گفتوگو: معصومه عرفانی
خانم دکتر فرخنده اکبری، پژوهشگر دورۀ فوقدکتری در دانشگاه موناش استرالیا، دکترای خود را در رشتۀ مطالعات دیپلماتیک از دانشگاه ملی استرالیا گرفتهاند. ایشان بیشتر در حوزۀ سیاست خارجی کشورها، زنان، صلح و امنیت کار میکنند. دکتر فرخنده اکبری طی دو سال گذشته در رابطه با دیپلماسی گروه طالبان و سیاستهای تبعیضآمیز آنها بر زنان، تحقیقات فراوانی انجام دادهاست. گفتوگوی معصومه عرفانی را با ایشان در ۳ بخش با محوریت “زنان در دورۀ جمهوریت”، “زنان مبارز افغانستان” و “نقش دیاسپورای در وضعیت فعلی افغانستان” میخوانید.
نیمرخ: شما ۲۰ سال دوران جمهوریت را برای زنان چگونه ارزیابی میکنید؟
فرخنده اکبری: دورانی که زنان در افغانستان امروز تجربه میکنند، دوران تلخ و دردناکی است؛ اما در عین حال زمانی بسیار حساس و مهم برای این است که به ۲۰ سال دوران جمهوریت بازگردیم و ببینیم چه اشتباهاتی صورت گرفت و چرا ما امروز شاهد چنین وضعیتی هستیم؟ باید ۲۰ سال مداخلۀ جامعۀ بینالمللی در افغانستان را زیر ذرهبین بگیریم. نیروهای بینالمللی در واقع با توجیه حمایت و حفاظت از حقوق زنان به افغانستان آمدند. شعار نیروهای نظامی بینالمللی، آزاد سازی زنان افغانستان بود. اتفاقات زیادی در این ۲۰ سال رخ داد. سرمایهگذاریهای کلانی بهمنظور تأمین صلح و امنیت و برای حمایت از حقوق زنان افغانستان صورت گرفت. تغییراتی جدی در قانون اساسی و مکانیزمهای دولتی برای محافظت از حقوق بشر با تمرکز بر حقوق زنان انجام شد.
پس چرا افغانستان امروز تنها کشوری در جهان است که دختران بالاتر از ۱۲ سال حق رفتن به مکتب را ندارند؟ برای پاسخدادن به این سؤال، خیلی مهم است که ما اشتباهات را پیدا کنیم. بیش از ۴۴ کشور در افغانستان فعالیت داشتند. حمایتهای بینالمللی گستردهای وجود داشت. تمام قدرت و منابع برای دستیابی به هدف تعیینشده برای حمایت از زنان افغانستان وجود داشت. تمام پالیسیهای سیاسی و استراتژیک و مکانیزمها وجود داشت. پس چرا امروز ما به نقطۀ اول بازگشتیم؟ بهجایی بازگشتیم که تجربۀ دوبارۀ سال ۱۹۹۰ با طالبان است. برای من و شما، فعالان حقوق بشر، پالیسیسازها، برای مردم افغانستان و کشورهایی که در این ۲۰ سال در افغانستان بودند مهم است که به گذشته نگاهی انتقادی داشته باشیم. افغانستان کشوری بود که در طی ۲۰ سال، ارزشهای بینالمللی، حقوق بشر، قوانین و ارزشها و مکانیزمهای برابری جنسیتی، تمام اینها مورد آزمایش قرار گرفتند. اما چرا نتوانستند از زنان و حقوقشان بهگونهای پایدار حمایت کنند؟ چرا تغییرات دوام نکرد؟ از همان ابتدا چه اشتباهاتی صورت گرفت.
پروژۀ ملتسازی در افغانستان و مداخلۀ جامعۀ بینالمللی به گونهای ناگهانی و بعد از حادثۀ ۱۱ سپتامبر اتفاق افتاد. ایالات متحدۀ آمریکا عجله داشت تا انتقام تراژدی ۱۱ سپتامبر را بگیرد و پس از آن نیز درخواست برای مداخله و به یک معنا اشغال افغانستان صورت گرفت. جامعۀ بینالملل بهخصوص آمریکا و متحدان غربی آن، باید برای توجیه حوزههای انتخاباتی داخلی خود پیامی انسانی پیدا میکردند. آنها گفتند که ما ناچاریم به افغانستان برویم تا زنان افغانستان را آزاد کنیم. تصاویری از شلاقزدن و لتوکوب زنان توسط طالبان را از طریق رسانههای خود بهنمایش میگذاشتند.
