نیمرخ
  • گزارش
  • روایت
  • گفت‌وگو
  • تحلیل و ترجمه
  • چندرسانه‌ای
    • ویدیو
    • عکس
    • پادکست
  • بیشتر
    • زنان و مهاجرت
    • روایت‌رنگین‌کمانی‌ها​
    • صلح و امنیت
    • ترجمه
    • فرهنگ و هنر
    • نخستین‌ها
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
حمایت مالی
نیمرخ

احساس مسئولیت در مقابل تمام رنج‌ها و خشونت‌ها

  • امان میرزایی
  • 9 حمل 1403
43

نیمرخ: در ابتدا دربارۀ خودتان، رشتۀ تحصیلی و کارهایی که در افغانستان انجام داده‌اید، معلوماتی بدهید؟

مرسل سیاس: مکتب را در رشتۀ اداره و مدیریت در لیسۀ جمهوریت خواندم.  لیسانس حقوق دارم و ماستری روابط بین‌الملل که با آمدن طالبان نتوانستم تکمیل کنم و در آخرین سمستر درسی، افغانستان را ترک نمودم. کارگاه‌ها و صنف‌های آموزشی بین‌المللی زیادی در عرصۀ زنان و حقوق بشر داشتم. وکالت دفاع هم بعد از لیسانس خواندم.

کار را با رادیو آموزگار در دوران مکتب شروع کردم. در اوایل نوجوانی، گوینده خبرهای فارسی در تلویزیون نور بودم. از سال ۲۰۱۷ با کمیسیون حقوق بشر در بخش زنان کار کردم که برای من زمینۀ کار روی پرونده خشونت‌های خانگی و خشونت‌های مبتنی بر جنسیت را فراهم کرد. طی سه سال کار با بخش حمایت و انکشاف حقوق زنان با بیش از هزاران زن مصاحبه انجام دادم و پرونده‌هایشان را در نهادهای مختلف رسیدگی نمودم. نهادهایی مثل زندان‌ها و محلات سلب آزادی، خانه‌های امن، شفاخانه‌های زنان، مکاتب و دانشگاه‌ها، محاکم، سارنوالی‌ها، طب عدلی و… دستگاه‌هایی که احتمال نقض حقوق زنان در آن می‌رفت و یا نهادهای مرتبط با پرونده‌های زنان. در این مدت بیش از هزاران زن را در نهادهای مختلف ملاقات کردم که به‌نحوی از خشونت مبتنی بر جنسیت رنج می‌بردند و در سنین و طبقه‌های مختلف اجتماعی بودند. این امر باعث شد که من علاقمند به گفتن قصه‌ها و نوشتن در مورد زنان شوم. برای بی‌بی‌سی، اطلاعات روز، صبح کابل، افغانستان اکسپلینر، کوریه اینترنشنال فرانسه و بعضی سایت‌های دیگر فارسی زبان و بین‌المللی نوشتم و یا نوشته‌هایم به‌صورت ترجمه نشر شده که موضوع همۀ آن‌ها زنان افغانستان بوده‌است.

بعد از چند سال کار در بخش زنان و با درک این مسأله که خشونت‌ها نهادینه هستند و تنها آموزش می‌تواند مهم‌ترین راه برای ایجاد تغییر سیستماتیک و بنیادین باشد؛ به بخش آموزش‌های حقوق بشر درخواست کار دادم و موفق شدم به حیث آموزگار حقوق بشر شروع به کار کنم. در بخش آموزش‌های حقوق بشر کنوانسیون‌ها، ارزش‌های حقوق بشر، دسترسی به محاکمۀ عادلانه، ممنوعیت شکنجه، برابری جنسیتی، بررسی نصاب درسی وزارت معارف، قوانین و لوایح هم کار کنم. به ولایات مختلف افغانستان سفر کرده و حقوق بشر را به گروه‌های مختلف جامعه مانند رسانه‌ها، قضات، سارنوال‌ها، وکلای مدافع، نهادهای امنیتی و نظامی، مدیران و معلمان مکاتب، دانشجویان دانشگاه‌ها و گروه‌های مختلف جامعه آموزش بدهم. تا آخرین روزهای بودن در افغانستان هم به این کار مصروف بودم.

