامی‌که طبیعت نتواند مرد کامل بسازد، زن را می‌سازد. البته این دیدگاه ارسطو از این‌جا ریشه می‌گیرد که او باور دارد مرد نقش فاعل و فعالی در تولید مثل دارد، اما زن صرفاً نقش تغذیه‌کننده و پرورش‌دهندهٔ کودک را دارد. به‌عبارتی، ارسطو می‌گفت: نطفهٔ مرد صورت و فرم اصلی است، اما نطفهٔ زن ماده و ماتریال است که محل پذیرش نطفهٔ مرد، پرورش و تغذیه آن را فراهم می‌کند. او هم‌چنین در کتاب سیاست‌اش بیان می‌دارد که زن عقل دارد اما قدرت به‌کارگیری آن را ندارد. یعنی زن عاملیتی در کاربرد عقلش ندارد، بناءً، او ناگزیر است تابع عقل و دستور مرد باشد و قرار بگیرد!

در الهیات مسیحی، توماس آکویناس می‌نویسد: « زن من‌حیث یاور برای مرد خلق شده نه برای کمک به جنبه‌های عقلانی، بلکه برای کمک در تولید مثل؛ چرا که مرد در امور عقلانی می‌توانست از مرد دیگری کمک بگیرد.»[۲] این باور اذعان می‌دارد که زن اساساً وجودش برای خدمت و پیش‌دستی به موجود مستقلی چون مرد بنا شده‌است. از این رو، نیازی نیست زن تلاش کند در کنار مرد و از جایگاه برابر با او به نظریه‌پردازی، امور اجتماعی و تکالیف فکری بپردازد. او باید مواظب تولید مثل و پرورش آن باشد.

در متن تلمود بابلی از آئین یهود آورده شده‌است که: «عقل زنان سبک است یا درک آنان بی‌ثبات است.»[۳] این ادعا ارتباط مستقیمی با سبک‌دوش کردن زنان از ساختارهای تصمیم‌گیری و تعیین‌کنندهٔ جامعهٔ بشری دارد. زیرا با ناپایدار معرفی کردن عقل زنان، محدودیت‌های جنسیتی بر آن‌ها را توجیه می‌کند. محدودیت‌هایی شبیه اعتبارزدایی از شهادت زنان در مراجع قضایی تا توجیه منع قرار دادن زنان در امور رهبری و مدیریت اجتماعی/ سیاسی/ اقتصادی و فکری. در اسلام نیز، شهادت زنان بر اساس همین رأی مشابه، فاقد اعتبار شناخته می‌شود و باید دو شاهد زن به‌عنوان یک شاهد مرد محسوب شود.

در جهان‌بینی زیگموند فروید و کارل گوستاو یونگ هرچند به شکل مستقیم اشاره بر تهی‌بودن زن از عقل نمی‌شود، اما در قسمت‌هایی از تئوری آنان، زنان را از نگاه روانی طوری توصیف کرده‌اند که از نگاه عقلانی بنابر همان توصیفات، کمتر به رشد عقلانی نسبت به مردان می‌رسند. فروید در بخشی از درس گفتارهایش در باب زن بودن از مفهومی تحت عنوان  «حسد آلت مردی» می‌آورد که در آن زنان پس از کشف تباین آناتومیک، دچار حسد آلت مردی (Penis envy) می‌شوند که تأثیر ژرفی بر رشد روانی آنان دارد.[۴]  فروید تحت عنوان این نظریه استدلال می‌کند: زن در حسرت اندام جنسی مردانه که حامل قدرت اجتماعی، جنسیتی، سیاسی و عقلانی است، همواره وابسته به مرد می‌ماند و خودش را جنس ناکاملی نسبت به مرد تعریف می‌کند. زن با این حسرت و عقده، خودمختاری و قدرت عقلانیت‌اش را از دست می‌دهد. او به این دلیل در حسرت آلت مردانه می‌سوزد که این آلت صرفاً آلت محض نیست، بلکه آلت سیاسی است که به مرد قدرت اجتماعی و عقلانی می‌بخشد و او را در جایگاه برتر از زن و اقلیت‌های جنسی/جنسیتی قرار می‌دهد.