کاری کردند که حتی یک آمریکایی در مناطق دورافتاده نیز میتوانست با این پیام ارتباط برقرار کند و بپذیرد که فرزندان خود را بهعنوان سرباز به افغانستان بفرستد تا زنان افغانستان را نجات بدهند. آنها برای خود چنین توجیه میکردند که فرزندان و سربازانشان برای نجات مردم عادی افغانستان و بهخصوص زنان آن کشور به جنگ میروند. نیروهای نظامی بینالمللی از داستان زنان افغانستان بهرهبرداری کردند و تصویری را ایجاد کردند که رضایت مردمشان را برای شروع یک جنگ جلب کنند و این در مدتی کوتاه اتفاق افتاد. ما در مورد کنفرانس بن میدانیم که همهچیز در کمتر از یک ماه به نتیجۀ دلخواه غربیها رسید. چگونه؟ با رویکردی از بالا به پایین. کسانی که در جنگ قدرت را بهدست داشتند به این کنفرانس دعوت شدند و نه زنان و مردمی که سلاحی به دست نگرفته بودند. برای یک هفته جنگسالاران و قدرتمندان را در اتاقی گذاشتند تا عهدنامۀ بن را مورد بررسی و مذاکره قرار دهند و اینگونه بود که کنفرانس بن با فشارهای خارجی به نتیجهای که ما شاهدش بودیم رسید.
با توجه به اینکه زنان توجیه آغاز ورود نیروهای بینالمللی به افغانستان بودند، باید در قانون اساسی ۲۰۰۴ نیز از حقوق زنان و برابری جنسیتی، اگرچه بهگونهای سمبولیک، حمایت شود. این پروسه نیز از بالا به پایین بود. با این حال، همینکه حمایتی بر اساس قانون اساسی از زنان صورت میگرفت، برای زنان اتفاق خوبی بود. اگرچه فقط نخبگان و جنگسالاران بودند که برای طرح این قوانین مورد مشورت قرار گرفتند و نه مردم عادی. حقیقت این است که برای درست انجام شدن این پروسه باید همه، از نخبگان و جنگسالاران گرفته تا مردم عادی دعوت میشدند تا در مورد بنیادیترین حقوق زنان در افغانستان بر اساس یک اجماع عمومی تصمیم گرفته شود.
قانون اساسی پروسۀ چند لایهای بود و تعداد زیادی را گردهم جمع کرد و چندین ماه مشورت و گفتوگو صورت گرفت. در هر جلسۀ مشورتی و ملاقاتی یکی از آجنداهای اصلی که باید تیک زده میشد مسائل مربوط به زنان بود، اما در حقیقت این آجنداها معنای خاصی نداشتند و به دلیل فشارهای بینالمللی در برنامه قرار میگرفتند. در طول این پروسه هم تنها جنگسالاران و قدرتمندان بودند که این جلسات را هدایت میکردند و فرصتهای محدودی برای زنان وجود داشت تا بتوانند نیازها و خواستههای خود را مطرح کنند. با این همه نمیتوان انکار کرد که آنچه در قوانین آمده بود به نفع زنان افغانستان بود. حداقل ما دارای سیستمی بودیم که حضور زنان را در هر دو خانۀ پارلمان و در سطح محلی و ملی بهرسمیت میشناخت و تضمین میکرد و این یکی از بهترین قوانین در سطح جهان بود.
