قسمت هشتم از سلسله نوشتهی حسین رهیاب بلخی با عنوان «زنان در مسیر تاریخ»
تبعات کشف کشاورزی
2- ریاست زن بر خانه و قبیله
عامل اقتصادی که موجب قدرت یابی زنان شده بود به تحکیم موقعیت زنان و ریاست آنان بر خانه و خانواده کمک کرد و از همین زمان زمینه و توجیه مناسبی برای ریاست به وجود آمد. زنان با توجه با حاکمیت خود در خانه توانستند بر قوم و قبیله خود نیز سروری یابند: «… زنان مظهر نعمت و فراواني به شمار ميرفتند و قوام و دوام اجتماع را وابسته به آنها ميدانستند. در آن دوران غالباً رؤساي قبيله از بين زنان انتخاب ميشده است و شاهزادگان زن با اينكه برادر بزرگتر داشتند، خود ملكه ميشدند و به تنهايي فرمانروايي ميكردند. از بارزترين نمونههاي اينگونه حكومتها، دوران سلطنت «ماكدا» ملكه مقتدر سبا است كه تمام قوانين او به نفع زنان بود.»
در جوامع گذشته نمونههای بسیار مشخصی از برابری زن و مرد دیده شده و بررسی زندگی قبایل بدوی در آفریقا، آسیا، آمریکا و استرالیا نیز که در قرنهای اخیر صورت گرفته، فرضیه زندگی مادرشاهی را ثابت میکند، با این وجود این به مفهوم حاکمیت کامل زنان بر جوامع نیست. برخی گفتهها از آن حکایت دارد که «خانواده مادرشاهی» و تحقق آن لزومن به معنای ریاست زن بر مرد نبوده است: «نظریه مبتنی بر مادرسالار بودن جوامع نخستین و پس از آن پیدایش جامعهی پدرسالار بدان سبب که مردان قدرت را از زنان گرفته و آنها را اجیر خود کردهاند، اکنون کلن مورد تردید است… و حتا جوامع ماد-تبار که در آنان نسل و تبار از سوی مادر شناخته میشود معمولن تحت سلطه زنان نبوده است.»
در مقابل اینها طرفداران نظریهی اول نیز برای اثبات گفتههای خود به دلایل بسیاری متوسل می شوند. عمدهترین دلایل این افراد عادات و رفتارهایی است که هنوز هم در میان برخی از قبایل بدوی دیده میشود و علاوه برآن آثار کشف شده از مناطق مختلف نیز این شواهد را تأیید و بر قطعیت و سندیت آن گواهی میدهد: «مصريان معتقد بودند كه خدايان بين زن و مرد امتيازي ننهاده، از اين رو زن و مرد در تمام شئون اجتماعي مقامي برابر داشتند و گاه زن را برتر ميدانستند. فراعنه مصر اغلب دختران خود را به وليعهدي انتخاب ميكردند.»
3- اولویت حق مادری
طبعن زمانی که در یک جامعه سیطرهی مادرشاهی وجود داشته باشد، تمام حق اولویت از سوی مادر به فرزند منتقل میشود، همانگونه که امروزه و در خانوادهی پدرشاهی نیز حق اولویت از طرف پدر به فرزند میرسد. در جوامع بدوی گذشته که به عنوان نمونه مورد تحلیل دقیق جامعه شناسانه قرار گرفتهاند، موارد زیادی به دست آمده که همین فرضیه را به اثبات رسانده و مورد تأیید قرار میدهد: «… در جامعه ایشان [آیرو کواهای (بومیان) آمریکای شمالی] اصالت با نسب مادری بود… خانوادههای مرکب از گروهی خواهران یا دختر عمهها و دختر خالهها با هم در ساختمانهایی زندگی میکردند که بهنام «خانه دراز» خوانده میشد… رییس و صاحب اختیار هر «خانه دراز» بانوی بزرگ خانواده مرکب، یعنی مسنترین زن آن دودمان بود. این بانو که معمولن مادر یا مادر بزرگ گروه زنهایی بود که هر کدامشان ریاست یکی از خانوادههای منفرد را بهعهده داشتند بر همه آنها فرمانروایی میکرد. یک تا سه عدد از این خانوادههای مرکب تشکیل دودمانی را میداد و یک یا چند دودمان طایفهای بزرگ را که اساسش بر اصالت شجره مادری بود بهوجود میآورد.»
