زرغونه عبیدی در کابل متولد شد، مکتب را در لیسه رابعه بلخی به پایان رساند، در انستیتوت دولتی طب کابل تحصیل و در کادر این انستتیوت مضمون فارمکولوژی را تدریس کرده است.
نیمرخ: خانم عبیدی، شما به عنوان یک زن اهل افغانستان، در خارج از کشور چه تصویری از وضعیت زنان تحت سلطهی طالبان دارید؟
زرغونه عبیدی: برای من نه تنها از موقف یک زن اهل افغانستان با نگاه از بیرون، بلکه از موقف زنی میخواهم حرف بزنم که چند خاطره از افغانستان در زمان صلح و دهههای آغاز جنگ را دارد، از موقف زنی که توانسته بود از آزادی و حق انتخاب خویش برای تصامیم زندگیاش در خانه و اجتماع استفاده کند و از موقف زنی که بعدها در مهاجرت با امیدواری زندگی به خصوص نسل زنان جوان افغانستان را در زمان حاکمیت نظام جمهوریت، تعقیب کرده است. آنچه که امروز بر زنان تحت تسلط نظام طالبان تحمیل شده است، به مانند حالتی است که آرزو دارم کسی بیاید و مرا تکان داده بگوید که آنچه میبینم «حقیقت» نه، بلکه «کابوس» است که در خواب دیدهام.
در هیچ کجای جهان زندگی زن به اندازۀ زندگی زنان افغانستان امروز تحت تسلط طالبان قابل تشویش نیست. همین که افغانستان در سطح جهان و به خصوص در جمع کشورهای اسلامی یگانه کشوری است که مکاتب ثانوی و دانشگاههای آن به روی دختران بسته مانده و زمینۀ امرار معاش از دست زن گرفته شده است، خود بسیار گویا است و وسعت و عمق چگونگی خطرات پیشرونده را برای زن و حق و امنیت و آزادی وی و اقتصاد افغانستان رونما میکند. این تصویر هر چشم و وجدان انسانی بیدار را ناراحت میکند. این تصویر بینهایت خشمگینکننده و دردبار است.
در آلمان و ایالت شما، رسانههای محلی در مورد افغانستان و زنان افغانستان چه میگویند؟
در کشور آلمان و در ایالت ما (نوردراین ویستفالین-Nordrhein-Westfalen) هرچند که اخبار در مورد افغانستان همچون نیم سال اول برگشت طالبان به قدرت جز سرخط اخبار نیست، اما موضوع افغانستان و به خصوص حالت حقوقی زنان افغانستان از اخبار آلمان ناپدید نگردیده است.
گزارشات زنده از زبان فعالان حقوق زن مقیم افغانستان راجع به نقض تمام حقوق اساسی شان توسط طالبان، تهدید و اسارت شماری از دختران معترض و رهایی شان به قید ضمانت سکوت کردن شان، نامعلوم ماندن سرنوشت یک تعداد زندانیان زن و انتقام گرفتن از بعضی زنان نظامی در زمان جمهوریت که معنای لغو فرمان معافیت از سوی خود طالبان است، بستن دروازههای مکاتب و دانشگاهها به روی زن و راندن زن از کار در اجتماع تا هنوز کم و بیش در گزارشات رسانهای و بحثهای سیاسی آلمان ادامه دارد.
جهت یادآوری اوضاع افغانستان، انعکاس صدای اعتراضات و مبارزات عدالتخواهانۀ زنان داخل افغانستان در قدم اول و همرسانی احوال زن در افغانستان از سوی فعالان و مدافعان حقوق زن در آلمان در شکل راهپیماییهای اعتراضی و مصاحبهها نقش مهم داشته است و خواهد داشت.
در نهایت در هر کجای آلمان که بیشترین راهپیماییهای اعتراضی صورت گرفته است، در آنجا نشر خبر در رسانهها نیز بیشتر بوده است. در این راستا شهر برلین، بیشتر از سایر ایالت آلمان پیشگام بوده است. اما هرگاه بپرسید که در پیوند به سهمگیری فعال جانب آلمان در دفاع از حقوق زنان افغانستان و در این راستا فشار آوردن بر طالبان، این اندازۀ ذکر شده به نظرم کافی میآید و یا نه؟ جواب من به یقین «نه» است.
در مورد بخش دوم سوال تان؛ یک مثال از مهمترین گزارش رسانهای ایالتی روزنامۀ Rheinische Post آلمان به تاریخ بیستم دسامبر 2022 میلادی در اعتراض به بسته شدن دروازههای دانشگاهها به روی دانشجویان زن در افغانستان بوده است.آخرین گزارش ویدیویی زنده در مورد احوال زنان افغانستان به تاریخ هشتم مارچ 2023 در برنامۀ Heute Journal تلویزیون آلمان که نشرات آن در سراسر آلمان شنوندۀ زیاد دارد، به نشر رسیده است.