اما مشکل در سیاستگذاریها و پیادهکردن این قوانین بود. باز هم با همان مشکل گذشته مقابل بودیم. چه کسی قدرت را به دست داشت؟ جنگسالاران، مردسالاران. مثلاً اگر هر ولایت چهار صندلی پارلمان سهم داشت، سه صندلی میتوانست در اختیار مردان باشد اما یکی از آنها حتماً باید در اختیار زنان قرار میگرفت، حتی اگر پایینترین رأی را داشتند. اما بیشتر این زنان را مردانی انتخاب میکردند که جریانهای سیاسی را پیش میبردند و حضور زنان عمدتاً شکل سمبولیک داشت. این یکی از مهمترین دلایلی است که زنان در طول ۲۰ سال دوران جمهوریت نتوانستند حتی برای تعریف حقوق اولیۀ خود به اجماع عمومی برسند. چراکه آنها اول باید به همان جنگسالاران و مردان قدرتمندی که آنها را به این جایگاه رسانده بودند پاسخ میدادند. مردانی که وابستگی حزبی و قومی و قبیلهای داشتند و تمرکزشان بر حقوق زنان نبود. به همین دلیل نیز همیشه دستهبندیهای متفاوتی بین زنان در پارلمان وجود داشت.
در رابطه با برنامههای جامعۀ بینالملل در افغانستان نیز مشکلات فراوانی وجود داشت. در جامعهای مثل افغانستان، جنسیت یک مشکل کوچک نیست، بلکه مشکلی بسیار جدی و حساسیتبرانگیز است. از رفتن دختران به مکتب گرفته تا حضورشان در پلیس و سیاست و تمام بخشهای دیگر جامعه با مشکلات فراوان روبهرو بود. برابری جنسیتی یکی از مهمترین موضوعات در سیاستهای جامعۀ بینالملل بود اما آنها نیز با زنان عادی جامعه مشورتی نکردند و سرمایهگذاریهای صورت گرفته برای تأثیرگذاری در لایههای زیرین جامعه و تغییرات ریشهای و معنادار انجام نشدند.
من شخصاً بارها به افغانستان سفر کردم. هر کسی زندگی در افغانستان در ۲۰ سال جمهوریت را تجربه کرده میداند که مردم هر چیزی که مربوط به مسألۀ جنسیت میشد را به سخره میگرفتند، چراکه بهنظر آنها موضوعی بیاهمیت و بینتیجه بود.
جامعۀ بینالمللی نتوانست در کشور مردسالاری مثل افغانستان، حقوق زنان را تبدیل به یک آجندا و تیکت سیاسی کند تا هر کسی که بخواهد دسترسی بیشتری به منابع و قدرت داشته باشد، ناچار باشد از این تیکت استفاده کند. حقوق زنان نیز میتوانست به یک منبع قدرت تبدیل شود. قدرت واقعی. اما فقط تبدیل به یک قدرت سمبولیک شد.
نیمرخ: تجربۀ شخصی شما از تغییراتی که در طی این سالها در بین مردم رخ داد چه بود؟
فرخنده اکبری: درست است که تمام مشکلاتی که در بالا ذکر کردیم وجود داشت اما خوشبختانه فضایی در افغانستان درست شده بود که دیگر حضور و شرکت زنان در مکاتب و سیاست و غیره را انکار نمیکرد. این قدم بسیار خوبی بود. فرصتی به وجود آمده بود که دختری در یک روستای دورافتاده در دایکندی نیز با خانوادهاش برای مکتبرفتن میجنگید و خانوادهها نیز نگاهشان تغییر کرده بود. این مسأله مهم است، چراکه هر تغییر مهمی از خانهها شروع میشود. این فرصت برای ۲۰ سال وجود داشت. آنچه من شخصاً شاهدش بودم، این بود که چه کابل و چه در دورافتادهترین روستاها، دختران میدانستند که بر اساس قانون چه حقوقی دارند، اگرچه موانع اجتماعی و سیاسی و امنیتی برای دسترسی به آن حقوق وجود داشت. اما لااقل زنان و دختران فرصت جنگیدن برای حقوقشان را پیدا کرده بودند، اما امروز آن حق را از دست دادهاند و این تفاوت بزرگی است. من باور دارم که آن ۲۰ سال در میان تک تک خانوادهها تغییر بهوجود آورد. تغییری که قابل اندازهگیری در محاسبات آماری و تحقیقات نیست، اما با آنچه ما امروز در افغانستان میبینیم، میتوان با اطمینان گفت: هنوز تأثیر آن ۲۰ سال در خانوادهها و بین مردم وجود دارد. در آن دوران، بر سر مکتب رفتن دختران رقابت وجود داشت. البته که نمیتوان تفاوتهای منطقهای و قومی و امکاناتی که در دسترس مردم بود را نادیده گرفت. ممکن است تجربهای که من در کابل و بامیان و دایکندی داشتم در تمام بخشهای افغانستان قابلمشاهده نباشد. اما همین که هر دختری میدانست حقوقش در قانون اساسی تعریف شده، مکتب و مدارس و دانشگاهها به رویش باز است و فرصتها وجود دارند، نکتۀ مثبتی بود. امروز طالبان بار دیگر به قدرت بازگشتند اما ذهنیت میلیونها نفر در آن ۲۰ سال تغییر کرد و همین تغییر بزرگترین تهدید برای حاکمیت طالبان است.