گوستاو یونگ نظریه‌ای تحت عنوان «آنیموس و آنیما» دارد؛ آنیموس را عنصر مردانهٔ روان زن معرفی می‌کند و آنیما را عنصر زنانهٔ روان مرد. او باور دارد آنیموس که عنصر عقلانیت مردانه است، زمانی‌که در روان زنان ظاهر می‌شود، مبدل به تفکرات سطحی، تحمیلی، غیرمنطقی و تفکرات درجه دو می‌گردد. به عبارتی، آنیموس در اصل مشکلی ندارد و کامل است، چون عنصر عقلانیت مردانه است. اما زمانی‌که در عقل زنان ظاهر می‌شود، مبدل به کاریکاتوری می‌شود که نمی‌تواند در حالت اول و کاملش باقی بماند.[۵] هرچند او آنیما یا زن درونی در اندیشهٔ مرد را منشأ زیبایی و الهام معرفی می‌کند، اما آنیموس یا عنصر مردانه در ناخودآگاه زن را منشأ خشونت، عقلانیت تقلبی و تهدیدآمیز معرفی می‌کند. یونگ با آنیموس زن را موجود بیگانهٔ باخردی می‌بیند که وقتی می‌خواهد عقل‌ورزی کند سلطه‌جو، تندخو و نامتعادل می‌شود و دست به خشونت می‌زند.

ژان ژاک روسو هم در عقل‌زدایی از زن دستی کوتاه‌تر از بقیه فیلسوفان ندارد. چنان‌که می‌گوید: «منطق دختران یک نوع منطق عملی است که آن‌ها را به‌سوی مسائل واضح و روشن می‌کشاند.»[۶] در این سیاق، «منطق عملی» اشاره بر کاربرد عقل برای ادارهٔ زندگی روزمره، تکراری و عادی دارد. این منطق در برابر «منطق نظری» به‌کار می‌رود که سر و کارش با محاسبات مُغلق، پیچیده و غیر روزمرگی چون فلسفه، علم و محاسبه است. به عبارتی؛ منطق در مرد، از نگاه روسو با فلسفه، دانش، کلام و استدلال درهم آمیخته‌است. اما منطق در زن از نگاه او پرداختن به امور ابتدایی کودک‌پروری، خانه‌داری، لباس و تزئین خانه است.

رد پای عقل‌زدایی از زنان را در زیست‌شناسی هم می‌توان به راحتی گرفت؛ زیست‌شناسانی چون پل بروکا حجم مغز زنان را با مغز مردان در مقایسه گذاشته و چون حجم آن نسبت به حجم مغز مردان کوچکتر بوده، نتیجه گرفته‌اند که خرد، شعور و عقل آنان هم نسبت به مردان کم‌تر است.[۷]
زیست‌شناسی یکی از پایه‌های قدرتمند توجیه فرودستی زنان بوده‌است؛ به‌ویژه نظریهٔ «مغزهای کوچک» که قدرت فکری را برحسب حجم و بزرگی مادی آن تصور می‌کند، نه کیفیت و کارکرد آن. این نظریه ابلاغ می‌کند که چون مغز زنان نسبت به مردان کوچک‌تر است، کارکردش هم ناتوان و ضعیف‌تر است. بناءً، زنان از نگاه عقلی فرودست و فروافتاده‌اند و باید در همه امور رأی مردان من‌حیث نظر منطقی و کلی در نظر گرفته شود. هرچند، بعدها این نظریه با پیشرفت‌های روانشناسی، روان‌شناختی و عصب‌شناسی در آثار تحقیقی کوردلیا فاین(Delusions of Gender: How Our Minds, Society, and Neurosexism Create Difference)؛ آن فااوستور استرلینگ (Myths of Gender: Biological Theories About Women and Men)؛ جینا ریپون (The Gendered Brain: The New Neuroscience that Shatters the Myth of the Female Brain) و لیز الیوت (Pink Brain, Blue Brain: How Small Differences Grow into Troublesome Gaps — and What We Can Do About It) رد شد، اما تا هنوز هم اکثریت آگاهانه یا غیرآگاهانه برای کنارزدن زنان با چماق علمی از آن کار می‌گیرند.

