هر چند تفاوتی بين زن و مرد به لحاظ هويتی وجود ندارد، اما تشابهی نیز در کار نیست. از اين رو تفاوت ميان زن و مرد به هيچوجه بهمعنای برتری شخصيت و مقام يکی بر ديگری نيست؛ بلکه به اين معنا است که زن و مرد در عين حالی که هر دو انسان و دارای شخـصيت هسـتند، هر دو انساناند، با دو نوع خصلت و دو گونه روانشناسی.
نابرابری جنسیتی مسئلهای قومی، نژادی، طبقاتی و یک موضوع اجتماعی در افغانستان است که تا حد زیادی موقعیتهای افراد را در زندگی تعیین میکند و مشارکت افراد را در جامعه و اقتصاد شکل میدهد. تمام جوامع انسانی، نابرابریهای جنسیتی را به درجات مختلف تجربه کردهاند و یا در حال تجربه هستند. به نابرابری جنسیتی در افغانستان از این جهت میتوان پرداخت که در دنیای مدرن امروز، تمام جوامع بشری بهدنبال پیشرفت در زمینههای علمی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادیاند، اما جامعۀ سنتی و مردسالار افغانستان (در حال حاضر گروه طالبان) با تکیه بر دین و مذهب، بهدنبال حجاب اجباری، محرم و نامحرم، حق تحصیل زنان و… در پی به بردگی کشیدن زنان و دیگر اقوام افغانستان هستند. از این جهت برای برابری جنسیتی، باید تأکید بر روی هنجارها و قانون در جامعه قرار بگیرد تا در رابطهای نزدیک، شرح وظایف دولت و حقوق بدون تبعیض شهروندان در دسترسی به امکانات آموزشی، بهداشتی و ایجاد زمینۀ فعالیتها و مشارکتهای سیاسی زنان افغانستان صورت گیرد تا تغییرات و تحولات مثبتی در زمینۀ توانمندشدن زنان رخ دهد و تبعیضات تاریخی بین زنان و مردان افغانستان رفع گردد. در طول بیست سال جمهوریت، قوانین و هنجارهایی برای برپایی برابری جنسیتی هرچند بهباور بعضیها سفارشی انجام گردید اما با حضور دوبارۀ گروه طالبان، تمام آنچه را که بهوجود آمده بود از بین رفت. آموزش و پروش اساس یک جامعۀ توسعه یافته و مدرن است که متأسفانه طالبان منع و محدودیتهای زیادی را برای تحصیل دختران این سرزمین روا داشته، بهداشت که سلامت و حفظ بقای نسل سالم و تندرست به آن وابسته میباشد اما خدمات صحی در دسترس عموم جامعه و زنان در بیشتر افغانستان قرار ندارد و یکی دیگر از عناصر مهم در برابری جنسیتی، مشارکت سیاسی زنان افغانستان است که باید دید تا چه اندازه توانستهاند به صورت موفقیتآمیز عمل کنند و اینکه کدام مشکلات، تواناییهای آنان را در این امر محدود کردهاست.
همیشه تحقق عدالت در رويکرد سياسی سالم است و همواره بر اساس قابليتها و توانمندیهای ذاتی مرد یا زن، در ضمن فردیت در عرصۀ حقوق انسانی، تکاليف و وظائف متناسب با آن را بر دوش زن و مرد میگذارد. در شرايطی که ويژگیهای انسانی در معادلات سياسی تأثيرگذار است، زن و مرد باید بهصورت يکسان و فارغ از تفاوتهای موجود در عرصۀ عمومی و سياست، حضوری فعال داشته باشند. اگرچه طالبان با تفکر دیوبندی (نام یک جنبش اسلامی اهل سنت که مبتنی بر فقه حنفی و کلام ماتریدی شکل گرفتهاست) نگاهی زنستیز، بردهپرور و اسلام رادیکال را تبلیغ و به دنبال پایهگذاری این تفکر هستند، اما هیچگاه نخواهند توانست که زنان را حذف کرده و نادیده بگیرند؛ مگر اینکه بدانند مرگ خودخواستۀ حکومتشان در پیش است. بهنظر میرسد طالبان باید بپذیرند که زنان اساس و پایۀ جامعه هستند و حضور نداشتن آنها در بخش آموزش و پرورش، خدمات صحی و بهداشت و مشارکت سیاسی میتواند پاشنۀ آشیل طالبان برای نابودیشان باشد. چنانچه در تفکر مدرن، بهترين راه برای تحقق عدالت جنسيتی، پذيرش نقش اجتماعی زن در کنار توانمندیهای سرشار وی در عرصۀ خصوصی است که زمينهساز تعامل جنسيت با سياست میباشد.