نیمرخ: پس شما باور دارید که با وجود تمام مشکلاتی که از آن صحبت کردید و کموکاستیها، تغییرات بهصورتی ریشهای اتفاق افتادند؟
فرخنده اکبری: دقیقاً. من باور دارم در افغانستان تغییرات اتفاق افتادهاست. ممکن است امروز با توجه بهوضعیت پیشآمده این تغییرات دیده نشوند. اما ببینید، افغانستان تقریباً نیم قرن در جنگ بودهاست. اما آنچه در نسل ما دیده میشود، برای اولین بار است که اتفاق میافتد. طالبان تفنگ به دست در خیابانها هستند و زنان با تمام قدرت به خیابانها میآیند و اعتراض میکنند. این تغییر است. ممکن است بعضیها بگویند این زنان پروژهای هستند و بهخاطر پول به خیابان میآیند، اما تنها یک زن که در افغانستان زندگی میکند میداند که معنای عزت و ناموس چیست و هیچ خانوادهای به دخترانش اجازه نمیدهد بهخاطر یک هزار دالر یا وعدۀ ویزای آمریکا و آلمان و دیگر کشورها در مقابل طالبان سینه سپر کند. هیچ پولی ارزش اسارت به دست طالبان را ندارد. این تغییر است.
باز هم باید تأکید کنیم که افغانستان کشوری است با فرهنگ متنوع و بنابراین در همین اعتراضات هم ما تفاوت بین اقوام و مناطق مختلف را میبینیم، اما حقیقت این است که زنان از سراسر افغانستان در این اعتراضات سهم دارند.
ما در طی ۲۰ سال شاهد تغییراتی بودیم که نتیجهاش زنانی هستند که امروز در خیابانها به اعتراض میآیند. زمانی از دایکندی به کابل میرفتم و مردی همراه با دخترش همسفرم بودند. آن مرد برایم گفت که تنها داراییاش یک گاو بود که آن را فروخته تا با پولش دخترش را برای شرکت در دورههای آمادگی کانکور به کابل برساند. این تغییرات ریشهای است. ما در سال ۱۹۹۰ چنین چیزهایی را نمیدیدیم. تغییرات اتفاق افتادند. میشد خیلی بهتر و بیشتر از این باشند، اما باید قبول کنیم که میتوانیم روی آنچه در طی ۲۰ سال اتفاق افتاد برای آینده حساب کنیم. ما برای این حرف خیلی گواه و مدرک و دلیل داریم. زنان ما ازخودگذشتگیهای بسیاری از خود نشان دادند. با وجود تمام تهمتها و طعنهها و مشکلاتی که متحمل میشدند به ارتش رفتند، به پلیس پیوستند.
وضعیت افغانستان پیش از سال ۲۰۰۱ وحشتناک بود. فقط دورۀ طالبان نبود. مردم با افتخار از دورۀ ۱۹۷۰ حرف میزنند که چند خانم در دانشگاه کابل درس میخواندند، اما به یاد داشته باشیم که آن تعداد بسیار اندک بودند و در تمام افغانستان چنین تصویری را نمیشد دید. امروز مسألۀ رفتن دختران به مکاتب یکی از مهمترین و جدیترین چالشهایی است که طالبان با آن روبهرو هستند. این فشار تنها از کابل یا مناطق خاص نمیآید. از کابل و هلمند و قندهار تا غزنی و بامیان و دایکندی و هرات و تخار و بدخشان، مردم همه خواهان فرستادن دخترانّشان به مکاتب هستند. این تغییر است.
