نویسنده: عالیه ییلماز
زندگی زنان در تاریخ معاصر افغانستان به ویژه بعد از نیمه دوم قرن بیستم تا اکنون، مثل سائر مسائل اجتماعی و سیاسی فراز و نشیب های فراوانی را بخود دیده است، زنان گاهی تا کرسی های بلند سیاست و قانون گزاری بالا کشیده شده اند و گاهی از همه عرصه های اجتماعی حذف شده اند، فرصت برسی تمامی این دوران در حوصله این یاد داشت نیست اما آنچه نویسنده در دوران جمهوری اسلامی افغانستان از نزدیک شاهد آن بوده است در این یادداشت بصورت اجمالی مرور خواهد شد.
نگاه گذرا و واقعبینانه به وضعیت امروز زنان افغانستان به وضوح نشان می دهد که همه این تلاشهای صد ساله اخیر با آنکه گاهی درصورت مساله زنان تغییرات را ایجاد کرده اما نتوانسته بنیانهای محکم سنت های اجتماعی زن ستیزانه را که عامل اصلی بیچارگی زنان افغانستان است ویران کند و یا حتی ترک جدی بر این بنیان محکم و تاریخ مند وارد کند.
تجربه بیست سال گذشته به رغم حمایت های مالی جامعه جهانی و حمایت های قانونی و اجرایی حکومت نیز در پایان روز نشان داد که غیر از هدر رفتن منابع در برخورد متواتر گرایش های سنت و تجدد، حاصل جدی دیگر نداشته است. علت اصلی آن رویکرد پروژه ای و غیرعلمی دولت و جامعه جهانی با مساله زن و بسترهای اجتماعی زن ستیزانه جامعه افغانستان بود. نه دولت مردان، نه برنامه سازان جامعه بین المللی و نه حتی اکثر زنان به اصطلاح فعال در زمینه حقوق زنان، هیچکدام سعی نکردند به بنیان های فکری فرهنگی جامعه افغانستان دربرخورد با زنان افغانستان بصورت جدی بپردازند. نگارنده در صدد انکار تغییراتی که در این بیست سال گذشته در زندگی زنان افغانستان حد اقل در شهرهای بزرگ رخداد نیست. زیرا انکار چنین واقعیتی منصفانه نیست اما حذف زنان از همه عرصه های اجتماعی درشرایط کنونی نیازمند این یک نگاه نقدانه جدی به مساله زنان دارد.
حضور همکاران بین المللی در افغانستان، تجربه ی دو دهه دموکراسی نسبی با حمایت های همه جانبه ی جامعه ی بین المللی که از برنامه های دولت به ویژه تامین حقوق زنان ( حق آموزش، کار و مشارکت معنی دار)، حق تعیین سرنوشت و قائل شدن حقوق بشری برای آنان بود، نشاندهندهی فرصت استثنایی برای مردم و دولت افغانستان شمره میشد.
حالا بعد از سقوط جمهوریت بوضوح پیداست که تغییرات بهمیان آمده در زمینه توانمندسازی زنان که یکی از اهداف حضور جامعه ی جهانی را تشکیل می داد، آنچنان بر وفق مراد نبوده. تدوین پالیسی های مرتبط، نقشه راه برای برون رفت از وضعیت موجود آنزمان، تطبیق ناقص برنامه های مطروحه و دست اندازی مدیران پروژه ها، تلاش های دست اندرکاران داخلی، منطقه ی و جهانی را به بن بست کشانید.
شواهد و اسناد نشان می دهد که به تناسب برنامه ها و پروژه ها و هزینه های نجومی بسیار زیاد، در زندگی واقعی زنان بهبود چشم گیری به وجود نیامده و زنان افغانستان، آنچنان که برنامه ریزی شده بود و انتظار می رفت، توانمند نشده اند. طراحی و تطبیق برنامه های زیر عنوان توانمندسازی زنان در افغانستان، دارای مشکلات و چالش های بود تا جایکه برخی از این برنامه ها را از اصل اهداف و دورنمایشان دور ساخته و حتی پیامدهای ناگوار و منفی را در وضعیت زنان افغانستان بهجاگذاشته است.