جدا از گپوگفتهای سیاسی، از نزدیک چگونه بررسی میکنید که آیا وضعیت زنان افغانستان و بحث تسلط طالبان بر کشور چه قدر برای مردم و دولت آلمان مهم است؟ مثلا آیا اقدامات دولتی و یا گفتمان مردمی را شاهد بودید؟
ارزیابی کلی من این است که بحث افغانستان و احوال زنان افغانستان و بسیاری مباحث دیگر در اثر تجاوز روسیه بر اوکراین، کاملاً به حاشیه رانده شده است. در بحثهایی که در آلمان صورت گرفته، توجه خود آلمانها در مباحث راجع به افغانستان بیشتر روی شناخت و تثبیت اشتباهات سیاسی آلمان در این رابطه متمرکز بوده است.
احزاب اپوزیسیونی آلمان طوری که برای اپوزسیون معمول است، انگشت انتقاد را بیشتر به سوی مقامات حکومت بر سر اقتدار نشانه میگیرند. مثلاً در انتقاد از وزیر خارجۀ آلمان که خود یک زن است میگویند که او مانند یک فیمینست حرف میزند و اما اقدام لازم را در رابطه به افغانستان و ایران انجام نمیدهد. آلمان تا حال امارت طالبانی را به رسمیت نشناخته است. اما از آلمان که بزرگترین کشور در اتحادیۀ اروپا و دارندۀ روابط تاریخی با افغانستان است، انتظار بیشتر به هیچ وجه بیجا نیست.
انتباه من این است که مردم عادی آلمان با وجود همدردی نسبت به مردم عادی و به خصوص زنان افغانستان، بیشتر نخبگان نظام قبلی و از جمله فعالان و مدافعان حقوق زنان را که مهاجر شدهاند مقصر میدانند که به عوض ماندن در وطن شان و مبارزۀ جمعی در مقابل طالبان، زنان داخل وطن شان را تنها گذاشتهاند. این انتباه شخصی خودم از تبادل نظر با آلمانها در سطح گفتوگو میان شهروندان است.
با توجه به اینکه تجربه عضویت در عفو بینالملل را نیز دارید، برداشت شما از نحوه برخورد و توانایی عملکرد این نهادهای حقوق بشری جهان در مورد زنان افغانستان چگونه است؟
با آگاهی از اهداف، سیستم کار و ابزار در دست داشتۀ سازمان عفو بینالمللی میخواهم به چند نکتۀ ذیل اشاره کنم:
– بودجۀ این نهاد برای تمویل بخشی از فعالیتهای حیاتی در راستای اهداف این نهاد از مدرک پول حق عضویت اعضا و اعانه تمویل میگردد و فعالیت اکثریت مطلق اعضای این نهاد در سراسر جهان خدمات داوطلبانه است؛
– گزارشات و موضعگیریهای عفو بینالملل(Amnesty International) ابتدا بعد از دریافت اسناد و ارزیابی دقیق زمان و مکان نقض حقوق انسانی امکانپذیر است. مثلاً هر اندازه که گزارشهای مستند و مطمئن از افغانستان بیشتر باشد، به همان اندازه کار و عکسالعمل این نهاد گستردهتر و موثرتر شده میتواند.
من به هنگام گفتوشنود با یکی از خبرنگاران آلمانی که افغانستان را از نزدیک میشناسد و عضو عفو بینالملل نیز است، با مشکلات بزرگ بر سر راه این نهاد جهت کمک مستقیم و سریع برای نجات فامیل یما سیاوش کارمند «د افغانستان بانک»که طی حملۀ انتحاری و ترور هدفمند کشته شده بود، آشنا شدم. برای موفقیت این عملیات کمک نهادهای مختلف لازم بود.مسایل مربوط به افغانستان را بخش «آسیای جنوبی» سازمان عفو بینالمللی تحقیق و نتیجه را با سایر دفاتر این سازمان در جهان شریک میکند.
هدف آنچه گفته شد دفاع از این نهاد نیست. هرگاه از من پرسیده شود که آیا اندازۀ کار صورت گرفته برای زنان افغانستان را توسط چنین نهادها با چنین یک نام بزرگ را کافی میدانم و یا نه، جواب من منفی خواهد بود.