نیمرخ: شما در بخش‌های مختلف برای زنان کار کرده‌اید، می‌شود برای ما از محیط کار و تجربیات شخصی‌تان دربارۀ زنان افغانستان توضیحات بیشتری بدهید؟

مرسل سیاس: کار برای یک زن جوان در افغانستان آسان نیست، نه برای من و نه برای دیگر زنان جوان افغانستان. آن مسیری را که مردها می‌توانستند راحت پیش بروند، ما باید برایش چند برابر زحمت می‌کشیدیم و اگر زنی مادر باشد و کار هم داشته باشد، میزان تلاش و زحماتش بیشتر خواهد بود. من مثل دیگر زنان افغانستان در ادارات، ارگان‌های مختلف، سرک‌ها و بیرون، خشونت‌ها و چالش‌های زیادی را تجربه کردیم به اشکال متفاوت، از خشونت‌های فیزیکی و روانی گرفته تا آزار و اذیت‌های جنسی، کلامی و… که بیشتر در جامعۀ افغانستان رخ می‌دهد؛ اما خوشحال بودم که من و هم‌نسلانم می‌توانستیم کار داشته باشیم، اول که به لحاظ مالی روی پای خود ایستاده و مستقل بودیم، از طرف دیگر، نیازی به یکی از اعضای مرد خانواده و درخواست پول از آن‌ها نبود. دوم این‌که جایگاهی در جامعه برای خود تثبیت کردیم، به‌عنوان یک زن در جامعه حضور داشتیم و نقش خود را در جامعه ایفا کردیم.

بعد از کار در رادیو محلی و تلویزیون نور، وقفه‌ای در کارم ایجاد شد تا زمانی‌که از دانشگاه فارغ شدم، حقوق خواندم و با کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان کار را شروع کردم که در زندگی کاری‌ام یک نقطۀ مهم بود، هم به‌لحاظ سنی که در آن قرار داشتم و هم به لحاظ کارهایی که انجام می‌دادم. در کمیسیون با بخش زنان کار را شروع کردم و یک کار متفاوت بود، متفاوت از کارهای قبلی‌ام که بیشتر در رسانه بود و حالا که حقوق خوانده بودم با رشتۀ تحصیلی من مطابقت داشت. متأسفانه کار آسانی نبود، هر روز با پرونده‌های زنان قربانی خشونت مواجه می‌شدیم که وحشتناک بودند و در وصف این همه وحشت، آدم هرچقدر بگوید کم است، باید زن باشی تا بتوانی آن را لمس کنی و باید دیده باشی که بتوانی بفهمی که ما از چه حرف می‌زنیم. مشکل دیگری که وجود داشت، این بود که حقوق بشر و حمایت و دفاع از حقوق زنان در افغانستان یک امر لوکس پنداشته می‌شد، نه یک حق اساسی که کل آدم‌ها باید به آن دسترسی داشته باشند. ادارات دولتی و ادارات مرتبط، خیلی همکار نبودند در این بخش و بیشتر اوقات ما شاهد این بودیم که خودشان نقض حقوق بشر می‌کردند، نقض حقوق زنان را می‌کردند؛ این یکی از چالش‌های بزرگ کاری من در بخش زنان بود.

در زمانی که با کمیسیون حقوق بشر کار می‌کردم، چالش‌های بیشتری را تجربه کردم. ما به ولایت‌های مختلف می‌رفتیم و به گروه‌های مختلف، از قضات گرفته تا سارنوال، استادان دانشگاه‌ها، مدیرمسئول رسانه‌ها و پلیس و نظامی‌ها حقوق بشر آموزش می‌دادیم. منع شکنجه و کنوانسیون منع شکنجه را به امنیت ملی آموزش می‌دادیم و تمام این کارها برای من چالش برانگیز بود. در اول یکی از این چالش‌ها، سفر رفتن به ولایات با همکاران مرد بود، چرا که خانواده و خودم با سفر رفتن مشکلی نداشتم ولی در ولایات، برای مردم سؤال خلق می‌شد که چطور یک زن با مردان بیگانه سفر می‌کند؟ دوم، تحویل گرفتن کار مردان با این‌که همان کار را من نیز انجام می‌دادم، اما مردم ولایات به کارم با دید پایین‌تر نسبت به همکاران مرد ما نگاه می‌کردند، یعنی به کار مردان بیشتر احترام قائل بودند تا به کار زنان. بهتر بگویم: به‌نحوی کار مردان را مهم‌تر می‌دانستند نسبت به کار زنان.