دکارت نظریه‌ای دارد تحت عنوان دوگانه‌انگاری دکارتی که در آن عقل، جوهر غیر مادی اندیش‌گر و فرمان‌دهنده است اما بدن، جوهر مادی مکانیکی و فرمان‌پذیر پنداشته می‌شود. فدریچی بیان می‌کند که دکارت نظم جامعهٔ طبقاتی و سلسله‌مراتب ساختار قدرت و حکم‌رانی را نخست در میان دوگانهٔ ذهن اراده‌گرا و بدن منفعل ترسیم کرد؛ سپس سرمایه‌داری این نظم سلسله‌مراتبی را به نظم کُلی حاکمیت خودش در جامعه مبدل ساخت. فدریچی در رابطه به این بیان می‌دارد: «با برقراری رابطهٔ سلسله مراتبی میان ذهن و بدن، دکارت مقدمات نظری انضباط کاری لازم برای اقتصاد رو به رشد سرمایه‌داری را بسط داد.»[۸]
در این تئوری، دکارت عقل جامعه را در گرو مرد بورژوای سفید اروپایی فرض می‌کند، از دید او عامهٔ جامعه که فقیر، کارگر و فاقد ایده‌های کارآفرینی هستند، به‌مثابه بدن اجتماع در نظر گرفته‌ می‌شوند. بدن از دید او فاقد احساس درد و رنج بود. برای همین به تشریح‌خانه‌ها می‌رفت و بدن حیوانات را با خونسردی تمام سلاخی می‌کرد. فدریچی در رابطه با این می‌نویسد: «بنابراین؛ در تدارک نگارش رساله دربارهٔ انسان، ماه‌های بسیاری را صرف تحقیق درباره اندام‌های حیوانی کرد؛ او هر روز صبح به قصابی می‌رفت تا تکه تکه کردن حیوانات را مشاهده کند. او حتی چندین بار حیوانات زنده را تشریح کرد، شاید چون باور داشت که آن موجود صرفاً حیوانی فاقد عقل است وحیواناتی که تشریح می‌کند توان احساس هیچ دردی را ندارند.»[۹]

همچنان بخوانید

تاوان این انجماد چندساله را که خواهد داد؟

ازدواج بیرون‌قومی و نفرت مضاعف علیه زنان!

۲۹ سال زندگی در ایران و خطر اخراج اجباری به افغانستان

بالاخره زن، حیوان و طبقهٔ کارگر به‌مثابه بدن‌های تولیدکننده در تئوری دکارت از جمله موجودات فاقد عقل و تماماً بدن شمرده می‌شدند که باید تحت تابعیت، کنترل و بهره‌برداری مردان طبقه ثروتمند یا مغزداران خلاق قرار گیرند. باز هم فدریچی در واکنش به این مسئله می‌نویسد: «در حالی‌که پرولتاریا مبدل به بدن می‌شد، بدن نیز تبدیل به پرولتاریا می‌شد و به‌ویژه زن ضعیف و بی عقل (زن درون ما به گفتهٔ هملت) یا آفریقایی «وحشی»که از طریق کارکرد محدودیت‌زای آن، یعنی از طریق «دیگربودگی» آن از عقل، تعریف و به آن هم‌چون عامل براندازی درونی می‌پرداختند»[۱۰]  مسلماً حق با فدریچی است وگرنه چگونه صدها هزار زن را تحت عنوان جادوگر و ساحره طی سه قرن با این خونسردی می‌توانستند از بین ببرند؟ این میلیون‌ها زن، از دید حاکمان وقت، موجوداتی تماماً بدن شناخته می‌شدند که باید تابع دستور طبقهٔ حاکم یا عقل فرمان‌روای بدن اجتماعی می‌بودند.

کانت هرچند اشارهٔ مستقیمی به بی‌عقل‌خواندن زن نمی‌کند، اما در فلسفهٔ عقلانی او هیچ‌گاه مثالی از زن به‌عنوان سوژه‌های عقلانی مستقل هم دیده نمی‌شود. زن در فلسفهٔ عقلانی او نه‌تنها غایب است که حتی او می‌گوید: «زنی که شبیه مادام داسیه ذهن مملو از اندوخته‌های یونانی داشته باشد، یا چون مارکی دو شاتله در مناظره‌های مکانیک وارد شود؛ همان بهتر که ریش هم بگذارد. چرا که این ظاهر شاید بتواند همان چهره‌ای ژرف (متفکر و اندیشمند) را از آن‌ها بیرون بکشد که در پی آن‌اند.»[۱۱]  کانت عقل و خردمندی را مشخصهٔ مردانه می‌داند. یعنی زن برای تفکر و خردمندی ناگزیر است ظاهر مردانه برای خودش درست کند وگرنه ادعای او در این زمینه قابل پذیرش نخواهد بود. در اندیشهٔ کانت تفکر در زنان به «احساسات زیبا» چون لطافت، ملایمت، دلسوزی، عشق‌ورزی، عطوفت و مهربانی خلاصه می‌شود، ولی در مردان اندیشه در سطح عمیق، وسیع و والا ملاحظه می‌شود. شبیه همان باور روسو می‌ماند که منطق را در زنان عملی می‌دید، اما در مردان نظری. کانت هم منطق را در زنان زیباانگارانه، آمیخته با لطافت و زیبایی به تصویر می‌کشد ولی در مردان آن را مفهوم نظری و توسعه‌یافته ارزیابی می‌کند.