مهاجران افغانستان را که شما همرای شان در تماس هستید، چه قدر در قبال موضوعات مرتبط به زنان در افغانستان حساس هستند و چه فکر میکنند؟
در میان مهاجران افغانستان در آلمان که من با آنان از طریق دنیای مجازی و دنیای واقعی آشنا استم، خواهی نخواهی علاقمندی و حساسیت، دلسوزی، ترس و تشویش در مورد امنیت و آیندۀ زنان افغانستان وجود دارد و در این مورد با هم صحبت میکنند – به خصوص در مورد بسته ماندن مکاتب و دانشگاهها به روی زنان در افغانستان. به طور مثال: بزرگترین رنج مادرم که اخبار داخل افغانستان را تعقیب میکند، بسته ماندن دروازههای مکاتب ثانوی به روی دختران است. مادرم که زن کهنسال و بسیار حساس است، میگوید که بدون مکتب و فاکولته و کار، آیندۀ زن و یکجا با آن آیندۀ افغانستان تباه خواهد شد.
خطر اینکه مبادا رهبری گروه طالبان بدون توجه به دلایل اعتراضات زنان و برآورده کردن انتظارات شان، همین طور اصلاحناپذیر بماند، یک تشویش عمومی و کامل به جا است. بخشی از مهاجران که من با آنان همصحبت استم، مخالف بر سر اقتدار ماندن گروه طالبان در موقف رهبری افغانستان بوده و معتقد بر آن اند که برنامۀ واقعی طالبان وادار ساختن جامعۀ افغانستان به تسلیم محض است و این تسلیم از نگاه طالبان زمانی ممکن شده میتواند که دیگر هیچ زنی در افغانستان به خود اجازهی اعتراض به فرامین رهبری طالبان را داده نتواند.
ارتباطات انترنتی وسیلۀ خوب جهت فراهم کردن زمینههای آگاهیرسانی، احوالپرسی و تبادل نظر میان فعالان و مدافعان حقوق زن مقیم افغانستان و مهاجرت است. یک تعداد از فعالان حقوق زن در مهاجرت به طور انفرادی و تعداد دیگر به طور جمعی صادقانه در تلاش ارسال یک مقدار کمکهای مادی از جیب خودشان برای یک تعداد زنان با فامیلهای نهایت مستمند، برای پروژههای کوچک خودکفایی زنان و دروس خانگی جهت امرار معاش یکتعداد معلمان زن در افغانستان استند. افراد انتخاب شده برای کمک از سوی اشخاص مسئول و قابل اعتماد در داخل افغانستان صورت میگیرد. اما ارقام مشخص در مورد همچو فعالیتها موجود نیست و یا لااقل در دسترس من قرار ندارد.
در کنار یک تعداد راهپیماییهای اعتراضی قبلی فعالان و مدافعان حقوق زن در آلمان، ما در ارتباط به هشت مارچ سال جاری شاهد یک کنفرانس علمی زنان فعال افغانستان در شهر برلین و تظاهرات زنده از سوی تعداد دیگر فعالان حقوق زن در روبروی ساختمان پارلمان آلمان بودهایم. هرکدام از این دو فعالیت به نوع خویش قابل توجه و اثرگزار و تکمیل کنندهی همدیگر اند و هرگاه از این زاویه دید ارزیابی شوند، میتوانند قوتبخش برای ادامه و جلب توجه بیشتر شوند.
آنچه باعث تأثر و تشویش من میشود اینست که تعلقات و علایق انفرادی و گروهی متأسفانه در بسا موارد نسبت به تعلقات و علایق مشترک جنسیتی و ملی دست بالا کسب میکند. استقطابهای سیاسی در مواردی حتا سبب برهم خوردن مناسبات دوستانه شخصی گردیده است. همچنان شمار نه چندان اندکی از فعالان از شدت تأثر و یأس دست از فعالیت برداشتهاند.
آیا زندگی زنان تحت سلطه طالبان برای نسلهای دوم و سوم مهاجران افغانستان در بیرون از کشور منحیث یک دغدغه مطرح است؟
بدین ارتباط میخواهم توجه را به یک نکتۀ مهم جلب کنم و آن اینکه نسل دختران جوان و مهاجر افغانستان برای داشتن آینده خوب در آلمان باید بخش بزرگ اندیشه و وقت شان را صرف آموزش و تحصیل کنند. خوشبختانه میان مهاجران افغانستانی شمار دختران دارای درجات بلندتر تحصیل نسبت به پسران بیشتر است. اینکه شماری از این دختران بعد از رسیدن به استواریهای لازم مسلکی و مادی تا چه اندازه توانسته و یا خواهند توانست در رابطه به افغانستان مصدر خدمت شوند، هم مربوط به علاقه آنان نسبت به افغانستان و هم مربوط به علاقه افغانستان برای جلب همکاری آنان است.