با این‌همه، نکات مثبتی نیز در کار ما بود، من و همکاران زنی که در دفتر داشتیم خوشحال بودیم از این‌که تأثیرگذار بودیم در ولایات، به‌طور مثال: زنان در پایان کارگاه‌ها می‌آمدند و می‌گفتند که از کار ما الهام گرفته‌اند، چرا که می‌بینند یک زن در کنار مردان کار می‌کند و آموزش حقوق بشر می‌دهد. یکی دیگر از نکات مثبت در کار ما، همکاران و محیط خوب دفتر کمیسیون بود، یک مکان امن برای من و همکاران زنی که داشتیم.

نیمرخ: در مورد کار و محل کارتان صحبت کردید، گفتید که با زنان خشونت‌دیده کار نموده و آموزش حقوق بشر می‌دادید، می‌شود دربارۀ کارتان، شرایط، اوضاع و اعمال خشونت علیه زنان بیشتر توضیح دهید؟

همچنان بخوانید

چهار سال آپارتاید جنسیتی و سرکوب؛ مرکز حقوق بشر افغانستان خواستار ادامه انزوای گروه طالبان شد

تشدید سرکوب زنان و نقض گسترده‌ی حقوق بشر در افغانستان

زن؛ غول زندانی شده در چراغ جادو

مرسل سیاس: بخش زنان در کمیسیون حقوق بشر، معمولاً کارش نظارت، ارزیابی و انکشاف حقوق زنان بود. این نظارت‌ها می‌توانست نظارت بر زندان‌ها، خانه‌های امن، شفاخانه‌ها و یا هر جای دیگری باشد که نقض حقوق زنان اتفاق افتاده‌است. برای انکشاف حقوق زنان دایر کردن دوره‌ها و صنف‌های آموزشی، آگاهی‌دهی و آموزش برابری جنسیتی برای گروه‌های مختلف اجتماعی بود. در کنار این‌ها، رسیدگی به پرونده‌های خشونت خانگی که زنان با آن مواجه می‌شدند و کلاً خشونت مبتنی بر جنسیت در نهادهای مختلف، بررسی پرونده‌های خشونت در زندان‌ها، سارنوالی‌ها، در محاکم قضایی و ادارات مختلف را پیگیری می‌کردیم. خشونت‌ها بسیار زیاد و حاد بود، به‌طور مثال: فقط در دفتر ساحوی کمیسیون حقوق بشر کابل که ما به پرونده‌های آن رسیدگی می‌کردیم، مناطقی چون پروان، کاپیسا، پنجشیر، میدان وردک، لوگر، غزنی و کابل یعنی هفت ولایت شرکت داشت. بیشتر پرونده‌ها از کابل بود و تعداد کمی هم از این ولایات می‌آمد. زنانی که از خانه‌هایشان در ولایات دورتر فرار می‌کردند و خانه‌هایشان دیگر محل امنی برایشان نبود، پرونده‌هایشان از ولایاتی مثل قندوز و قندهار و … نیز می‌آمد. این خشونت‌ها، اکثریتش مبتنی بر جنسیت بود، فقط به‌خاطر این‌که قربانی زن بود، خشونت‌ها را متحمل می‌شد. وقتی ریشه و سرمنشأ خشونت‌ها را پیدا می‌کردیم، می‌دیدیم: یک زن کودکش ناآرام بوده و نمی‌توانسته آرامش کند، یا خواسته‌های شوهرش را نتوانسته برآورده کند، یا غذا سوخته و… به هر دلیلی خشونت‌ها صورت گرفته‌است. بزرگ‌ترین دلیلی که توجیه‌پذیر هم نیست این بود که شوهر به همسرش شک داشته، یا به خواهرشان و یا حتی مادرشان با کسی دیگر رابطۀ نامشروع داشته، رابطۀ نامشروعی که در کانتکست اسلامی و افغانی‌اش تعریف می‌کنند. به همین خاطر دست زنان را می‌شکستند، سرشان را می‌تراشیدند و آن زنان با بدنی پر از خون و سری تراشیده به کمیسیون می‌آمدند. مواردی داشتیم، زنانی که شوهرشان معتاد بوده و همسرشان را مجبور می‌کردند بروند از خانۀ پدرشان پول بیاورند یا از هر راه دیگری، اگر که نمی‌کردند، پایانش می‌رسید به همین خشونت‌های خانگی. مواردی هم بوده که پدرش معتاد بوده و دخترش را مجبور می‌کرده که تن‌فروشی کند و پول مواد مخدر را برایش بیاورد. کار من رسیدگی به این نوع خشونت‌ها بود، قضایای حضانت کودک، قضایای میراث و… که هر کدام را بخواهم تشریح کنم زمان زیادی احتیاج دارد. به‌طور مثال: از زنان افغانستان توقع می‌رفت که میراث‌شان را نخواهند، حق‌شان را به برادرانش ببخشند و زنی که میراث‌اش را طلب می‌کرد به‌عنوان یک زن بد شناخته می‌شد. ما مورد داشتیم که زنی به شفاخانه جمهوریت با سر شکسته، دست و پای شکسته آمده و ماه‌ها در بستر بود برای این‌که دعوای میراث کرده بود و میراث‌اش را می‌خواست. این قضیه حتی در کانتکست اسلامی‌اش هم ذکر شده که زنان حق ارث دارند و سهم‌شان واضح است. کار من بیشتر بررسی این نوع خشونت‌ها بود.