ادیان سامی در مجموع نگاه بدن‌انگارانه به زنان داشته‌اند چنان‌که در فوق از مسیحیت و یهودیت تذکر رفت، اما بررسی نقش اسلام در این‌جا از این حیث بیشتر مهم جلوه می‌کند که قرن‌های متمادی بر فضای عمومی جامعهٔ خراسان و افغانستان به‌ویژه بر زنان نقش تعیین‌کننده را بازی کرده‌است و مشخصاً این دیدگاه نظام دیرینه و مسلط در کشور رابطهٔ مستقیمی بر وضعیت زنان در این جغرافیا داشته‌است. قرآن در قسمتی از آیت ۲۸۲ سورهٔ بقره می‌آورد: «…و اگر دو مرد نبودند، پس یک مرد و دو زن از کسانی که مورد رضایت شما از شاهدان باشند، قرار دهید، تا اگر یکی از آن دو (زن) فراموش کرد، دیگری به او یادآوری کند.» اسلام باور دارد عقل در زن چنان ضعیف است و رشد بطی دارد که در محکمه، شهادت یک زن به‌تنهایی صحت نخواهد داشت. از این‌رو می‌بایست دو شاهد زن به‌جای یک شاهد مرد شهادت دهند. یا اگر عقل یکی از ضعیفی زیاد کار نداد، دیگری باشد که بتواند این ضعف عقلی او را جبران کند!

پیامبر اسلام در حدیثی می‌گوید: «من هیچ موجودی را ندیده‌ام، با این‌که ناقص‌العقل و ناقص‌الدین است، بتواند مرد خردمند را چنین از خود بی‌خود کند که یکی از شما (زنان).»[ ۱۲]
محمد در این‌جا زنان را موجوداتی عشوه‌گر، ناقص‌العقل و ناقص‌الدین (دورهٔ قاعدگی زنان که نمی‌توانند روزه و نماز بخوانند، چون نظر به حکم دین «نجس» می‌شوند.) معرفی می‌کند که با عالمی از بی‌عقلی و عشوه‌گری مردان خردمند را اغوا می‌نمایند. او از این تعجب می‌کند که زنان با وجود ناقص‌العقل بودن و ناقص‌الدین بودن‌شان، چگونه می‌توانند مردان یا همان موجودات به اصطلاح دارندهٔ عقل را از خودبی‌خود کنند، یعنی آنان را از خردورزی و تعقل دور کرده و به دام خود بیندازند. زن در این‌جا نه‌تنها عاری از عقل و افتاده از بدنهٔ دین است که علاوه بر آن، موجودی اغواگر و فریب‌کار نیز تصویرپردازی می‌شود. علی، خلیفهٔ چهارم اسلام و امام اول شیعیان هم در این خصوص با قرآن و محمد متفق‌القول است: « ای مردم! زنان ناقص در ایمان، ناقص در بهره‌مندی و ناقص در عقل‌اند.»[۱۳]

پیامدهای اجتماعی-تاریخی عقل‌زدایی از زنان
این موضع‌گیری‌های تعیین‌کنندهٔ اسلام در خصوص بدن‌انگاری زنان باعث زمینه‌سازی حذف تاریخی و ابدالابد زنان از صحنه روابط قدرت، ساختار اجتماع و بدنهٔ‌ اقتصاد و مجرای علمی/نظری در جغرافیای خراسان دیروز و افغانستان معاصر گردیده‌است. حکومت‌های اسلامی از قرن هفت میلادی تا حکومت فعلی طالبان با وجود آشکارا بودن جهالت‌شان طی قرن‌های متمادی به صرف امتیاز جنسیت مردانه احساس خردمندی، عقل‌مندی و عقل‌ کُل بودن نسبت به زنان کرده‌اند.

