قسمت چهاردهم از سلسله نوشتههای حسین رهیاب بلخی با عنوان «زنان در مسیر تاریخ»
در قسمت قبل اشاره شد که آرایش در ابتدا در میان مردان متداول بود. در جوامع اولیه، مردان با درک اهمیت و ارزش زیبایی، جلب توجه زنان و حفاظت بدن در مقابل عوامل فوق طبیعی، به مُد، تجمل و زینت رویآورده و به این طریق موجب بر انگیختهشدن احساسات زنان شدند. با گذشت زمان زنان نیز متوجه اهمیت این وسیله شده و آن را به کار گرفتند و کم کم این وسیله چنان دامنه وسیعی یافت که در برخی از جوامع رقابت گسترده زن و مرد در استفاده از این وسایل غیر قابل باور مینمود: «[در تمدن کرت] مرد و زن در استعمال زینتآلات ظریف و پرکار و طلا و جواهر با یگدیگر چشم هم چشمی داشتند…» «[در ایتالیای قدیم] مردان و زنان هر دو زیور و پیرایه را دوست میداشتند و گورهایشان آکنده از جواهر بود.»
در ادامه این روند، وسایل زینتی حالت تجملاتی به خود گرفته و به عنوان تفاخر به کار میرفت و در قرنهای بعدی و تا امروز نیز برخی از وسایل همچون لباس و… نشانهای از تمکن مالی افراد به شمار رفته و یک نوع زینت به حساب میآید، اما مردانه شدن جوامع، موجب تلاش وسیع و گستردهی زنان برای رقابت در استفاده از مواد شیمیایی آرایشی شد در حالی که در جوامع قدیم آرایش مرد و زن نمیشناخت: «هر دو جنس مرد و زن علاقه به زر و زیور داشتند و گردن، سینه، بازو و مچ دست و مچ پا را به جواهرات میآراستند… و همه، از پسر و دختر و مرد و زن، گوشهای سوراخ شده داشتند و گوشواره به کار میبردند. مردان مانند زنان، خود را با انگشتری و بازوبندهایی که با مروارید و سنگهای گرانبها آراسته شده بود زینت میدادند…». «مردان و زنان ثروت و تمکن خود را به صورت جواهرات نمایش میدهند.»
در زمان ما گرچه لباس برای مردان پوشش است، اما در بین نیاکان ما لباس هم غالبن نقش جنسی و زینتی داشته است: «ظن غالب آن است که لباس در ابتدا برای زینت ایجاد شده و بیشتر برای آن بوده است که یا از ارتباط جنسی جلو گیرد یا آن را تشدید کند، نه برای آنکه دافع سرما باشد یا عورت را بپوشاند.»
11- دوران «مادرشاهی» و تعادل جوامع
«دوران مادرشاهی» با حاکمیت محدود مردان و تأثیر مستقیم زنان و یا تساوی قدرت تصمیمگیری آنان مواجه بوده و در نتیجه میتوان گفت که این جوامع شاهد یک نوع تعادل اجباری بوده است. زیرا عوامل اساسی که موجب به هم زدن تعادل و پدیدآوردن مناسبات جدید میشود، معمولن در قدرت و ثروت نهفته است و در آن جوامع هنوز چنین پدیدهای به وجود نیامده بود تا اوضاع اجتماعی را دگرگون کند. در جوامع مادرشاهی اولیه قدرت حد اکثر به مفهوم سرپرستی یک قبیله بسیار محدود بوده است. بر این اساس شاید این ادعا اغراق آمیز نباشد: «دوران مادرشاهی… غالبا از انسانی ترین دوران های مناسبات تاریخ زندگی اجتماعی بشر بوده است.»