نیمرخ: شما کتابی نشر کردید در مورد زنان خشونت‌دیدۀ افغانستان، از نوشتن این کتاب، موضوع و محتوای آن برای ما بگویید؟

مرسل سیاس: کتاب به‌نام “فریاد ما را که خواهد شنید” ترجمه فارسی‌اش و به زبان فرانسه با ناشر به نام la meson…..

که به فرانسه چاپ شده‌است. ده روایت از روایت زنان قربانی خشونت است که یک پیش‌گفتار، یک مقدمه و یک نتیجه‌بندی از من شامل کتاب می‌شود و روایت یازدهمی که بعد از روایت دهم است، روایت خودم است. نحوۀ جمع‌آوری روایت‌ها تمامش چشم‌دیده‌های من بود که در کمسیون حقوق بشر افغانستان بودم و روی پرونده‌هایی که کار کرده بودم و تا جایی که حافظه‌ام یاری می‌داد و یادداشت‌هایی که ثبت کرده بودم، سعی کردم روایت‌ها را مطابق آن‌ها بنویسم.

چه‌طور شکل گرفت این ایده برای من؟ از جایی که من این خشونت‌ها را در قبال زنان دیده بودم پیش از این‌که وارد کمیسیون شوم. وقتی وارد این رشته و بخش شدم، دیدم که خشونت‌ها چه‌قدر عمیق است و من نمی‌توانم فقط به‌عنوان یک شغل به آن نگاه کنم. شغلی که برای من درآمد می‌آورد، دیگر احساس مسئولیت می‌کردم در مقابل تمام آن رنج‌ها و خشونت‌ها، می‌خواستم یک کاری انجام دهم که این چرخه متوقف شود، این چرخه بشکند. چه‌قدر می‌شود پروندۀ خشونت را در محاکم رسیدگی کرد و نهایتاً به دادگاه کشیده شود، محاکمه شوند ولی به خانه برمی‌گشتند و باز هم همان چرخۀ خشونت بود. در مواردی اصلاً به دادگاه نمی‌رسید، ما از فساد افغانستان خبر داریم که چه‌قدر سیستم فاسد بود، خیلی وقت‌ها، دادگاه‌ها به نفع مرد رأی می‌دادند و بعد به زنان می‌گفتند: یکی دو سیلی است دیگر، آدم یکی دو سیلی می‌خورد، تو باید صبوری می‌کردی، تو زن هستی، یک زن خوب با یک مشت و لگد بیرون نمی‌رود. پرونده‌هایشان بسته می‌شد بدون هیچ نتیجه‌ای.