درست است نمایندگی زنان در سیاست تا حد زیادی سمبولیک بودهاست، اما مردم در تمام افغانستان میدیدند که یک زن در پارلمان یا پلیس و دیگر بخشهای جامعه شرکت میکند. درست است که افغانستان آنقدر که باید و شاید تغییر نکردهاست، اما تغییر وجود داشت. دیدگاه و برداشت مردان و زنان افغانستان تغییر کردهاست. درست است امروز ممکن است بهخاطر ترس جان در برابر طالبان تعداد زیادی سکوت کنند، اما این سکوت همیشگی نیست و این وضعیت نیز تغییر میکند. مردم حاکمیت طالبان را به این شکل تحمل نمیتوانند. تصویر زن در افغانستان برای همیشه تغییر کرد.
من نمیگویم تغییر آنگونه که امکانش بود اتفاق افتادهاست. در مصاحبهای با داکتر سیما سمر از او در مورد وضعیت حقوق بشر و حقوق زنان پرسیدم. پاسخ داد همین که در سر هر دسترخوان در هر خانه در مورد حقوق بشر و رفتن دختران به مکتب حرف زده میشود همین تغییر است…
ما باید به یاد داشته باشیم که بیست سال، دورهای بسیار کوتاه است برای اینکه بتوانیم در یک جامعۀ بهشدت سنتی، جنگزده و فاسد تغییر ایجاد کنیم. حتی در کشورهای جهان اول بالای صد سال وقت گرفت تا زنان بتوانند حق رأی بهدست بیاورند یا تغییرات دیگری در حقوقشان ببینند. کسانی که میگویند ما به نقطۀ اول بازگشتیم، این حرفشان از نگاه پالیسی دولتی درست است اما ذهنیتها تغییر کردهاند. حداقل یک نسل زنان تحصیلکرده شدند و امروز تعداد کمی از آنها را در خیابانهای کابل و هرات و دیگر شهرها میبینیم. این زنان با وجود خطراتی که برایشان وجود دارد و انگها و تهمتهایی که به آنها زده میشوند به خیابانها میآیند و میگویند ما اساسیترین و ابتداییترین حقوق خود را میخواهیم. من تغییر را در این میبینم.
نیمرخ: طالبان اخیراً نرمشهایی نشان دادهاند، از جمله باز کردن در انیستیتوتهای طبی به روی زنان. فکر میکنید این نتیجۀ مبارزات زنان است یا فشارهای بینالمللی؟
فرخنده اکبری: من فکر میکنم هیچ کدام. طالبان نه به فشار بینالمللی جواب دادند نه اعتراضات زنان. فکر میکنم طالبانی که روی پالیسیسازی کار میکنند به این نتیجه رسیدهاند که باید طالبان ایدیولوژیک را قانع کنند که در انیستیتوتهای طبی را به روی زنان باز کنند، چراکه تا ده سال آینده ممکن است هیچ پزشک زنی در افغانستان باقی نماند. توجیهشان این است که چه کسی فرزندان خودشان را چند سال بعد به دنیا میآورد یا مشکلات زنان خودشان را رفع میکنند. لااقل برداشت من همین است.