تمرکز بیش از حد برنامه ها و پروژه ها در بزرگ شهرها، عدم تمرکز و حتی فراموش شدن قشر بزرگ از جامعه ی افغانستان ( روستاها)، اعتماد تمویل کنندگان بر تطبیق کنندگان محلی بدون نظارت واقعی و موثر، ظهور وشکل گیری شبکه های مافیایی، زمینه منحرف ساختن پروژه ها را مهیا نمود که حتی در شرایط فعلی هم کماکان فعال و در صدد لابیگری، جهت ادامه این روند می باشند. برای عبور از چنان وضعیتی اسفناک و تجربه ی تلخ، ایجاب می نماید تا راه حل های علمی و عملی با درنظرداشت وضعیت موجود به وضعیت مطلوب را پیشبین باشیم.
توانمند سازی زنان در جامعه که یکی از مسائل بنیادین اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان مدرن است، برای نیل به این هدف؛ بازنگری و تغییر در بسیاری از ساختارها، پیش فرض ها، روابط و اصولی است که در این عرصه حاکم می باشد.اما در افغانستان ایدئولوژی مردانه به کمک ساختارهای قدرت اجتماعی (سیاست، اقتصاد، دین، فرهنگ و حتی هنر) جایگاه و منزلت برتر خود را دوباره تحکیم بخشیدند و امروزه فراتر از گذشته عقب گرد داشته و مناسبات جدیدی برای تضمین پدرسالاری و مردسالاری را ایجاد کردند.
در بیست سال گذشته که فرصت طلایی برای پیشبرد برنامه های توانمند سازی زنان بود میبایست سازمان های بین المللی و کارگزاران داخلی درین زمینه برساحات آسیب پذیر ( روستاها) به ویژه در حوزه ی خودکفایی اقتصادی بیشتر متمرکز باشند.
البته راه رسیدن به این هدف از مجرای برنامه ریزی استراتژیک مبتنی بر شرایط واقعی (ذهنی و عینی) و عوامل فرهنگی جامعه بوده و میباشد. بازنگری میکانیزم های توانمندسازی زنان در قسمت ارتقاء ظرفیت یکی دیگر از باید ها و پیش شرط های این پروسه میباشد که رابطه ی مستقیم با میزان قدرتمندی زنان در خانه و جامعه دارد. برای رسیدن به این هدف؛ سیاستگزاران (داخلی) و تمویل کنندگان ( بین المللی) ابدا نمیتوانند مشوق های عملی برای ارزیابی وضعیت موجود و راه حل عملی برای عبور به وضعیت مطلوب را از نظر دور داشته باشند.
همانگونه که امروز خلا و کمبود یافته های دقیق و سنجیده شده از وضعیت زنان در داخل و خارج از افغانستان محسوس است, در گذشته نیز خطاهای غیر قابل جبران در آمارگیری از اوضاع عمومی و مشکلات زنان افغنستان موجود بود. انجام تحقیقات علمی و عمیق برای شناخت تجربه ی زندگی زنان، در حوزه ی عمومی که اطلاعات زیادی در باره ی زندگی آنها نداریم , در افغانستان میتوانست زمینه اجرای پروژه های توانمندسازی زنان در حاشیه را اولویت داده و فاصله زندگی شهر-ده را کمترکند. در نتیجه زمینه ی اشتغال و خودکفایی زنان روستایی را مساعد مینمود.
بعنوان آخرین تحلیل میتوان گفت, تدوین برنامه های درازمدت جهت کمرنگ ساختن سنت های ناپسند و حساسیت زا در قبال حضور معنی دار زنان در اجتماع و سیاست که ناشی از فرهنگ حاکم پدرسالارانه می باشد، از جمله اقدامات ضروری و الزامی در شرایط فعلی و آینده است بدون سیاستگزاری دقیق برای تغییرفرهنگ و روابط اجتماعی تغییرمعنا دار در زندگی زنان افغانستان تقریبا نا ممکن است.