کم‌کم متوجه شدم که نمی‌توانم خشونت خانوادگی یا خشونت مبتنی بر جنسیت را از تمام زنان افغانستان حذف کنم. کاش امروز جادویی می‌داشتم، فردایش بیدار می‌شدم که هیچ خشونتی در افغانستان علیه زنان نیست. به همین خاطر، فکر کردم این‌ها باید تبدیل به روایت شوند، باید مستند شوند و درباره‌شان گپ زده شود. این خودش باعث می‌شود آدم‌ها از اعمال‌شان خجالت بکشند، سبب می‌شود آدم‌های بیشتری آگاهی داشته باشند، نتایج آن خشونت را ببینند و بفهمند که عواقب کارهایشان می‌ماند و جامعه، تاریخ امروز را قضاوت می‌کند. به‌نظر من روایت‌گری یک راه شکستن چرخه‌های خشونت است، به این خاطر تصمیم گرفتم این کتاب را بنویسم.

حال چرا به زبان فرانسه و چه‌طور در مهاجرت این کتاب را چاپ کردم؟ زمانی که من از افغانستان بیرون شدم شرایط خیلی خوبی نبود، همه می‌دانیم بعد از آمدن طالبان خیلی از ما مجبور شدیم افغانستان را ترک کنیم، من پیش از آن حتی در تخیل هم نداشتم که مهاجر شوم و در کشوری دیگر زندگی کنم.

به‌عنوان یک زن می‌بینم دور و بر ما پر است از آدم‌هایی که خشونت خانگی تجربه می‌کنند، می‌تواند خواهر شما باشد، می‌تواند مادر شما باشد، می‌تواند خواهر من یا دختر من باشد. هر کدام از ما می‌بینیم دور و برمان، کم نیست آدم‌هایی که خشونت را تجربه می‌کنند. فکر می‌کردم باید برای آن‌ها یک کاری کنم، یک دَینی روی شانه‌های خود احساس می‌کردم. البته این تمام خشونتی نیست که علیه زنان در افغانستان انجام می شود، این تنها گوشه‌ای است از خشونت‌ها. این کتاب فقط یک شوک است به جامعۀ جهانی چرا که این خشونت‌ها با حضور آن‌ها در افغانستان اتفاق افتاده، با حضور کمیسیون حقوق بشر که تلاش می‌کرد اتفاق نیفتد، حالا تصور کنید شرایط و اوضاع اکنون افغانستان چگونه است؟ حال که نه شما هستید و نه نهادهای حامی حقوق زنان، حال خشونت‌های خانگی تا چه حد می‌تواند باشد؟

نیمرخ: از طالبان گفتید، از روز سقوط، شما از روز سقوط بگویید، کجا بودید و چطور از افغانستان خارج شدید؟

مرسل سیاس: سقوط یک‌بارۀ افغانستان، البته خیلی وقت‌ها ما می‌گوییم یک‌باره، ولی یک‌باره نبود، هر روز یک ولایت سقوط می‌کرد. ناامیدی من در مورد افغانستان از روزی شروع شد که خبر کشته شدن آتنا و مادرش را شنیدم و آن اتفاق اصلاً برایم قابل باور نبود، آتنا مثل خواهرم بود. ما در یک خانه سال‌های زیادی زندگی کردیم و مادرش هم زنی بسیار خوب و مهربان بود. یا وقتی سهراب عظیمی و دوستانش در فاریاب کشته شدند و مثل او هزاران جوان دیگر، همیشه با خود فکر می‌کردم که این جنگ نا عادلانه و نابرابر برای چیست؟

چند روز قبل از سقوط به بدخشان برای آموزش حقوق بشر رفته بودم و تقریباً دو هفته بعد از این‌که از بدخشان آمدم، بدخشان سقوط کرد. بعد برگشتیم کابل و برای آموزش حقوق بشر رفتیم پنجشیر، همان روزی که ما در پنجشیر بودیم اوضاع بسیار وحشتناک بود، همۀ مردم ترسیده بودند و به‌نظر غیر عاقلانه می‌آمد که در آن وضعیت می‌رفتم حقوق بشر آموزش می‌دادم، از چشم‌های مردم ترس می‌بارید، ولایت‌ها سقوط کرده، طالبان دارد سر مخالفین‌اش را سر می‌برد و ما می‌آییم از حقوق بشر می‌گوییم، در آن وضعیت مردم به ما عجیب و غریب می‌نگریستند، من و همکارانم برگشتیم کابل که روز پنج‌شنبه اطلاعیه برای ما دادند که چند روز از خانه کار کنید تا اوضاع معلوم شود.