نیمرخ: فکر میکنید مقاومت زنان هنوز رمقی دارد؟ به باور شما این مبارزات میتواند روی جامعهای که تحت سلطۀ طالبان هستند تأثیر بگذارد و اجازه ندهد تفکرات طالبانی جامعه را کنترل کند؟
فرخنده اکبری: دقیقاً. من فکر میکنم تنها نیرو، چه ملی و چه بینالمللی، که بتواند جلوی طالبان بایستد همین زنان معترض هستند که این روزها به خیابانها آمدهاند. ما میدانیم عزت و جایگاه اجتماعی زن در فامیل چه اهمیت ویژهای دارد، اما این زنان همهچیز را کف دست خود میگذارند و به خیابانها میروند. ما در تحقیقات خود روایتهای این زنان را شنیدهایم که در اسارت طالبان چه شکنجهها و زجرهایی را متحمل شدهاند؛ اما هنوز هم مبارزات ادامه دارند. در دو سال گذشته ما نیروهای نظامی هم داشتیم که علیه طالبان جنگیدند، اما تنها نیروی پایدار در مقابل طالبان همین زنان بودند. ما در سومین سال حاکمیت طالبان بر افغانستان هستیم. در تمام این مدت زنان با وجود آپارتاید جنسیتی شدید و خطرات جدی که متوجهشان بودهاست به خیابانها آمدند. این زنان از هر قدرت نظامی و غیرنظامی دیگری پایدارتر و قدرتمندتر هستند و پیام محکمی برای جامعه دارند که ما دیگر از اساسیترین حقوق بشری خود بهعنوان یک زن نمیتوانیم بگذریم. این زنان میگویند: اگرچه برای خانواده و جامعه چیزهای دیگری مهم هستند، اما برای ما درس و کار و استقلالمان از همه چیز مهمتر است. اولویت این دختران امنیت نبوده، بلکه حقوقشان بودهاست و این پیام را با صدای بلند برای خانوادههای خودشان و زنان دیگر میرسانند. این زنان پایههای قدرتمندی برای دفاع از حقوق زنان میسازند. جهان امروز این را میبیند. زنانی که امروز در بدترین شرایط زندگی میکنند، مهمترین نقطۀ قوتشان همین مبارزاتشان است. اگرچه همۀ ما میدانیم که چه هزینۀ سنگینی میپردازند، اما امیدوارم این مبارزات خاموش نشوند.
نیمرخ: نظر شما در رابطه با جامعۀ دیاسپورای افغانستان چیست؟ آیا توانستهاند صدای زنان افغانستان را بلندتر و بهتر به جهان برسانند؟ آیا از این مبارزات حمایت متناسبی کردهاند؟
فرخنده اکبری: ببینید همیشه در هنگام جنگ، دیاسپورا نقشی اساسی دارند. دیاسپورای افغانستان اگرچه در طی پنجاه سال جنگ به شکلهای مختلف فعالیت داشتند اما بعد از سال ۲۰۲۱ کاملاً تغییر کردهاند. با وجود پراکندگیهای زیاد به دلایل سیاسی و قومی، دیاسپورهای افغانستان پس از ۲۰۲۱ نقطۀ مشترکی برای همبستگی پیدا کردند و مسألۀ زن، مهمترین آجندای آنها بوده و هست. این اتفاقی است که در تاریخ افغانستان برای اولین بار رخ میدهد.
بحران جنسیتی که در افغانستان بهوجود آمد، دیاسپورا را مجبور کرد تا یک نقطۀ مشترک برای کار و سازماندهی پیدا کنند. اگرچه بسیاری از گروههایی که دور محور حقوق بشر که مسألهای سیاسی است و بهطور خاص برای حمایت از حقوق زنان گرد هم آمدند، امروز فعالیتهای زیادی ندارند، اما خاموش نیستند. متأسفانه مشکلاتی که همواره دامنگیر کشور ما بودهاست، یعنی مسألۀ قومی و زبانی و سیاسی، فعالان حقوق بشر را هم درگیر خود کردهاست و تعدادی نیز از این وضعیت به نفع خود سوءاستفاده میکنند.
در جامعۀ بینالملل نیز آجندای اول در تمام برنامههایی که برای افغانستان میگیرند، مسألۀ حقوق زنان است. آنچه در پنجشیر اتفاق افتاد یا نسلکشی هزارهها که دوامدار اتفاق میافتد، تمام اینها مورد توجه است، اما حقوق زنان آجندای اول برنامههایشان است. اما بار دیگر میبینیم که این برنامهها چطور طرحریزی میشوند و چگونه مسألۀ حقوق زنان در خارج از افغانستان نیز تبدیل به یک پروژه شدهاست که تعدادی اندک از آن سود میبرند. هنوز همان زنانی که در سطح بالاتر جامعه بودند و به کمک نیروهای بینالمللی بعد از سقوط افغانستان از کشور خارج شدند به برنامهها و میزگردها دعوت میشوند و سخن میگویند. این همان تکرار مشکلات قبلی است. نگاه از بالا به پایین است. تعداد زیادی از این زنها برنامههای خود را دنبال میکنند و سودای زنانی که امروز در زیر حاکمیت طالبان درد میکشند را ندارند. نکته این است که جامعۀ جهانی باید بعد از بیست سال متوجه میشد که ما باید برای ایجاد تغییر به میان مردم عادی برویم و از ریشه شروع کنیم. ما باید از هر ولایت و هر قوم با زنانی صحبت کنیم که در همان مناطق کار کردند و تجربه دارند. درست است امروز بیشتر کشورها دیگر سفارتی در افغانستان ندارند، اما میتوانند این کار را از طریق سازمانهای حقوق بشریشان انجام بدهند و اجازه ندهند که تمام برنامهها از بالا به پایین دیکته شود.