طالبان من‌حیث جدیدترین مجریان اسلام، امروز زنان را با همین کُدهای جنسیت‌زدهٔ اسلامی حبس سرتاسری کرده‌اند. چون باور دارند ادارهٔ جامعه، اقتصاد و سیاست مرتبط به عقل‌مداران‌اند. عقل‌مداران کدام‌هایند؟ اسلام می‌گوید: مردان! پس حضور زنان من‌حیث موجوداتی غیر عقل‌مند در جامعه اضافی‌است و بیهوده؛ جایگاه آنان من‌حیث موجوداتی تماماً بدن و تُهی‌ از خرد که باید از آن بدن‌ها بیگاری گرفته شود، در چهاردیوار خانه‌ها خلاصه می‌شود. بدن زنان در نظام‌ اسلامی استثمار شده‌ترین بدن طبقهٔ کارگر در تاریخ طبقاتی می‌تواند باشد. بدنی که در آن مسئله در حد تبعیض مزدی و شغلی هم نیست؛ بلکه حذف، انکار، نامرئی‌سازی و آپارتاید جنسیتی محض است!

همین‌جاست که ایدئولوژی خانه‌نشینی زنان به مثابه بیگاری‌ کشیده‌ترین پرولتاریای تاریخ خودش را ترسیم و تحکیم می‌کند. از همین‌جاست که مردسالاران اسلامی فضای اجتماعی را حریم و اراضی ملی‌شان در برابر نیروی مهاجمی به‌نام زنان که حیثیت ارتش اشغال‌گر دولت متخاصم را دارند، فرض می‌کنند. زنان در این ایدئولوژی خانه‌نشینی به‌عنوان «دیگری» همان‌قدر برای فضای عمومی خطر قلم‌داد می‌شوند که نیروی نفوذی و حملهٔ ارتش دولت متخاصم. بی‌جهت نیست که جامعه اسلامی و حکومت اسلامی، حتی حضور موقتی زنان را بدون محافظان اراضی اجتماعی که طبعاً مردان‌اند، مجوز صادر نمی‌کنند. به‌عبارتی: زنان بدون همراهی مردان خانواده که حیثیت سربازان حکومت مرکزی را در امر کنترل نیروهای اجنبی/ نفوذی (زنان) دارند، نمی‌توانند در فضای عمومی یا اراضی کشور دشمن، مستقلانه و آزادانه پا بگذارند و گشت وگذار نمایند. گشت‌وگذار آنان در این اراضی به‌شدت محدود و مورد نظارت قرار می‌گیرد. آنان حق ندارند، حتی در آن‌جا تردد آزادانه داشته باشند، چه برسد به این‌که به بنیادها و ساختارهای کنترل‌گر آن چنگ بزنند. حکومت برای کنترل این خطر احتمالی باید زنان را موجوداتی عاری از عقل معرفی کند؛ آنان را از دسترسی به عاملیت عقلی دور نگه دارد تا من‌حیث موجودات قابل کنترل معرفی نماید و کنترل و نظارت بر آنان را توجیه بتواند. محروم ساختن زنان توسط طالبان از آموزش و تحصیل نسبتاً غیر ایدئولوژیک، مصداق زندهٔ‌ این سیاست کنترل‌گرایانه برای حفاظت ارضی مردانه (فضای عمومی و قدرت) از شر نیروی اجنبی به‌نام زن است.

بنابراین، برای این‌که این اراضی خصوصی مردان از دسترسی و اشغال نیروی اجنبی زنان در امان بماند، سیاست اسلامی ناگزیر است زن را همواره موجودی تُهی از عقل و سراسر بدن نگه دارد. در جریان بیست سال زنان توانستند حداقل در سطوح شهری و طبقهٔ متوسط، خود را از بدن‌بودگی محض بیرون بکشند. عاملیت فکری‌شان را تا حدودی باز پس بگیرند. اکنون اما، طالبان می‌خواهند دوباره آنان را به تنِ بدون عقل و فاقد دستگاه فکری و مدیریتی مبدل کنند. در چنین حالتی است که آموزش نسبتاً غیرایدئولوژیک ممنوع و جرم‌انگاری می‌شود، اما آموزش ایدئولوژیک مبدل به ابزار سرد تداوم سلطه می‌شود. ابزاری که در آن قدرت حاکم در درازمدت برای تحمیل خواسته‌هایش نیازی نمی‌بیند با رویکرد قهری، نظارت عینی از پیاده‌سازی اصولش در جامعه داشته باشد.

