تجلیل از روز معلم در افغانستان، از سالیانِ گذشته نمایشی از مظلومیت و محرومیتِ ضعیفترین قشر اداری و فرهنگی کشور بوده است؛ اما اکنون که با برگشت فاجعهبارِ طالبان جهل و ترور بر معارفِ افغانستان حکمفرما شده، تجلیل از این روز به تابلویی پُر از سوال، تناقض و وحشت شباهت میرساند که بینندهاش هرقدر تیزبین هم باشد، نمیتواند پیچیدهگیهای نهفته در آن را حل کند.
در دوران «جمهوریت افغانی» که جامعۀ جهانی در افغانستان حضور پُررنگ و مستقیم داشت، معلمان افغانستان، اعم از زن و مرد، به دو دلیلِ عمده در فقر و تبعیض بهسر میبردند. دلیل نخستِ این وضع، معاشِ بسیار پایینتر از استندردهای حداقلی برای زندهگی بود که به اذعانِ بسیاری از معلمان، نیم آن نیز هزینۀ رفتوآمدِ آنها میان خانه و مکتب میشد. دلیل دوم، رفتار مبتذلی بود که ادارات دولتیِ بالادست بهویژه ریاست و وزارت معارف با معلمان داشتند؛ بهنحوی که آنها برای طی مراحلِ کارها و مسایل اداریشان ناچار به التماس یا پرداخت رشوه میشدند. و اما در پهلوی این دو، از یک عامل انضمامیِ دیگر نیز میتوان یاد کرد که گرچه در مورد تمام معلمان صدق نمیکند ولی بر اکثریتِ آنها قابل حمل بوده و آن، ضعفِ دانش و تخصص در امر تدریس است. البته این عامل هم ریشه در زیربنای معارفِ افغانستان داشته و چرخۀ فقر و تبعیض بر معلمان را استوار نگه داشته است؛ چنانکه معلمان در فقدانِ اعتماد کافی به صلاحیت و لیاقت علمی خود، سطحِ مطالباتشان پایین است و به ابژهیی خام برای تحقیر و تبعیض در سیستمهای فسادآلود تبدیل میشوند.
اما اکنون که «جمهوریت افغانی» جای خود را به «بدویت طالبانی» سپرده، مشکلاتِ بالا در «آپارتاید جنسیتی» ضرب شده و حاصل آن، ویرانشهری شده است که ملا هبتالله و امثالهم بر آن دعوای امارت دارند.
روز پنجشنبه 13 میزان، زنان معلم در افغانستان از روز معلم درحالی تجلیل کردند که دو سال است طالبان دروازۀ مکاتب و دانشگاهها را به روی دختران و زنان بستهاند و با فرامینِ متعدد بانگ برمیآورند که ثمرۀ جهادشان این است که زنان را از صحنۀ اجتماع در حریمِ خانهها مستور و محبوس سازند!
به صراحت باید گفت که تجلیل از روز معلم در دنیای مدرن، سه قرینه دارد که هر سۀ آنها در مجموع از زنان و طبیعتِ زنانه مایه میگیرند. قرینۀ نخست این است که جهان بدون علم، یک مردابِ عاری از حیات و بالندهگیست. قرینۀ دوم اینکه تنها «معلم» است که با هنرِ آموزاندن به محیطهای مُرده خونِ شعور و بالندهگی زرق میکند. و قرینۀ سوم اینکه «مقام معلم» را چنان ارج باید کرد که چرخۀ حیات و شعور در جوامع انسانی نهتنها متوقف نشود، بل شتاب و اوج نیز بگیرد. و اما در این میان، «زن» به اعتبار طبیعت زایشگرش، نقطۀ آغازِ حیات در جوامع بشری و باز به اقتضای سرشت مادرانهاش، «نخستین معلم» در چرخۀ شعور و مدنیتِ انسانی است.
تجلیل از روز معلم در افغانستانِ تحت اشغال طالبان، نمایشی حزنانگیز از اوضاع و احوالِ زنان معلمِ این سرزمین است. زنانی که مظلومانه با پول و هزینۀ خود مقام معلم را گرامی میدارند درحالیکه لشکریان جهل، به سکون و خاموشیِ آنها کمر بسته و دل به آیندهیی سپردهاند که در آن زنان فقط در خانهها خدمتگزارِ اولیایِ مردشان هستند و بس!
با این اوصاف، زنان معلم در افغانستان باید بهجای ورود به فضاهای کلیشهیی و شعارزدهیی که به بهانۀ «تجلیل از روز معلم» بهراه میافتد و طالبان از آن قبالهیی بر علمدوستی و مدنیتِ خود میتراشند، این روز را به روز دادخواهی و بیداری صنفیِ خود بدل کنند و از طالبانِ بدوی و جهانِ متمدن بپرسند که «روز معلم و تجلیل از آن یعنی چه؟!»