آن روزها مثل 20 سال قبل دوباره داشت تکرار می‌شد. در آن روزها اوضاع کابل به‌شدت وحشتناک بود و همه وحشت‌زده بودیم. می‌گفتیم حالا که طالبان می‌آیند، ما در خانه پول نقد داشته باشیم تا با قحطی مواجه نشویم. من رفتم بانک، تمام راه‌ها بند بود و در آن روزها مردمی که از ولایت‌شان کوچانده شده بودند از تخار، بدخشان، قندوز و… که آمده بودند در پارک خیمه زده بودند، من نتوانستم بانک بروم. از راه برگشتم به خانه و در تاکسی از رادیو شنیدم که طالبان پروان را گرفتند. من مثل همیشه لباس روزانه‌ام را پوشیده بودم، از ماشین که پیاده شدم به سمت خانه بیایم، متوجه شدم نگاه‌های مردم تغییر کرده، پیش از این‌که طالب داخل کابل برسد، مردها به شکل دیگری مرا می‌دیدند. گویا از همان روزی که آوازۀ آمدن طالبان آمده، باید یک چادری در سر من می‌بوده. خودم را در بین یک وحشت احساس کردم و زمانی که خانه رسیدم تلویزیون را روشن کردم و هنوز خبری نبود. چند دقیقه بعد دیدم که کودکان با سر و صدا از مکتب بیرون شدند، دخترها را از مکتب رخصت کردند، بروید که طالبان آمده و چند دقیقه ، طالبان در کوچه‌های کابل بودند و گشت‌زنی می‌کردند. من هم مثل آدم‌های دیگر از وضعیت میدان هوایی گذشتم و از فرصتی که برای آمدن به فرانسه داشتم استفاده کردم.

نیمرخ: بیشتر زنان و مردانی که در سقوط از افغانستان بیرون شدند جزو جامعۀ نخبه و روشن‌فکر ما بودند که حالا جامعۀ دیاسپورای ما را تشکیل می‌دهند از جمله خود شما. خانم مرسل سیاس در طول تقریباً سه سال گذشته که از افغانستان خارج شده، مشغول چه کارهایی بوده و برای حمایت از مبارزات زنان افغانستان چه تلاش‌هایی را انجام داده‌است؟

مرسل سیاس: در مورد جامعۀ دیاسپورا باید بگویم که جامعۀ جهانی همین فکر را می‌کرد که نخبگان و زنان فعال را از افغانستان خارج می‌کند و مردم می‌مانند و طالبان. طالب از خودشان است و با هم کنار می‌آیند. در حالی که ما دیدیم فعالان زیادی در افغانستان مانده بودند، انسان‌های زیادی که هنوز باور دارند به تغییر، زنانی که رفتند در خیابان‌ها فریاد زدند، مردانی که تفنگ گرفتند و جنگیدند. نخواستند که افغانستان را به طالبان تسلیم کنند، حتی اگر در مناطقی مثل اندراب و پنجشیر و… باید از آن‌ها یادآوری کرد؛ چرا که تسلیم نشدند، ماندند، مبارزه کردند و نخواستند که ظلم را بپذیرند. با آن‌که هزینه‌های سنگینی پرداختند و دارند می‌پردازند.