در چنین ابزاری، فقط خواسته‌های نظام حاکم نیست که در افراد نهادینه می‌شوند، بلکه این ارزش‌ها و هنجارهای آنان هم‌چنان است که در ذهنیت جمعی مبدل به تابو و تقدس‌گرایی می‌شوند، حتی اگر روزی نظام حاکم سرنگون هم شود، به احتمال زیاد ساختار جامعه و حکومت بعدی بر اساس ایدئولوژی شخم‌زده شدهٔ آن‌ها حفظ شده و دوباره ظهور خواهد کرد! دشمنی اسلام با مدرنتیه هم از این حیث است که مدرنیسم زنان را هرچند موجوداتی تحت کنترل می‌خواهد، اما قطعاً با بدن‌بودگی محض آن موافق نیست. شاید همین‌جاست که اسلامیست‌ها بیشتر از هر زمانی دیگر، زن را به‌مثابه «دیگری هراس‌افگن» یا رقیب وحشتناکِ در حال پیروزی تصور می‌کنند که باید و باید در جهت سرکوبش بر‌آیند؛ و به دنبال آن، به سرکوب ابزاری آموزش نسبتاً مدرن می‌بایست آستین بر زنند.

بناءً، بی‌جهت نیست که غیبت زن در تاریخ کشور متأثر از این تهی‌کردن‌های آنان توسط اسلام از دستگاه عقلی به‌مثابه کارت جواز و رقابت در عرصهٔ اراضی مردانه یا فضای اجتماعی است. زنان در درازای تاریخ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور نه به این دلیل حضور نداشتند که ذاتاً با عقب‌ماندگی ذهنی و عقلی مواجه‌اند چه بسا این حالت آنان نتیجهٔ سیاست عمدی مردسالاری به‌ویژه و در اکثر موارد مردسالاری اسلامی بوده‌است.

در بتن منابع اسلامی برای حذف و کنار زدن زن از میدان قدرت، سیاست، اجتماع و اقتصاد رمزهایی وجود دارد که اساسی‌ترین آن، رمز ناقص‌العقلی و ضعیف‌العقلی زن پنداشته می‌شود. با چنین رمزی زن موجود ناتوان و وابسته‌ای معرفی می‌شود که نه تنها از پس کنترل امور سیاسی و اجتماعی بر‌نمی‌آید که حتی از پس مواظبت و مستقل زیستن خودش هم بر‌آمده نمی‌تواند. چون نظام در راستای مبدل کردن او به این نسخهٔ درمانده و منفعل به‌شکل سیستماتیک و زمان‌مندی انرژی به‌خرج داده تا دست و پای او را ببندد. او را در مشغولیتی نقش‌های جنسیتی چون دختری، همسری و مادری چنان غرق کند که حتی برای سرخاریدن هم فرصت نباید داشته باشد. باید همواره در چنین حالتی اسیر، خسته و گرفتار بماند تا نتواند به جهانی فراتر از خانه، شوهر، خانواده و کودکش حتی تصوری بکند. جهانی که در آن بدنش اسیر و حبس قفس سیاست‌ها نیست. جهانی که بدنش را میدان خط‌کشی‌های سیاسی نمی‌کند. بدن در آن جهان رهاست. می‌آشوبد و می‌رقصد. جهانی که در آن بدن با حرکاتش روان جامعه را به آتش خشم نمی‌کشد.

