نیمرخ
  • گزارش
  • روایت
  • گفت‌وگو
  • تحلیل و ترجمه
  • چندرسانه‌ای
    • ویدیو
    • عکس
    • پادکست
  • بیشتر
    • زنان و مهاجرت
    • روایت‌رنگین‌کمانی‌ها​
    • صلح و امنیت
    • ترجمه
    • فرهنگ و هنر
    • نخستین‌ها
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
حمایت مالی
نیمرخ

کریستوفر: اگر پدرم بداند هم‌جنس‌گرا هستم، تکه‌تکه‌ام می‌کند

  • نیمرخ
  • 31 جوزا 1404
Website

نویسنده: گیسو ارزگانی

کریستوفر ۲۷ ساله، پسری است که در یک خانواده‌ی سنتی و ‌مذهبی در پنجاب بامیان متولد شده‌است. پدرش از اعضای یک حزب سیاسی است که در حال‌حاضر یکی از چهره‌های برجسته‌ی طالبان در این ولایت به‌شمار می‌رود. کریستوفر که در سن نوجوانی متوجه گرایش جنسی خود شد. پس از مطالعات بسیاری پی‌برد که او به حنس مخالفش گرایشی ندارد و متعلق به جامعه‌ی ( LGBTQ+)  است.

کریستوفر که پس از تحولات سیاسی در کشور و ناپدید‌شدن برادر نظامی‌اش به ایران رفته است، اکنون در معرض اخراج اجباری قرار دارد؛ اخراج او به افغانستان برایش مرگ‌بار است؛ زیرا با ازدواج دختری از اقوامش مخالفت کرده است و خانواده‌اش چیزی در مورد گرایش و هویت جنسی‌اش نمی‌دانند. وی در گفت‌وگویی با رسانه‌ی«نیم‌رخ» از چالش‌های هویت جنسی (ال‌جی‌بی‌تی) و دشواری زنده‌گی در افغانستان و ایران، زنده‌گی خود را به‌ جایی «بدتر از جهنم» تشبیه می‌کند.

او می‌گوید: «همان‌طوری که از نفرت و تبعیض در برابر هزاره‌ها و مهاجران در ایران شنیده‌اید، ما جامعه‌ی «رنگین‌کمانی» هم در سایه‌ی جهنم، حتا بدتر از جهنم زندگی می‌کنیم. تمام رؤیاهایم را از دست داده‌ام… در کارخانه‌ای در ایران کار می‌کنم. گاهی وقت‌ها هم حقوقم را نمی‌دهند.»

کریستوفر، دانش‌جوی انجینری در دانشگاه پولی‌تخنیک کابل بود، هم‌چنان دانش‌آموز یکی از مراکز آموزشی زبان انگلیسی بود. علاوه‌بر آن، مشغول فعالیت‌های حقوق بشری از جمله حقوق زنان و کودکان بود؛ در برنامه‌های صلح‌سازی نیز مشارکت داشت. او برای کشف هویت جنسی و ارتباط با سایر اعضای جامعه‌ی «رنگین‌کمانی» تلاش می‌کرد و یک کنش‌گر فعال بود؛ با این‌همه، حتا نتوانسته بود در مورد هویت جنسی خود به خانواده‌اش چیزی بگوید؛ ولی همیشه در آرزوی روزی بود که بتواند با هویت جنسی خودش کار و زنده‌گی کند.

کریستوفر در سن چهارده یا پانزده‌ساله‌گی خود متوجه حس عجیبی در بدنش شده بود که احساس می­کرد عقب مانده‌گی دارد؛ اما پس از تحقیقات فراوان، گرایش خودش را کشف کرد.

«حس می‌کردم چیزی در وجودم کم دارم. احساس عقب مانده‌گی داشتم. با این دغدغه دست‌و‌پنجه نرم می‌کردم. در هجده‌ساله‌گی درباره‌ی هم‌جنس‌گرایی شنیدم. وقتی بیش‌تر تحقیق کردم، فهمیدم که هم‌جنس‌گرا هستم. درست زمانی مطمین شدم که دختری بدنم را لمس می‌کرد و لذت می‌برد. من اما برعکس او، هیچ حسی نداشتم. انگار کرخت شده بودم.»

