صبح روز چهارشنبه، ۲۲ اسد، در منطقهی بهنام «گلخانه» از مربوطات حوزهی ششم شهر کابل، صدای نزاعی طولانی از یک خانه بلند شد. آنچه از جنجال بر سر کارهای روزانه آغاز شد، در فاصلهی کوتاه به دشنام و خشونت آشکار انجامید. شاهدان عینی و همسایهها روایت میکنند که مادر خانواده، دختر جوانش را در حویلی به گونهی علنی مورد ضربوشتم قرار داد؛ لباسش را پاره کرده و بدنش را زخمی ساخت. صحنهای که همسایهها از پشت کلکینها میدیدند، تکرار خشونتی مداوم بود که بر زندگی این دختر سایه انداخته بود.
مهدیه، دختر ۲۳ساله، در خانوادهای بهدنیا آمده که پدرش کراچیوان است و برادرانش در نانوایی کار میکنند. هیچیک سواد کافی ندارند. در چنین خانوادهای، خشونت قاعدهی ثابت است؛ طوری که مردان خانواده با اتکا به باورهای مردسالارانه، و مادر نیز با تکرار همان سنت، مهدیه را در مدار تحقیر و سرکوب نگاه داشته بود. به گفتهی یکی از همسایهها: در طول این چند سال خانوادهی مهدیه بارها تصمیم گرفتند او را به عقد کسی درآورند؛ اما دختر با قاطعیت مخالفت میکرد و میگفت اگر نامزدش کنند، فرار خواهد کرد و هر بار مخالفت او به خشونتی تازه میانجامید.
روز حادثه، پس از آخرین مشاجره، مهدیه کوشید خانه را ترک کند؛ با لباسهای پاره و بدن زخمی، به خانهی همسایه رفت و التماس کرد که چادر یا حجاب به او بدهند، تا بتواند بیآنکه در مسیر راه توسط طالبان بازداشت یا بازخواست شود، از محل فرار کند… ولی همسایهها، از بیم خانوادهی او، کمکش نکردند و دختر با یأس و ناامید دوباره به خانه برگشت. اندکی بعد، دوباره صدای فریاد از خانه برخواست. ساعتی بعد، خبر رسید که مهدیه در تهکوی خانه، خود را حلقآویز کرده است.
دوست دوران کودکی مهدیه، به نیمرخ گفت: «این نخستین بار نبود که او تصمیمِ پایاندادن به زندگیاش را میگرفت؛ قبلاً هم چندین بار رگ دستش را بریده بود، بارها انواع دارو و مرگ موش خورده بود؛ ولی هر بار خانواده یا کاکایش متوجه شده-و او را به شفاخانه منتقل کرده بودند.
مهدیه تا صنف هفت درس خوانده بود. بعد از آن خانوادهاش اجازه نداده بودند که به مکتب برود. روزگار او در این سالها در پختن و شستن گذشت؛ ولی باز هم رضایت مردان خانواده را نمیتوانست بهدست آورد. برادرانش او را به بهانههای مختلف لتوکوب میکرد و والدین جانب پسران را میگرفتند.
یکی از دوستانش که گاهی با او تماس میگرفت، میگوید که خانوادهی مهدیه باشندهی اصلی ولایت غزنی است و مدت زیادی میشود که در برچی کابل زندگی میکنند: «خانه برای مهدیه زندان بود، خانوادهاش، به خصوص برادرانش با او شبیه حیوان رفتار میکرد و هیچکس به حرفهایش گوش نمیداد. با آنکه همهی دختران مخصوصاً بعد از آمدن طالبان در وضعیت بدی به سر میبرند؛ اما شرایط مهدیه وحشتناکتر بود و شاید خودکشی کردنش باعث نجاتش شده باشد.»
خودکشی مهدیه، تنها مرگ یک دختر نیست؛ بلکه گویایی وضعیتی است که همواره در افغانستان از زنان قربانی گرفته و پس از حاکمیت گروه طالبان، تبدیل به تنها راهی برای فرار از خشونتهای خانوادگی و اجتماعی شده است، به گونهای که تنها در فاصلهی اپریل ۲۰۲۲ تا اپریل ۲۰۲۳، دستِ کم ۲۱۳ مورد خودکشی در افغانستان ثبت شده است.