نیمرخ
  • گزارش
  • روایت
  • گفت‌وگو
  • تحلیل و ترجمه
  • چندرسانه‌ای
    • ویدیو
    • عکس
    • پادکست
  • بیشتر
    • زنان و مهاجرت
    • روایت‌رنگین‌کمانی‌ها​
    • صلح و امنیت
    • ترجمه
    • فرهنگ و هنر
    • نخستین‌ها
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
حمایت مالی
نیمرخ

«کرایه نده؛ اما فقط یک ساعت با من باش»

  • نیمرخ
  • 19 سنبله 1404
WhatsApp Image 2025-09-09 at 21.11.36_4e2589a7

گزارش: گیسو

آزار و اذیت جنسی زنان از سوی عابران، رانندگان و دکانداران از چالش‌های گشت و گذار زنان در سطح شهرکابل است که درکنار فرمان‌های سرکوبگرانه­­ی گروه طالبان به دشواری زندگی زنان افزوده است ودر اغلب موارد آزارگران اعضای طالبان هستند.

مهنا سعادت(مستعار) تجربه­ی ناخوشایند آزار جنسی و حالت روانی پس از آزار در سطح شهرکابل را در گفتگویی با نیمرخ  بازگو کرده است.

مهنا: من  به تازگی از ایران بازگشته­ام و برای نخستین بار هفته قبل شامگاهی که از شفاخانه به هتل برمی‌گشتم در یکی ازتاکسی های  شهرکابل  آزار و اذیت جنسی وحشتناکی را تجربه کردم.

ساعت چهارونیم عصر بود من از شفاخانه آریانا در منطقه افشار شهرکابل بیرون شدم. مادرم را که برای تداوی مشکلات نسایی به آنجا برده بودیم منتظر نتایج آزمایشات بود او بخاطر خستگی و کسالت زیاد ترجیح داد شفاخانه را ترک کند وبا برادرم راهی هتلی در منطقه کوته سنگی شهرکابل شدند.

مااز وقتیکه از ایران برگشته ایم مهمان اقارب مان در کابل هستیم آن شب تصمیم گرفتیم در هتل بمانیم تا فردا زودتر به شفاخانه برویم بعد از آنها من نتیجه آزمایش خون را گرفتم و نتایج دو آزمایش دیگر به فردا ماند و قرار شد من نیز به هتل بروم.

در کوچه شفاخانه رانندگان تاکسی اطرافم جمع شدند و هرکدام سعی داشتند تاکسی آنهارا اجاره کنم. اما ترجیح دادم به سرک اصلی بروم و تاکسی بگیرم .از کوچه­ای شفاخانه به سرک اصلی رسیدم و منتطر تاکسی ایستادم هوا کم کم تاریک می‌شد و بجزچراغهای موترها، بایسکل و موترسایکل تقریبا چیزی دیگری در سرکها دیده نمی‌شد.

حدود بیست دقیقه­ای منتظر ایستادم هیچ تاکسی خالی نبود و زیادتر موترهای شخصی پیش پایم ایستاد می‌شدند. وقتی هیچ تاکسی آبی رنگی نیافتم از طرفی از تاریک شدن هوا هم میترسیدم موتر نوع پاسوی قهوه­ای رنگ پیش پایم ایستاد و و پیرمردی همسن وسال پدرم از من پرسید کجا میروم با او 150 افغانی کرایه توافق کردم به شرطی که او 2 تا سه نفر دیگر در مسیرش سواری بنشاند من بغل دست راننده نشستم وبه سمت مقصد حرکت کردیم.

راننده بعد از حرکت کردن شروع کرد به سوال کردن اینکه از کدام ولایت هستم کجا کار می کنم و چرا بعد از غروب آفتاب هنوز بیرون از خانه هستم. حوصله پاسخ دادن نداشتم اما سوالهای او تمامی نداشت برای گریز از سوالهای او به مادرم زنگ زدم که به محض رسیدن در نزدیکی هوتل برادرم را سرکوچه بفرستد چون کوچه تاریک و پرازسگهای ولگرد است.

درحال حرف زدن با مادرم بودم که دستی درشتی روی پایم حس کردم تمام بدنم به یکبارگی سرد شد تلفن قطع کردم و جیغ زدم اما راننده بی تفاوت به مسیرش ادامه داد و گفت:«ببخشی دستم خورد.»

همچنان بخوانید

شام‌های ترسناک کابل؛ روایتی از زورگیری، سرقت و بازرسی بدنی زنان

« من زشت نیستم» روایتی از تبعیض جنسیتی

اخاذی به نام شریعت

میدانستم عمدا پایم را لمس کرد از طرفی دیگر هیچ سواری دیگری در موترش نگرفت و فقط به مسیر ادامه داد و سوال پرسید مخصوصا وقتی فهمید به تازگی از ایران بازگشته ام.

مسیر مقصد تقریبا نصف شده بود به راننده گفتم که پول خرد همراهم نیست و باید در دکانی پولم را خرد کنم. او بی درنگ گفت من پول نمی گیرم. اینکه چرا پول نمی گیرد به ترس و استرسم اضافه شد گفتم اگر پول نمی گیرید چرا مسافر کشی میکنید؟ اما او در پاسخ گفت:«از خودت نمی گیرم چون مقبول استی.»