چه کسانی توانستند بعد از سقوط طالبان کشور را ترک کنند و به کشورهای امن بروند؟ چه کسانی در افغانستان ماندند یا ناچار شدند به ایران و پاکستان پناه ببرند؟ چه تفاوتهایی میان حملات به زنان اقوام مختلف وجود دارد؟ گزارشهایی که از زنان در بند طالبان به دست ما رسیده به خوبی نشان میدهد که طالبان در شکنجه و دستگیری زنان نیز تبعیض قائل میشوند و زنان یک قوم بیشتر از زنان اقوام دیگر شکنجه میشوند. این مواردی هستند که باید صادقانه از آن صحبت کنیم و موشکافی کنیم.
نیمرخ: نظر شما این است که دیاسپورا فعالیت چندانی ندارد. اگر مردم خود ما در بیرون از کشور نتوانستهاند نقش فعالی داشته باشند، جامعۀ حقوق بشری بینالمللی آیا سهم خود را ادا کردند؟ یک شعار همواره توسط جامعۀ بینالملل تکرار شدهاست که ما زنان افغانستان را تنها نمیگذاریم. شما چه باوری دارید؟
داکتر فرخنده اکبری: من رد نمیکنم که جامعۀ دیاسپورای افغانستان با وجود ضعفها و کاستیهایشان هنوز نقش خود را دارند و از زنان افغانستان نمایندگی میکنند و فرصتهایی را برای رساندن صدای زنان افغانستان به جهان ایجاد میکنند. این جامعه هم شامل کسانی میشود که سالها قبل افغانستان را ترک کردند و هم کسانی که پس از سقوط به ناچار از کشور خارج شدند. اما دیاسپورا میتواند نقشی اساسیتر ایفا کند، اگر بتواند به یک همبستگی برسند و با هم روی برنامههایشان کار کنند. دیاسپورا این پتانسیل را دارد که برای اولینبار زنان افغانستان را با تمام تفاوتهای قومی و اندیشهای گرد هم آورد. هدایت این برنامهها نقش پالیسیسازها و کسانی است که منابع مالی را در اختیار دارند.
اما متأسفانه جامعۀ بینالمللی باز هم همان حرکت سمبولیک را انجام داد. آنها بیشتر از آنکه به زنان و دختران افغانستان پاسخگو باشند، به مردم کشور خودشان که با رأی خود آنها را به جایگاهی که هستند رساندند، پاسخگو هستند. در روایت غرب، خشونت و آپارتاید جنسیتی که مهمترین خصوصیت طالبان است، همواره به نفع خودشان استفاده شدهاست و با توجه به شرایط مختلف تغییر کردهاست. گاهی مهمترین مسأله بوده و گاهی گفتهاند این مسأله مربوط به فرهنگ خودشان است و کاری از ما ساخته نیست. هنوز هم حمایت وجود دارد، اما این حمایت تأثیرگذاری چندانی ندارد. آنها امروز ناچارند حمایت کنند چون نمیتوانند به مردم خود بقبولانند که چطور بعد از ۲۰ سال جنگ و مصرف بیش از دو تریلیون دالر، امروز دختران دوازده ساله دیگر حق رفتن به مکتب را ندارند. جامعۀ دیاسپورا باید با همکاری جامعۀ بینالملل روی برنامههایی کار کند که تغییراتی معنادار را از خود بهجا بگذارند. هم باید از تظاهراتکنندگان در داخل حمایت کنند هم در مجامع بینالمللی و سیاسی باید تأثیرگذار باشند. وقتی امینه محمد برای دیدار با رهبر طالبان به قندهار سفر میکند، این یعنی تمام حقوق زن را زیر پا گذاشتهاست. در غرب همیشه یک پالیسی دوگانه وجود داشتهاست. روایت خشونت علیه زنان و حقوق زنان هنوز یک بازیچۀ سیاسی است. دولتهای غربی دیگر نمیخواهند با طالبان بجنگند و طالبان این را میدانند و برای همین هم هست که در برابر فشارها خم نمیشوند. طالبان میدانند مسألۀ زن برای جامعۀ بینالملل آنطور که ادعا میشود مسألۀ عمدهای نیست. هنوز هم هر هفته میلیونها دالر به افغانستان واریز میشود. ما میخواهیم مسألۀ زن، مسألهای امنیتی باشد. در تمام این سالها صحبت از حقوق زن برای زیباساختن و لطیفساختن پالیسیهای کشورهای مختلف و در درون افغانستان استفاده شدهاست و نه بهعنوان یک مسألۀ حیاتی و اصلی.