میدانیم که پیشرفت و حرکت بشر اولیه بسیار کند و همچون بالیدن و بزرگ شدن یک کودک، بطنی بوده و با توجه به جانداران دیگر که غریزی عمل میکنند، تحرک انسان را چیزی جز در جازدن و تکرار کردن، نمیتوان نامید و این پدیده باعث شد از مرحله شکار تا کشاورزی صدها سال سپری شود. بنابر روایتی در حدود هشت هزار سال پیش که اقوام آریایی از «آریانا ویج» مهاجرت کرده و از آمو عبور کردند، بیشتر به گلهداری مشغول بودند و سپس با مساعد یافتن زمینهای شمال هندوکش، به کشاورزی نیز روی آوردند» و این نشان میدهد که در آن دوران عبور از مرحلهای به مرحلهی دیگر، گاه هزار سال به طول میانجامید و به این طریق شاید این نظریه نیز قابل تامل باشد: «دورانی که زن مقام سروری بر اجتماع و مرد را داشته، نسبت به مدت زمانی که تحت انقیاد مرد در آمده، بسیار طولانیتر بوده است. این دوران که قسمت اعظم آن مربوط به اعصار ما قبل تاریخ بوده تا پنج هزار سال، بلکه بیشتر میرسد… که از اواسط عصر حجر تا عصر مفرغ و آغاز عصر آهن ادامه مییابد.»
حقیقت این است که انسان اولیه مجرد و فارغ از تمام خصلتهای است که ما امروزه آنها را بخشی از صفات طبیعی آدمی به حساب میآوریم و صفاتی چون: بد ذاتی، حرص، تعصب، قدرتطلبی، زورگویی، سلطه خواهی و… صفاتی است اکتسابی که انسان در طول قرون متمادی آنها را فراگرفته است و به همین دلیل هرچه به عقب برگردیم چهره انسان را واقعیتر میبینیم. به همین دلیل این گفته دور از ذهن نخواهد بود: «فردریگ» یکی از فلاسفه آلمان مینویسد: «زنان و مردانی که از این قبیل اجتماعات [مادرشاهی] بوجود میآیند، دارای چنان شخصیت بیآلایش و سر شار از درستکاری و شهامت هستند که سفید پوستانی را که با آنها تماس یافتهاند گرفتار بهت ساختهاند.»
با وجود رفتار مسالمتآمیز مرد و زن در دورهی مادرشاهی، آرام آرام آدمهای ساده ابتدایی، براثر ضرورتهای محیطی و کسب برخی از خصوصیات، درک کردند که میتوانند از شرایط به نفع خود بهرهبرداری کنند. قطعن زنان نیز چون مردان انسانند، توان یادگیری، کسب تجربه و استفاده از داشتههای خود را دارند و به این طریق: «در دوران تسلط زنان (در موارد کاملتر آن) مواردی دیده میشود که نشان میدهد زنان گاه نیز مقرراتی یکجانبه به سود خود وضع مینمودهاند.»
نویسندگان فمینیست اعتقاد راسخی دارند که اگر دورهی مادرشاهی ادامه مییافت امروزه ما برخوردار از جامعه بسیار سالم و ایدهآل بودیم که در آن مردان و زنان صادق، بیآلایش و درستکار در کنار یگدیگر به صورت مسالمتآمیز میزیستند و نباید هم از حق گذشت که گرچه به تصویر کشیدن جامعهای مبتنی بر «دورهی مادرشاهی» در دورهی کنونی سخت و دشوار است، اما نباید تردید کرد که اگر دوران مادرشاهی تا امروز ادامه مییافت، زندگی انسان درد و رنج کمتری داشت و زندگی طبیعیتر بود ولی با توجه به قراین موجود میتوان گفت که در این حالت نیز زنان با وضع قوانین یکجانبه از قدرت و ثروت به نفع خود بهرهبرداری میکردند و مردان را چون برده به بند کشیده و از توان جسمی و نیروی کاری آنها برای گسترش حاکمیت و نفوذ خود استفاده میکردند، زیرا زنان هم با وجود تمام لطافت خود همانند مردان انسانند و منفعتگرا.
ادامه دارد…