بیشتر از 750 روز از تسلط گروه تروریستی طالبان بر افغانستان و بستهشدن دروازۀ مکاتب به روی دخترانِ بالاتر از صنف ششم میگذرد. در این مدت زنان و دختران مورد تحقیر و شکنجه قرار گرفتهاند و هیچ روزنۀ امیدی به بهبود وضعیتِ آنها در سایۀ گروه طالبان وجود ندارد. اعمال محدودیتهای شدید در عرصههای اجتماعی و فرهنگی بر دختران و زنان توسط این گروه تروریستی، جو پُراختناق و وحشتباری را بر کلِ جامعۀ افغانستان حاکم کرده است.
نسیمه نعیمی، دختر 21سالهییست که با تسلط گروه طالبان از تحصیل بازمانده است. هرچند او برای آموختن و پیشرفت تلاش کرده و برنامههای آموزشی دیگر را دنبال میکند، ولی دستورهای زنستیزانۀ گروه طالبان نسیمه را در چرخهیی از تلاش و ناامیدی قرار داده است؛ «هرقدر تلاش کنم، نمیتوانم چیزی باشم که دوست دارم، زیرا گروه طالبان از اساس با «جنس زن» مشکل دارد و نمیتواند زنان را در عرصۀ اجتماع بپذیرد. بعد از اینکه طالبان آمدند، خودم و آرزوهایم را گم کردم و هرچه تلاش میکنم نمیتوانم آنها را بیابم. بستهشدن مکاتب، محور گردشِ این سیاهی و ناامیدی است که من در آن اسیر شدهام.»
نسیمه در کنار تعقیب برنامههای آموزشی، یک برنامۀ رواندرمانی را نیز دنبال میکند تا فشارهای عصبییی را که از محدودیتهای اجتماعی گروه طالبان ناشی شده است، کمتر کند. «من در ابتدای تسلط گروه طالبان بیشتر از سه ماه نتوانستم از خانه بیرون شوم، راستش پذیرفتن پوشش مورد نظرِ گروه طالبان برایم غیرممکن است و تا هنوز از آن پیروی نکردهام. با گذشت هر روز با فشارهای عصبیِ بیشتر روبهرو میشوم و مجبورم به گونۀ منظم با روانشناس در ارتباط باشم.»
به گفتۀ «معصومه» مادر نسیمه، دخترانش بعد از تسلط گروه طالبان به آدمهای غمگین و افسرده تبدیل شدهاند. او که خود دورۀ سیاه قبلی گروه طالبان را تجربه کرده، این شرایط برایش زیاد غافلگیرکننده نبوده است. «من دوران سخت حکومتِ گروه طالبان را هرگز فراموش نمیکنم، آنزمان هم مثلِ امروز زنان در بند بودند و کسی هم نبود که صدای آنها را بشنود.»
اما به باور معصومه، در روزگاری که جهان سراسر حرف از حقوق بشر و حقوق زن میزند، حاکم شدن این شرایط بر زنان در افغانستان، دور از تصور بوده است. «راستش من به اینکه طالبان بهتر شده باشند هرگز باور نداشتم، ولی فکر میکردم با وجود جامعۀ جهانی و امریکا گروه طالبان اصلاً نمیتواند مثل حکومت قبلیشان زنان را در بند بسازد. حالا که دوباره آن دوران را تجربه میکنم، به تمام ارزشها و شعارهای حقوق بشریِ جهان شک کردهام.»
مسلماً در شرایط کنونی که اکثریت نزدیک به اتفاقِ مردم افغانستان با شرایط ناگوار اقتصادی روبهرو هستند، دسترسی تمام دختران به برنامههای آموزشییی که نسیمه در آن اشتراک دارد و گروه طالبان بر آن نظارت مستقیم اِعمال کرده نمیتوانند، غیرممکن است.
راحله ایازی، دختر 23سالهییست که بعد از تسلط گروه طالبان و بسته شدن مکتبها، یگانه امیدش آموختن زبان و گرفتن بورس تحصیلی بوده است، ولی بعد از مدتی پدرش بیکار میشود و دیگر نمیتواند به آموزختن زبان و نقاشی ادامه بدهد. راحله مجبور میشود در یک کارگاه قالینبافی مصروف به کار شود. او میگوید: «به خاطر کار کردن اصلاً ناراحت نیستم، ولی اینکه حالا نمیتوانم حتا به آرزوهایم فکر کنم، برایم عذابآور است. قبلاً ساعت هفت صبح برای رفتن به مکتب آماده میشدم، اما حالا با ناامیدیِ تمام به سمت کارگاه قالینبافی میروم تا در خانه یک لقمه نانِ خشک برای خوردن داشته باشیم.»