به نظر شما جامعه دیاسپورا چه کاری میتوانند برای تغییر و بهبود وضعیت زندگی زنان در داخل افغانستان انجام دهند؟
از دیدگاه من، با برگشت طالبان به قدرت، جهت تغییر و بهبود وضعیت زندگی زنان افغانستان، به جا خواهد بود تا انتظار مسئولیتپذیریهای بیشتر شخصیتهای وطندوست و روشناندیش زن و مرد را در جامعۀ مهاجران افغانستان و در کشورهای مختلف داشت.
ادای وظیفۀ وجدانی افغانهای مهاجر نسبت به وطن و هموطنان در مسیر تفکر فراقومی و فراجنسیتی، پشتیبانی ممکن از مبارزات زنان مقیم افغانستان؛ همبستگی و همدلی در راستای فعالیتهای تنویری و عملی؛ راهاندازی گفتمان ملی دموکراتیک در حمایت و دفاع و اعادۀ «حقوق انسانی زنان افغانستان»؛ جلب توجه کشورهای میزبان از طریق تظاهرات مدنی و مصاحبههای رسانهای؛ موضعگیری مشخص در مخالفت با زنستیزی و مردسالاری حاکم؛ جلب کمکهای مادی و در همرأیی با هموطنان تحول طلب و ترقیخواه در داخل افغانستان برای گشایش راه به سوی آینده بهتر میسر شده میتواند.
یکی از مواردی که در درون افغانستان زنان از آن نگران هستند، فعالیت لابیگران طالبان از درون زنان است.برداشت و مشاهدات شما چگونه است، چه کسانی برای دولتهای غربی و سازمانهای بینالمللی آدرس قویتری خواهند بود؛ زنان معترض و عام مردم که نظر شان را از طریق رسانهها بیان میکنند یا زنانی که طی دو دهه گذشته طرف معامله پروژههای بازسازی بودند و اکنون در کشورهای مختلف زندگی میکنند و از نزدیک در تماس هستند؟
بعد از افتیدن افغانستان به دست طالبان، جای هیچگونه شک نیست که بلند شدن صدای اعتراض زنان از داخل افغانستان توانست تا حدی آبروی از دست رفتۀ افغانستان را در جهان اعاده کند و با نشان دادن چهرۀ واقعی اهداف گروه طالبان در مقابل حقوق زنان افغانستان مانع به رسمیت شناخته شدن شان توسط سایر کشورهای جهان گردد.
یکی از مهمترین وظایف انسانی، اخلاقی و میهنی زنان فعال افغانستان به یاد داشتن عوامل و دلایل رنجهای تاریخی شان است. در چنین شرایط حساس سیاسی و اجتماعی در افغانستان و حالت حقوقی رقتبار زن که به تمام معنا غیر قابل تحمل است، هر واژه و جمله از زبان فعالان و مدافعان واقعی حقوق زن در برابر همدیگر باید با دقت تمام انتخاب و گفته شود تا هیچ جا را برای سوتفاهمها باقی نگذارد. در غیر آن هر نوع سهلانگاری سیاسی به مانند جرقههای رها شده در دست باد میتواند باعث متزلزل شدن بیشتر اطمینان و اعتماد متقابل میان زنان فعال مقیم وطن و به خصوص تازه مهاجر، گردد.
رسانیدن صدای زنان معترض مقیم افغانستان از طریق تمام تربیونهای در دست داشته برای زنان مهاجر افغانستان که در بیست سال زمان حاکمیت نظام جمهوریت در افغانستان فعالیتهای رسمی سیاسی اجتماعی و فعالیتهای داوطلبانۀ مدنی داشتهاند؛ جز وظایف عمدۀ شان است.
همزمان، نظر من این است که به هنگام انتقاد، اندیشه و هدف انتقاد جانبین باید طوری باشد که در آن خشک و تر یکجا سوختانده نشود زیرا در این صورت منظر نگاه دودآلود شده و منجر به پیشداوری خواهد گردید.
کشمکش فعالان و مدافعان حقوق زنان میان خودشان؛ جاری کردن سیل ملامتیها و نقد با دشنام به سوی همدیگر، سوختاندن همزمان خشک و تر و دود برخاسته از آن خطرناکترین نوع ستیز از سوی زن به سوی همجنسش، ضربه شدید بر ریشههای خودشان، کمک مجانی به گروۀ طالبان و سایر مخالفان حقوق برابری جنسیتی و از دست رفتن علاقمندی و اعتماد به فعالان حقوق زن در سطح منطقه و جهان است.