نیمرخ: در مذاکرات دوحه که چند روز قبل اتفاق افتاد طالبان شرکت نکردند و یکی از دلایل آن حضور نمایندگان جامعۀ مدنی و بهخصوص زنان بود. فکر میکنید چنین اتفاقاتی چه تأثیراتی میتواند داشته باشد؟
فرخنده اکبری: ببینید، غوغایی که زنان افغانستان چه در داخل کشور و چه در بیرون، هرچند پراکنده، ایجاد کردند. باعث شد تا ما شاهد آنچه در دوحه رخ داد باشیم. طالبان شرکت نکردند. روسیه حاضر نشد با نمایندگان جامعۀ مدنی ملاقات کند. من فکر میکنم این اتفاقات بسیار مهم و تأثیرگذار هستند و ما باید این روند را ادامه بدهیم. با وجود تمام پالیسیهای نادرستی که وجود داشتند، اما بعضی ارزشهای بینالمللی وجود دارد که جامعۀ جهانی ناچار است به آنها پایبند باشد و ما باید آنها را در قبال این ارزشهای اساسی حقوق بشری پاسخگو بدانیم. طالبان در دوحه نشان دادند که نمیخواهند کوتاه بیایند، اما از آنجا که جامعۀ مدنی افغانستان فعال بود، تصمیم گرفتند در این مذاکرات شرکت نکنند. اگر بهدلیل فعالبودن جامعۀ مدنی نبود سازمان ملل ممکن بوده تا دیگر درخواستهای طالبان را بپذیرد. این غوغاها و صداها نتیجه دارند، هرچند اگر پراکنده باشند. اما باید یاد بگیریم چطور با یک صدای واحد سخن بگوییم.
نیمرخ: بهعنوان سوال آخر از شما میپرسیم که نگاه شما به آیندۀ زنان افغانستان چیست؟ آیا نیمۀ پر لیوان را میبینید یا خالی؟
فرخنده اکبری: زنان افغانستان امروز در روزگار دردآوری زندگی میکنند. دختران و زنان بیشماری بیش از دو سال است خانهنشین شدهاند و این روزهای عمرشان دیگر بازنمیگردد. آمار خودکشی میان زنان و دختران بالا رفتهاست. این نیمۀ خالی لیوان است. اما نیمۀ پر آن برای من همین جنب و جوشی است که میان زنان وجود دارد. درست است که این نیمۀ پر، هزینۀ خیلی سنگینی داشتهاست، اما باید برای ما انگیزهای باشد که بیشتر و بهتر کار کنیم. هنوز بین زنان و دختران ما شور و شوق زندگی وجود دارد و این امیدوارکننده است.
این بار زنان هستند که روایت افغانستان را تغییر میدهند و از هر فرصتی که به دست بیاورند استفاده میکنند. زنان بالاترین هزینه را پرداختند، اما سرنوشتشان را بهدست خودشان گرفتند. روزگار فعلی بسیار غمانگیز است اما نسل ما نسل ۱۹۹۰ نیست. ما این را خواهیم دید.