تحقیقات در مورد هم‌جنس‌گرایی به کریستوفر کمک کرد، تا هویت جنسی خود را کشف کند، از طرفی- متوجه هم‌جنس‌گرایی شماری از مردان روستا شود که بر کودکان تجاوز می‌کردند. ترس از تجاوز و قضاوت‌های ناعادلانه‌ی جامعه، سبب شد که وی در مورد هویت جنسی‌اش با هیچ‌کسی صحبت نکند، حتا این مسأله را از خانواده‌اش پنهان نگاه دارد.

کریستوفر توضیح می‌دهد: «در بین فامیل ما فقط یک خانواده متوجه شده بود که پسرشان هم‌جنس‌گرا بوده است؛ از سوی دیگر، مورد تجاوز هم قرار گرفته بود. آن‌ها دریک زمستان سرد و سوزان که برف به روستا حمله کرده بود و گرگ‌ها زوزه می‌کشیدند و بخار دهان آدمی را یخ می‌زد، او را به‌سوی بیابانی بردند. با ریسمان نایلونی به‌تنه­ی درختی بستند. در فصل بهار، هنگام شکفتن گل بادام، مردم روستا استخوان‌هایش را پیدا کردند.»

کریستوفر در جست‌وجوی هم‌کار جنسی‌اش بود. زمانی‌ که دانش‌جوی دانشگاه بود، دوستی پیدا کرد که وی ‌نیز هم‌جنس‌گرا بود؛ اما مبتلا به بیماری «ایدز». او می‌گوید: «ما باهم دوست بودیم و تنها در مورد هویت هم‌دیگر می‌دانستیم؛ اما «پارتنر» نبودیم. او قرار بود درمان شود؛ اما زیر بار فشار خانواده‌اش مجبور شد که تن به ازدواج دهد. درحالی که هیچ نوع میل و گرایشی به زنان و دختران نداشت.»

همچنان بخوانید

روایتِ دختری در محاصره‌ی امر «ثانی»

زنی در جست‌وجوی پناه و نان

بحران کودکان کار در افغانستان؛ بازتاب پیامدهای فقر، محدودیت‌ها و استثمار در سایه‌ی گروه طالبان

تغییر رژیم و سلطه‌ی دوباره‌ی گروه تروریستی طالبان بر افغانستان، زنده‌گی‌اش را دگرگون کرد. دیگر نتوانست به دانشگاه برود؛ زیرا برادری که از وی حمایت می‌کرد، ناپدید شده بود. او عضو ارتش افغانستان بود. پس از ناپدید‌شدن برادر، پدر خانواده تصمیم گرفت، تا کریستوفر با دختری از اقوامش ازدواج کند. همین‌گونه خواهرش با پیرمردی سال‌خورده‌ای، دور سفره‌ی عقد بنشیند؛ اما آن‌ها برای فرار از رنج ابدی و پایان‌ناپذیر ازدواج اجباری، راه قاچاقی ایران را در پیش گرفتند.

کریستوفر می‌گوید: «من هیچ‌وقت به دختران و زنان علاقه‌ای نداشتم. هرگز تصور نمی‌کردم که پدرم از من بخواهد که به زور ازدواج کنم. وقتی می‌گفتم به زنان دختران علاقه‌ای ندارم، بعضی از دوستانم می‌خندیدند و می‌‌گفتند: چون تحت ‌تأثیر محیط مردانه هستی. شاید این‌طوری شده باشی؛ اما در واقعیت این‌گونه نبود. یادم هست زمانی با دختری در ارتباط بودم. گاهی که دستش را بر بدنم حس می‌کردم، هیچ علاقه‌ای نداشتم و ارتباط با هم‌جنس خودم را ترجیح می‌دادم.»
زنده‌گی برای آن‌ها در ترس و مهاجرت، دشوارتر شده‌است. او می‌گوید: «وقتی به کارت‌های دانش‌جویی‌ام که نگاه می‌کنم، گریه‌ام می‌گیرد و گلویم را بغض سنگینی می‌فشارد؛ اما چاره‌ای ندارم. تنها به گریستن پناه برده‌ام… طوری که ممکن است اخراج مهاجران از ایران در هفته‌های پیش‌رو شدت بگیرد، بزرگ‌ترین ترس من این است: اگر توسط پلیس ایران دست‌گیر و اخراج شویم، پیش از آن‌که زیر چکمه‌های طالبان کشته شویم، توسط پدرم کشته خواهیم شد.»

