در حالی که آخرین قطرههای روغن را روی چرخ کهنه خیاطی میانداخت میگفت «سنگ به پای لنگ است، آخر ماشین هم در همین وقت پرکاری باید خراب میشد؟»
اسمش را کبرا میگوید، زن 30 سالهای که در یکی از محلههای فقیرنشین شهر کابل زندگی میکند. او در کودکی ازدواج کرده و اکنون نانآور هشت کودک(۵ دختر و ۳ پسر) است. میگوید شوهرش که برای کارگری به ایران میرفت مدتها ناپدید بود و بعد از مدتی با جسم بیمار و معتاد به مواد مخدر به خانه برگشته و توان کارکردن را از دست داده است.
کبرا همواره برای تأمین نان و هزینهی مکتب کودکانش خیاطی کرده، اما پس از محدودیتهای بیشمار گروه تروریستی طالبان بر زنان، کارگاه خیاطیاش را از بازار جمع کرده و به خانه آورده است. اما طالبان از درآمد خیاطی او در خانهاش نیز مالیه میخواهند.
کبرا در حالت خشمگین میگوید: «کار کردن ما این روزها مانند کشیدن نان از حلقوم طالبان شده، دو روپه را کار میکنم نصفش را طالبان مالیه گفته میبرد.»
کبرا به نیمرخ میگوید در یک کارگاه خیاطی زنانه با یک پایه چرخ کهنهاش کار میکرد تا هزینهی مکتب کودکانش را تأمین کند. وقتی بر کار زنان محدودیت وضع شد کارگاه خیاطی مشترک او و چند زن دیگر ورشکست شد و اکنون به تنهایی کار میکند و از عهدهی مخارج زندگیاش بر نمیآید. گرچند در آستانهی سال نو و عید کار او رونق میگیرد اما درآمدش کافی نیست.
کبرا بر سر دروازهی چوبی و دیوار گلی فرسودهی خانهاش در یک لوحهی فلزی نام کارگاه خیاطی زنانهاش را نوشته بود.طالبان به خاطر نصب این لوحه از او به عنوان مالیه پول میگیرند. پولی که طالبان میگیرند حداقل نصف درآمد ماهانهی کبرا است که از دوختن لباسهای زنانه به دست میآورد.
او میگوید: «رسیدگی به اولادها و در عین زمان رسیدگی به دوخت و دوز لباسهای مردم با یک چرخ کهنه، بسیار خسته کننده است، اما دردآور اینجاست که نصف درآمدت ناحق به جیب طالبان برود.»
گرچند کبرا لوحهی خیاطی را از سر دروازهاش برداشته است، اما طالبان همچنان برای گرفتن مالیه به خانهاش میروند.ایستادگی کبرا و تلاش برای ندادن پول به عنوان مالیه کارساز نبوده و طالبان حتا او را تهدید کردند. کبرا گفت: «یک بار برای شان گفتم که پول نمیدهم چون دکان ندارم که کرایه بدهم یا برق مصرف کنم، از یک چرخ خیاطی دستی کهنه که فقط نان اولادم را درمیآورم چطور میتوانید از من مالیه بخواهید، آنها مرا به سرپیچی از پرداخت مالیات متهم کردند و با جریمه تهدیدم کردند.»
وقتی طالبان برای جمعآوری عواید مالیه به کارگاههای خیاطی زنانه میرفتند او را دیده بودند و تقریبا زنان خیاط در سطح شهر را میشناسند. از این رو، جنگجویان مسلح طالبان برای گرفتن پول گاه ناگاه به خانهی کبرا میروند.
او معتقد است که این کار طالبان به آزار و دزدی میماند که با آمدن شان سبب ایجاد مزاحمت میشوند و پولی که میگیرند دزدی از زنانی به شمار میرود که برای نفقهی کودکان شان از صبح تا شب پشت چرخ خیاطی نشستهاند.
کودکان کبرا پس از کم شدن درآمد مادرشان، از رفتن به مراکز آموزشی محروم شدند و زمستان امسال نتوانستند کورسهای زمستانی آموزش زبان و هنر را ادامه دهند.
کبرا با ناامیدی از محروم شدن دو دخترش از مکتب، سعی میکند به آنها نیز حرفهی خیاطی و صنایع دستی آموزش بدهد.
او میگوید در اوقات فراغت و بیکاری دخترانش برای دور نگهداشتن اذهان شان از تحصیل، سعی میکند آنها را مصروف نگهدارد و میخواهد به آنها نیز اهمیت استقلالیت مالی را نشان دهد. اما تلاشهای او برای این کار بیفایده است، زیرا دخترانش هنوز حسرت رفتن به مکتب را میخورند و علاقهای به یادگیری حرفه و صنایع دستی ندارند.
اما کبرا در کنار حرفهاش سعی میکند دخترانش را امیدوار نگهدارد، گرچند خودش امیدی به بهبود وضعیت زندگی تحت سلطهی طالبان ندارد.
نبود پدر در میان خانوادهی کبرا یکی دیگر از خالیگاههای زندگی کودکان او است که گاه ناگاه وقتی دلتنگ پدر میشوند خلق کبرا را تنگ میکنند. کبرا در عین زمان نقش دو نفر(پدر و مادر) را برای کودکانش بازی میکند. شوهر کبرا پس از پاکسازی منطقه پل سوختهی کابل ناپدید است و جستوجوی کبرا برای یافتن او نیز نتیجهای نداشته است.
درآمد اندک، نبود زمینهی کاری برای زنان و مبهم بودن آیندهی زنان شاغل روی زندگی میلیونها زن در افغانستان تأثیر بد گذاشته است و اقتصاد زنان را درهم شکسته است.
با تمامی محدودیتهای وضع شده بر زنان اکنون هر زنی که با زحمت و آبلهی دستش نان پیدا میکند به مثابهی نان درآوردن از حلقوم طالبان است. گروه طالبان نه تنها برای رفع محدودیتها بر کار و تحصیل زنان برنامهای ندارند بلکه محدودیت بر کار زنان و عواید مالیاتی بر کسبهکاران و حتا زنان کارگر را نیز افزایش دادهاند.