پدر راحله، کارمند یکی از وزارتخانهها بوده که چند ماه بعد از تسلط گروه طالبان، بهدلیل غیر پشتون بودن، از کار اخراج میشود. «در این مدت خیلی تلاش کردم که برایم کاری پیدا شود تا دخترم درس بخواند، ولی موفق نشدم. قبلاً کارمند رتبه پنجمِ دولت بودم و میتوانستم از دخترانم حمایت کنم، ولی بدون هیچ گناهی از کار اخراجم کردند و به جایم یک پسر پشتون که مطمینم از صنف ده بیشتر درس نخوانده بود، مقرر شد.»
آنچه که برای راحله این چرخۀ ناامیدی را تشدید کرده، تن دادن به ازدواج اجباری است. مادر راحله تصمیم دارد او را به عقد پسرِ یکی از دوستانِ خانوادگیشان که وضعیت مالی خوبی دارد، دربیاورد. «پدرم با آنکه هنوز راضی نشده، ولی میترسم با بیشتر شدن فشار اقتصادی کوتاه بیاید و قبول کند. مادرم این پیوند را درحالی قبول کرده که من فقط یکبار آنهم چند سالِ پیش پسر را دیدهام.»
گروه تروریستی طالبان از آغاز شکلگیریشان در دهۀ 70 خورشیدی، با زنان دشمنی داشته و در نخستین دورۀ حاکمیت خود، تصویر و خاطرات سیاهی را از رفتار با زنان به نمایش گذاشتهاند. حکومت خودخواندۀ طالبان در آنزمان برخلاف همۀ کشورها و دولتهای اسلامی، دختران را از آموزش منع کرده و زنان را خانهنشین ساختند. همچنان آنها دختران و زنانِ جوان را به جرم خارج شدن از خانه، حرف زدن یا برقع نپوشیدن در ملاعام سنگسار کردند و هزاران دخترِ نابالغ را به عقد پیرمردان و سردمدارانشان درآوردند.
این گروه پس از گذشت بیست سال، همچنان پرچمِ دشمنی با زنان و آزادیهای انسانی را در دست دارد و افزون بر دستور بستن مکاتب دخترانه، بیش از 60 دستورِ زنستیزانۀ دیگر مانند اخراج زنان از مشاغل دولتی، ممانعت از فعالیت زنان در عرصههای عمومی، اِعمال محدودیت بر پوشش، رفتار، سفر و همۀ جوانب زندگی خصوصی و اجتماعیِ زنان را صادر کرده است.
گروه طالبان در اولِ بهار ۱۴۰۱ خورشیدی برای بازگشایی مکاتب دخترانه اعلام آمادهگی کرد، اما پس از نشست قندهار که به منظور حل اختلاف میان رهبران طالبان برگزار شد، درست هنگامی که دختران پس از هفت ماه انتظار اشتیاقِ حضور در صنفهای درسیشان را داشتند، بار دیگر دستور منعِ آموزش دختران بالاتر از صنف ششم را صادر کرد.
در همین حال، گروهی از دانشآموزان دختر که تعدادشان به یکهزار نفر میرسد، با فرستادن نامهیی به آدرس رهبران جهان و سران کشورهای اسلامی، از آنها خواستهاند که در برابر دستورهای زنستیزانۀ گروه طالبان اقدام کنند و اجازه ندهند زنان افغانستان مانند دهۀ 90 میلادی به فراموشی سپرده شوند و وضعیت حاکم بر افغانستان عادیسازی شود.
دانشآموزی از ولایت بلخ در این نامه خطاب به رهبران جهان نوشته است: «میخواهم برای لحظهیی اینگونه تصور کنید که دخترتان اجازۀ رفتن به مکتب و دانشگاه را ندارد، خانمتان حقِ بیرون شدن از خانه برای کار، خرید و تفریح را ندارد، خودتان بیکار هستید و توانایی تأمین غذای روزمرۀ خانوادۀ خود را ندارید. اگر با ذهن بیدار چنین تصور میتوانید؛ پس فکر کنید که چندین میلیون انسان در افغانستان این وضعیت را عملاً تجربه میکنند.»
در ادامۀ این نامه، بیتا از کابل نوشته است: «صدایم در گلو حبس میشود، یأس همۀ وجودم را فرا گرفته است. هرچه داد زدیم، آوای ما را کسی نشنید، همه خستهایم، کوتاه میگویم و درخواست زیادی ندارم، تنها حقِ انسانیام را میخواهم؛ حقِ دسترسی به آموزش که از آن محروم شدهام.»
با این همه، دیده میشود که دو سال حاکمیتِ طالبان بر افغانستان و نقض حقوق انسانیِ زنان این کشور، برای هیچ یک از کشورها و نهادهای بینالمللی آنقدر مهم نبوده است که در برابر این گروه دست به اقدامات عملی بزنند. این کشورها و نهادها طبق معمول، از یکسو اعلامیۀ تقبیح صادر میکنند و از سوی دیگر به همکاری مالی با طالبان ادامه میدهند.