کریستوفر می‌گوید اگر زنده هم بماند نمی‌تواند به ازدواج با جنس مخالفش فکر کند؛ ممکن است زیر بار فشارهای روانی این ازدواج، اقدام به خودکشی کند و به‌طور کامل، خودش را به‌دست فراموشی بسپارد.

هم‌جنس‌گرایی در نظام کشورهای اسلامی جایی ندارد و اعضای جامعه‌ی «رنگین‌کمانی» در افغانستان همواره در معرض تهدید، تجاوز و مرگ بوده‌اند. طالبان نیز تاکنون ده‌ها مرد را به‌دلیل هم‌جنس‌گرایی در ملاعام شلاق زده‌اند.

موضوعات مرتبط
به دیگران بفرستید
Share on facebook
Share on whatsapp
Share on telegram
Share on twitter
حمایت مالی
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
در افغانستان ازدواج برای زنان پناه و برای مردها سکس است
گفت‌وگو

در افغانستان ازدواج برای زنان پناه و برای مردها سکس است

7 حوت 1396

ویدا ساغری به دلیل مبارزات پیوسته اش، در زندگی شخصی و کاری خود تجارب یکسان دارد. دیدی از بالا به پایین، برخورد غیر عقده‌مندانه و راه حل یابی برای کاهش آسیب، باعث پیروزیی مبارزه او...

بیشتر بخوانید
«شب که ناپدری‌ام به من تجاوز کرد…»
روایت

«شب که ناپدری‌ام به من تجاوز کرد…»

26 ثور 1402

خودش را «گندم» معرفی می‌کند، خال‌کوبی ظریف روی گردنش، مو‌های که دخترانه‌ کوتاه شده است، دستانی نه چندان ظریف و ناخن‌های لاک خورده و لحن خاص حرف زدنش همگی نشان می‌دهند او زن است که در کالبد یک مرد به دنیا آمده...

بیشتر بخوانید
تجربه‌ی دردناک نخستین سکس
روایت

تجربه‌ی دردناک نخستین سکس

27 میزان 1399

نویسنده: آژفنداک محفل نکاحم بود و از خوشی در لباس نمی‌گنجیدم. همه چیز درست و ‌عادی بود و قرار بود یک زندگی عالی داشته باشیم. من به او خیلی عزیز بودم و همین‌طوری او به...

بیشتر بخوانید

فراخوان همکاری؛
رسانه نیمرخ بستر برای روایت زندگی، چالش‌ها و مبارزات زنان و جامعه +LGBTQ است.
ما به دنبال مطالب هستیم که بازتاب‌دهنده واقعیت‌های تلخ، امیدها و جریان‌های مقاومت و مبارزات آزدی‌بخش شما از زندگی تحت حاکمیت طالبان باشد.
نوشته‌ها و آثار خود را در قالب متن، صدا، تصویر و ویدیو برای ما ارسال کنید. ارسال مطالب

  • درباره ما
  • تماس باما
  • حمایت مالی
Menu
  • درباره ما
  • تماس باما
  • حمایت مالی
Facebook Youtube Instagram Telegram

۲۰۲۴ نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • روایت
  • گفت‌وگو
  • تحلیل و ترجمه
  • چندرسانه‌ای
    • ویدیو
    • عکس
    • پادکست
  • بیشتر
    • زنان و مهاجرت
    • روایت‌رنگین‌کمانی‌ها​
    • صلح و امنیت
    • ترجمه
    • فرهنگ و هنر
    • نخستین‌ها
EN