شكاف جنسيتی از تقسيم جمعيت جامعه ميان دو گروه مردان و زنان بهوجود میآيد. یکی از این شکافها در جامعۀ سنتی مثل افغانستان این است كه زنان تابع شوهر بوده و نقش سياسی ندارند، یعنی جامعۀ مردسالار اجازۀ مشارکت سیاسی و اجتماعی به زنان را نمیدهند. اعتراض زنان در افغانستان به تحولات گستردۀ اجتماعی است که باعث بهوجود آمدن شكافهای عمیقی در خانواده و جامعه گردیدهاست. زنان معترض به دنبال درخواست حق کار، مشارکت سیاسی در نهادهای دولتی، پارلمان و… هستند. آنها عدالت جنسیتی میخواهند و موانع مشاركت و توانمندی سياسی زنان را در مواردی چون مردانه بودن حکومت طالبان میدانند، آنها معترض به نقش نداشتن زنان در مواضع قدرت و مجبور به تبعيت زنان از ايدئولوژی كاذب مردانه هستند و معتقدند که طالبان، تفکری مردسالارند و تنها با تغيير ساخت این حکومت (از بین رفتن طالبان) میتوان زنان را از لحاظ سياسی توانمند كرد و گرنه در حقيقت نوعی زنزدايی در مشاركت سیاسی زنان اتفاق میافتد. به اين ترتيب باید به موقعيت زنان در جامعه از حيث نابرابریها، فرقگذاریها و ستمگریهای مردانه اشاره کرد و در اين اعتراضات از شاخصهايی چون حضور زنان در فعاليتهای سياسی، فرصت کار برابر با مردان، فرصت برابر در دسترسی به امكانات آمـوزشی، عدم مشاركت در تصميمگيریهای اجتماعی و نابرابری در حقوق مدنی اشاره کرد.
ناکامی تمام جوامع بشری بهمنظور برقراری عدالت در همۀ زمينهها و بهويژه در عرصۀ جنسيت، به دليل ملاحظات و منافع سیاسی است. مفهوم عدل به معنای برابری، همسانی و مساوات بوده، عدالت در حوزۀ جنسيت نيز متأثر از مفهوم کلی آن است، یعنی جنسيت افراد مانع شود که در احراز شأن و منزلت شايستۀ خود، احساس ناکامی کنند. عدالت جنسیتی، مرز تعامل جنسیت و سیاست است، چرا که سیاست مردسالار بهخاطر غالب بودن، زنان را در موقعيت فروتری نسبت به مردان قرار دادهاست. هر انسانی در هر جامعهای که زندگی میکند از حقوق شهروندی برخوردار است. مثل حقوق مدنی، اجتماعی و سياسی. حقوق مدنی، حقوق اساسی برای آزادی افراد، شامل آزادی شخصی، آزادی بيان، آزادی انديشه و عقيده میباشد که هیچکدام را زنان افغانستان ندارند، حقوق اجتماعی یعنی حق داشتن رفاه و امنیت، برابری در پيشگاه قانون، با ذکر این موضوع که قانون اساسی از طرف مردم تأیید و اجرا میگردد، نه مثل طالبان که قانون دیکتاتوری خود را دارند و زنان را از تمام حقوقشان محروم کردهاند. حقوق سياسی یعنی حق شركت در اِعمال قدرت سياسی، برخورداری از حق انتخاب شدن و انتخاب كردن. اینجا باید این سؤال را پرسید؟ چرا جوامع بینالمللی در بهرسمیت شناختن آپارتاید جنسیتی در افغانستان کوتاهی میکنند؟ آیا در حال حاضر، کدامیک از این حقوق شهروندی را زنان افغانستان دارند؟ این را زنان افغانستان میدانند که عمدهترين مانع تحقق عدالت، اعم از سياسی و اجتماعی، خودكامگی طالبان در برابر حق شهروندی است و مهمترين عامل تحقق عدالت، مبارزه با خودكامگی طالبان. بهنظر میرسد نقش اجتماعی زنان در افغانستان برای برپايی عدالت حائز اهميت است و همچون مردان كه وظيفههایی دارند، مسئولاند. در ميان تمام جوامع، مسئوليتهايی ديده میشود كه ميان مرد و زن مشترك است. هرچند برخی از مسئوليتها تنها به زنان اختصاص دارد؛ اما در بسياری از موارد، هر يك به اندازۀ ديگری میتواند در برپايی عدالت مؤثر باشد. بیترديد نقشهای ويژهای كه بر مبنای جنسيت استوار شده، نمیتواند نقشهای عمومی را از ميان ببرد. غفلت طالبان از زنان و بیتوجهی نسبت به تعامل با آنها، شکاف عمیقی در جامعۀ افغانستان ایجاد کرده که در مقولۀ عدالت جنسيتی به مظلوميت و ستمديدگی زنان باید بیشتر توجه کرد. پيشرفت زنان در ساحت آگاهی از این حکايت دارد که بايد جامعۀ جهانی با در نظر گرفتن عنصر زمان و مكان و با رعايت معيارها و اصول صحيح، راهكاری در جهت جلوگيری از ستم بر زنان و بدرفتاری و شکنجۀ آنها بیابد و نيز در تضمين حقوق مشروع زنان افغانستان، برنامهای برای تأمين حقوق مساوی زنان با مردان در عرصههای سياسی و اجتماعی ارائه نمايد.