سخنانش را نتوانستم تحمل کنم گفتم من گدایگر نیستم اگر پول نمی گیرید من همینجا پیاده شوم اما او همچنان اصرار داشت که به پول احتیاجی نیست گفتم این پول را بگیرید و بقیه اش را پس بدهید اما سرعت موتر را بیشتر کرد و  بعد گفت :

«هیچ پولی ازت نمی گیرم  کرایه نده فقط در یکی از همین کوچه ها برای یک ساعت با من باش بعد هرجا خواستی میرسانمت.»

حرفهایش را تکی تکی مرور کردم باور نمی کردم پیرمردی هم سن وسال پدرم چنین درخواستی از من کرده است از طرفی از ترس خشکم زده بود نمی‌دانستم چه کاری انجام بدهم آنجا چشمم به یک ایست بازرسی طالبان خورد گفتم در نزدیکی همین ایست پیاده میشوم و نمی خواهم بروم.

در نزدیکی ایست بازرسی که رسیدیم او سلام گرمی به طالبانی مستقر در آنجا داد و بین خودشان حرفهایی(به زبان پشتو)  رد وبدل کردند و از ایست بازرسی هم رد شد. من آنجا متوجه شدم که او نیز عضو طالبان است.

از ترس دوباره تمام بدنم کرخت شده بود ذهنم هم درست کا رنمی کرد تا اینکه موتر را کنار زد. به محض توقف دستگیره را کشیدم و از موتر پایین شدم قبل از اینکه بقیه پولم را بگیرم او با سرعت تمام از آنجا دور شد. بدون پول وبا حالت پریشانی دوباره وسط شهر تاریک رها شدم این بار تاکسی آبی رنگی را دست دادم و تا مقصد خودرا رساندم.

بعد آن اتفاق همیشه حس می‌کنم دست درشتی میخواهد مرا لمس کند یا به من آسیب بزند اگرموتری سریعتربرود حس می‌کنم م‌یخواهد مرا اختطاف کند. وقتی برای نخستین بار وارد افغانستان شدم تصور نمی کردم روزهای سخت تر از مهاجرت در انتظارمان باشد اما اکنون اینجا هستم و نمی‌دانم تا کی با طالبان و آزارگر های شهر کنار بیایم و زندگیم را چگونه ادامه دهم.

بعد ازآن حادثه گوشه گیروخانه نشین شده ام و تا وقتی مجبورنباشم از خانه بیرون نمی شوم.

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: آزار خیابانیآزار و اذیت زنان
به دیگران بفرستید
Share on facebook
Share on whatsapp
Share on telegram
Share on twitter
حمایت مالی
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
در افغانستان ازدواج برای زنان پناه و برای مردها سکس است
گفت‌وگو

در افغانستان ازدواج برای زنان پناه و برای مردها سکس است

7 حوت 1396

ویدا ساغری به دلیل مبارزات پیوسته اش، در زندگی شخصی و کاری خود تجارب یکسان دارد. دیدی از بالا به پایین، برخورد غیر عقده‌مندانه و راه حل یابی برای کاهش آسیب، باعث پیروزیی مبارزه او...

بیشتر بخوانید
«شب که ناپدری‌ام به من تجاوز کرد…»
روایت

«شب که ناپدری‌ام به من تجاوز کرد…»

26 ثور 1402

خودش را «گندم» معرفی می‌کند، خال‌کوبی ظریف روی گردنش، مو‌های که دخترانه‌ کوتاه شده است، دستانی نه چندان ظریف و ناخن‌های لاک خورده و لحن خاص حرف زدنش همگی نشان می‌دهند او زن است که در کالبد یک مرد به دنیا آمده...

بیشتر بخوانید
تجربه‌ی دردناک نخستین سکس
روایت

تجربه‌ی دردناک نخستین سکس

27 میزان 1399

نویسنده: آژفنداک محفل نکاحم بود و از خوشی در لباس نمی‌گنجیدم. همه چیز درست و ‌عادی بود و قرار بود یک زندگی عالی داشته باشیم. من به او خیلی عزیز بودم و همین‌طوری او به...

بیشتر بخوانید

فراخوان همکاری؛
رسانه نیمرخ بستر برای روایت زندگی، چالش‌ها و مبارزات زنان و جامعه +LGBTQ است.
ما به دنبال مطالب هستیم که بازتاب‌دهنده واقعیت‌های تلخ، امیدها و جریان‌های مقاومت و مبارزات آزدی‌بخش شما از زندگی تحت حاکمیت طالبان باشد.
نوشته‌ها و آثار خود را در قالب متن، صدا، تصویر و ویدیو برای ما ارسال کنید. ارسال مطالب

  • درباره ما
  • تماس باما
  • حمایت مالی
Menu
  • درباره ما
  • تماس باما
  • حمایت مالی
Facebook Youtube Instagram Telegram

۲۰۲۴ نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • روایت
  • گفت‌وگو
  • تحلیل و ترجمه
  • چندرسانه‌ای
    • ویدیو
    • عکس
    • پادکست
  • بیشتر
    • زنان و مهاجرت
    • روایت‌رنگین‌کمانی‌ها​
    • صلح و امنیت
    • ترجمه
    • فرهنگ و هنر
    • نخستین‌ها
EN