جمع‌بندی
در این مقاله تلاش کردم نخست عقل‌زدایی از زنان را در قالب بستر تاریخی آن به بررسی و انعکاس بگیرم که چگونه زنان را به شکل زنجیره‌ای، از منظر آرای فیلسوفان یونان باستان تا کتاب‌های مقدس ادیان ابراهیمی/سامی به ویژه اسلام و اندیشمندان معاصر غرب، موجودی تحقیر شده و تماماً بدن می‌توان یافت. موجودی که بنابر این عقل‌زدایی سیستمی نه تنها حق ابتکار، عمل، نظریه‌پردازی و مدیریت اجتماعی-جهانی را از دست می‌دهد که حتی چنان ناتوان ساخته می‌شود که به تنهایی نمی‌تواند قادر به ایستادگی روی پای خودش باشد. البته این‌جا اشاره به عقل‌زدایی از زنان در اکثریت حالات در تاریخ از ساختاری بودن نظم مردسالارانه در قبال عقل‌زدایی و فرودستی از آنان است، نه این‌که زنان کلاً منفعل باقی ماندند و هیچ نوع کنش‌گری از خود در واکنش به این سیستم اجبار و تبعیض اتخاد نکرده‌اند. به‌عبارتی؛ بیشتر اشاره روی کارکرد این سیاست عقل‌زدایی و انسانیت‌زدایی از زنان است. زنان با این سیاست به‌عنوان موجودات سراسر بدن‌ کنترل بر بدن‌هایشان را هم از دست دادند. نیروهای مسلط بر سر رحم زنان سلطه‌شان را انداختند، زیرا رحم زنان محل زایش نیروی جنگی، نیروی کار هم‌چنان نیروی ابژکتیو جنسی مردان پنداشته می‌شد/می‌شود. زنان نه این‌که واقعاً فاقد عقل باشند، بلکه ذریعه نظریه‌های ساختاری مردسالاری و محرومیت عمدی آنان از دانش، مطالعه، ابزار استدلال،  ابراز نظر و تفکر از بدنهٔ قدرت فکری و در نهایت از استقلالیت بر تن، سرنوشت و حیات سیاسی-اجتماعی‌شان محروم گردیدند.

زنان هم‌چنان اختیار بر پوشش را از دست داده‌اند، پوشش در نهاد سیاسی مذهب به تعبیر معروف و دقیق هم‌چون پرچم هویتی حکومت‌ها به‌ویژه حکومت اسلامی پنداشته می‌شود؛ هم‌چنان مسیر اعمال سلطه و گسترش کنترل بر بدن، سرنوشت اجتماعی و سیاسی آنان. البته زنان طی عقل‌زدایی از استقلالیت مالی محروم شدند و برای بخور و نمیرشان ناگزیر بودند به پای مردی بیفتند. این پروسه بدن‌سازی از زنان، آنان را در معرض زن‌کشی‌ها و قتل‌های ناموسی تاریخی قرار داده‌است که تا اکنون ادامه دارد؛ مردسالاری با همین پیش‌فرض و رمز تماماً بدن‌بودگی زنان، آنان را همواره هم‌چون گیرنده یا ربات محکوم به اطاعت از دستور نگریسته که عدم اطاعت البته که مجازات مرگ را در پی داشته و دارد. مثلاً، نسل‌کشی جنسیتی زنان تحت عنوان ساحره‌کشی در اروپا نمونهٔ گویایی از این سیاست است، سیاستی که زنان را به صرف ابتکار عمل و عاملیت سزاوار مرگ و حتی مرگ‌های وحشتناک می‌بیند. آنان صدها هزار زن را با رمز ساحره به انواع وحشتناکی به قتل رساندند، زیرا ساحره‌ها با فعالیت‌شان، تئوری جنسیت‌زدهٔ مردسالاری که زن را موجودی تماماً بدن و تهی‌شده از عقل و عاملیت ترسیم می‌کرد، به تحلیل و نقد گرفتند و به چالش کشیدند. بناءً، باید به قتل می‌رسیدند و حذف می‌شدند. دقیقاً طالبان امروز با زنان معترض افغانستان هم همین کار را می‌کند. حذف بدنی این زنان توسط طالبان همان پاسخ نظام مردسالاری در واکنش به نقض تئوری تماماً بدن‌بودگی زنان است که در بیست سال جمهوریت فرصت به چالش کشیدن آن حداقل ذریعه زنان شهری و طبقه متوسط فراهم گردید.

منابع:

Aristotle, Politics, trans. C.D.C. Reeve (Indianapolis: Hackett Publishing, 1998), 13.

Thomas Aquinas, Summa Theologica, trans. by Fathers of the English Dominican Province, vol. 1 (New York: Benziger Bros., 1947), q. 92, a. 1

Babylonian Talmud, Eruvin 100b, trans. by H. Freedman, in The Soncino Babylonian Talmud, ed. by I. Epstein (London: Soncino Press, 1936), 100b.
روسو، ژان ژاک. امیل یا در باره تعلیم و تربیت، ترجمه‌ی منوچهرکیا. تهران: انتشارات گنجینه، ۱۳۶۶. ص ۴۵۴
کارل گوستاو یونگ، کهن الگوها و ناخودآگاه جمعی، ترجمه پروین فرامرزی و فریدون فرامرزی. مشهد: به نشر، ۱۳۹۰، بند ۲۲۲

Venuti, Pasquale. “The Brains of Women.” Brain in Labor. November 23, 2019. https://braininlabor.com/2019/11/23/497/.