4- تقدم مذهبی
گرایش به دین همانگونه که امروزه یک امر طبیعی به شمار میرود، از ابتدای خلقت نیز در میان مردمان اولیه به صورت ابتدایی وجود داشته و در طی تاریخ علاوه بر پذیرش تحولات بسیار، دگرگونیهای در متن جوامع نیز به وجود آورده است. دین یکی از عوامل اساسی و منشاء تغییر و تحولات کلی در اخلاق، عادات و فرهنگ مردم محسوب شده و در شکلگیری ساختار دنیای کنونی نقش ویژه دارد. اشکال دین در جوامع اولیه خدایان اساطیری است که صورتهای گوناگون داشته، گاه در آسمان، گاه در زمین، گاه در آب و… نمود یافته است. سپس «خدایان» به شکل آدمی و «الهه» پدیدار شده و در نقش زنانه به عنوان «رب النوع» تجسم یافته و مورد پرستش واقع شده است: «در اين عصر بوده كه خدايان به شكل زنان زيبا و خوشاندام مظهر خرد و دانش تصوير ميشدهاند و مرد به قبيله زن ميرفته و براي او كار ميكرده است، تا بتواند با او ازدواج كند…»
همچنان در این دوران حضور زنان کاهن در جوامع بدوی بسیار معمول و پیش پا افتاده تلقی شده و تمثالهای کاهنان زن که توسط باستانشناسان در حوزههای گوناگون تمدنی به دست آمده، درصد بسیار بالایی را نسبت به تمثالهای یافتهشده مردانه نشان میدهد و این گویای همان تأثیر و حضور فعال زنان در جوامع اولیه میباشد: «تردید نیست که در میان بسیاری از قبایل عصر «نوسنگی» و حتا اقوام عصر «مفرغ» حوزهی مدیترانه نسب از مادر برده میشد و اساس خانواده بر اصالت مادر بود. در نتیجه این وضع زنان دارای مقام اجتماعی شامخی بودند تا آنجا که حتی بر زندگی مذهبی و آیین تشریفات مربوط به آن نیز حکومت میکردند و دلیل صحت این نظریه آنست که در میان تصاویر و نقوشی که از دورهی ماقبل تاریخ حوزهی مدیترانه بدست آمده تمثال زنان کاهن فراوان است در حالی که تصویر مرد کاهن بسیار بندرت دیده میشود.»
«آیین پرستش این ربانیت بزرگ به رهبری زنان کاهن اجرا میشد و به احتمال قوی همین زنان بودند که در ضمن انجام مراسم مذهبی مورد تسخیر قوای فوق طبیعی در آمده به حال خلسه و غش میافتادند و ندای خدایان را به گوش آدمیان فرو میخواندند…»
در این دوره از نظر مردان و حتا زنان، قدرت باروری زنان یکی از شگفتانگیزترین حوادث غیر طبیعی به حساب آمده و مایه تعجب انسان میشده است و این شگفتی انسان را وا میداشته است تا با استفاده ازچنین تحولی به پدید آوردن نقشهای جدیدی همت گمارند. در نتیجه ربالنوعها، جلوههای دیگری یافته و با توجه به ذوق و سلایق هنرمندان شکل، رنگ و نگارهای نوی مییابند و «الههی باروری» متولد شده و انسان را حیران میکند: «مجسمههای کوچک زن معرف و نماینده آیین پرستش همان الهه مام زمین هستند که منشاء آن آسیای جنوب غربی بود و همراه با مهاجران آسیایی بهخاک اروپا رسید… و کاهنان مرد یا کاهنان زنی وجود داشتند که رابط مابین دنیای خاکی و قوای فوق طبیعی بودند…»
«[در ژاپن] اعتقاد عمومی بر این بود که رییس قبیله خواه مرد یا زن عقبه مستقیم خدای قبیله بود که در هر نسل از فرزند ارشد مذکر یا مونث خانواده رییس بدنیا میآمد. بدین ترتیب اگر فرزند ارشد خانواده رییس قبیله دختری بود پس از پدرش به مقام فرمانروایی قبیله میرسید. بهمین علت است که میبینیم در اوایل دوران تاریخی کشور ژاپن عدهای از امپراطوران زن بهتخت فرمانروایی نشستند.»
به این صورت زن توانست به یکجانشینی دستیافته و با سرعت به سمت مدنیت قدم بردارد. زنان به یمن هوش و استعداد شگرف خود عرصههای جدید را تجربه کرده و جایگاه خود را از «الهه»ی «زمینی» به «ربالنوع» آسمانی ارتقا دادند. اما مردان در این مراحل با تحسین زنان گام به گام آنان را تعقیب کرده و تلاش کردند در موقعیتهای بزرگ صبور بوده و با درایت به دنبال راهی به آینده باشند.
ادامه دارد…