سیلویا فدریچی، کالیبان و جادوگر: زنان، بدن و انباشت اولیه سرمایه، فصل سوم: کالیبان بزرگ، مبارزه علیه بدن شورشی. ترجمهٔ: مهدی صابری، تهران:نشر چشمه، ۱۳۹۷، ص ۵۲۴
همان، ص ۲۴۳
همان، ص ۲۵۱

Kant, Immanuel. Observations on the Feeling of the Beautiful and Sublime and Other Writings. Edited by Patrick Frierson and Paul Gayer. Cambridge: Cambridge University Press, 2011. chapter 3, 36–37.

بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، کتاب الحیض، باب ترک الحائض الصوم، حدیث شماره ۳۰۴.
محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، کتاب الحیض، باب ترک الحائض الصوم، حدیث 304.
ابی‌طالب، علی بن، نهج‌البلاغه، خطبه ۸۰، به کوشش محمد دشتی. قم: مرکز نشر الهدی، ۱۳۸۶، ص ۲۹۵.

موضوعات مرتبط
به دیگران بفرستید
Share on facebook
Share on whatsapp
Share on telegram
Share on twitter
حمایت مالی
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
«شب که ناپدری‌ام به من تجاوز کرد…»
روایت

«شب که ناپدری‌ام به من تجاوز کرد…»

26 ثور 1402

خودش را «گندم» معرفی می‌کند، خال‌کوبی ظریف روی گردنش، مو‌های که دخترانه‌ کوتاه شده است، دستانی نه چندان ظریف و ناخن‌های لاک خورده و لحن خاص حرف زدنش همگی نشان می‌دهند او زن است که در کالبد یک مرد به دنیا آمده...

بیشتر بخوانید
زن؛ به مثابه موجودی تماماً بدن!
تحلیل و ترجمه

زن؛ به مثابه موجودی تماماً بدن!

20 ثور 1404

نویسنده: سائمه سلطانی در تاریخ بشر، نگاه به زن، همواره نگاه تحقیرآمیز و فروافتاده‌ای بوده‌است؛ نگاهی که زن را موجودی زبون، پست، بی‌ارزش و تهی از عقل و خرد معرفی می‌کند. زن، نه به مثابه...

بیشتر بخوانید
ازدواج بیرون‌قومی و نفرت مضاعف علیه زنان!
زنان و مهاجرت

ازدواج بیرون‌قومی و نفرت مضاعف علیه زنان!

23 ثور 1404

نویسنده: سائمه سلطانی وژمه زن جوان ۳۴ ساله‌ای است که از ازدواجش حدود پانزده سال می‌گذرد. همسر او سه سال قبل وفات کرد و وژمه را با پنج فرزند تنها گذاشت. وژمه حدود دو سال...

بیشتر بخوانید

فراخوان همکاری؛
رسانه نیمرخ بستر برای روایت زندگی، چالش‌ها و مبارزات زنان و جامعه +LGBTQ است.
ما به دنبال مطالب هستیم که بازتاب‌دهنده واقعیت‌های تلخ، امیدها و جریان‌های مقاومت و مبارزات آزدی‌بخش شما از زندگی تحت حاکمیت طالبان باشد.
نوشته‌ها و آثار خود را در قالب متن، صدا، تصویر و ویدیو برای ما ارسال کنید. ارسال مطالب

  • درباره ما
  • تماس باما
  • حمایت مالی
Menu
  • درباره ما
  • تماس باما
  • حمایت مالی
Facebook Youtube Instagram Telegram

۲۰۲۴ نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • روایت
  • گفت‌وگو
  • تحلیل و ترجمه
  • چندرسانه‌ای
    • ویدیو
    • عکس
    • پادکست
  • بیشتر
    • زنان و مهاجرت
    • روایت‌رنگین‌کمانی‌ها​
    • صلح و امنیت
    • ترجمه
    • فرهنگ و هنر
    • نخستین‌ها
EN