دربارۀ سه‌سال زندگی در پاریس و مهاجرت باید بگویم که ما از افغانستان خارج شدیم و به قطر رفتیم، در هواپیما خوابیدم و وقتی بیدار شدم به پاریس رسیده بودیم. زمانی که خداحافظی کردیم، نمی‌دانستم که بعدش با چه چیزی مواجه می‌شویم! وقتی چشمم را در پاریس باز کردم با این فکر که دوباره کشوری نیست، دوباره برگشتنی نیست و افغانستان در چه وضعیتی است؟ زنان و کودکان و همۀ مردم شکنجه می‌شوند زیر حاکمیت طالبان؛ برایم خیلی سنگین تمام شد. من در سه سال گذشته تلاش کردم که از هر ثانیه و هر روزی که می‌گذرد استفاده کنم. مثلاً از هر پلتفرمی که داشتم، از پارلمان اتحادیه اروپا گرفته تا آدم‌هایی که در سازمان ملل می‌شناختم، رسانه‌های فرانسوی که برای مصاحبه می‌آمدند یا هر کنفرانس دیگری که دعوت بودم؛ از وضعیت زنان افغانستان گپ می‌زدم، به‌عنوان فردی که از افغانستان آمده، نه به‌عنوان کسی که فوند یا پروژه‌ای بگیرم. من فقط یک فعال حقوق بشر به‌صورت انفرادی بودم و در مورد وضعیت زنان افغانستان حرف می‌زدم. در مورد دخترانی که نمی‌توانند مکتب بروند، در مورد زنانی که سرپرست خانواده بودند و کار می‌کردند ولی با حضور طالبان مجبورند که گدایی کنند یا تن‌فروشی، راه دیگری ندارند وقتی نمی‌توانند کار کنند. در نهایت مجبور است زیر نظر یک طالب یا هر مرد دیگری زندگی کند و خشونت خانگی را به‌جان بخرد. با تمام ارگان‌ها و نهادها گپ زدم، حتی فرد به فرد صحبت کردم و گفتم اگر می‌توانی یک دختر را در افغانستان کمک کنی چه به‌لحاظ مالی، آموزشی، ایجاد یک بورسیه و چه عاطفی یک کمک بزرگ است برای مردم افغانستان. این‌ها فعالیت حقوق بشری من بود از زمانی که به فرانسه آمدم.

کتابی را شروع کردم به نوشتن، بعد از سقوط افغانستان، جنگ اکراین شروع شد، بعدش جنبش انقلابی زن، زندگی و آزادی که در ایران اتفاق افتاد، حالا هم مسئلۀ فلسطین و دیگر مسائل سیاسی که وجود دارد، دیدم مسئلۀ زنان افغانستان به حاشیه برده می‌شود و  موضوع آن‌ها به فراموشی سپرده شده. از این قضیه طالبان و لابی‌گران‌شان می‌توانند به نفع خود استفاده کنند.

این کتاب توانسته دوباره موضوع زنان افغانستان را در فرانسه بر سر زبان‌ها بیندازد. هنوز دو ماه از نشرش نگذشته که نصف کتاب‌ها به فروش رفته، در نتیجه مردم می‌خوانند و در موردش گپ می‌زنند. نوشتن این کتاب وظیفۀ من در قبال زنان افغانستان و وجدان خودم است. یکی از کارهای دیگری که انجام می‌دهم، ارتباط داشتن با دختران و زنان در افغانستان است، چه آن‌هایی که می‌شناسم و چه آن‌هایی که نمی‌شناسم، صحبت کردن با آن‌ها کوچک‌ترین کاری است که می‌شود انجام داد و امید را در دل آن‌ها زنده نگه داشت.

نیمرخ: شما به جنبش زن، زندگی و آزادی در ایران اشاره کردید، در افغانستان نیز جنبش نان، کار و آزادی توسط زنان رهبری می‌شد، همین مبارزات زنان را در افغانستان و ایران که برای برابری و سهم‌گیری در قدرت تلاش می‌کنند، چقدر مؤثر می‌دانید و آیا به نتیجه خواهد رسید؟

مرسل سیاس: در ابتدا تمام احترام خود را از صمیم قلب به زنان افغانستان و ایران دارم، هر جنبش زنانه که در راستای برابری و در راستای دادخواهی و خواستن حق‌شان مبارزه می‌کنند قابل احترام است. ما باید ببینیم اگر این جنبش‌ها اتفاق نمی‌افتاد چه می‌شد؟ اگر زنان تحمل می‌کردند و مبارزه به راه نمی‌انداختند چه می‌شد؟ مطمئناً توجهی که امروز به زنان افغانستان و ایران می‌شود، نبود. آزادی برای پوشش در جوامع غربی پیش پا افتاده‌است اما در جوامعی مثل افغانستان و ایران، آزادی در پوشش، برابر است با برهنه شدن. در حالی که ما فقط می‌خواهیم حق پوشش خود را داشته باشیم. اگر من حقی برای بدن خود ندارم، این‌که چه بپوشم یا نطفه را در رحم خود نگه دارم یا نه! رابطه داشته باشم یا نداشته باشم، پس نمی‌توانم حقی در سیاست کشور خود داشته باشم، نمی‌توانم حقی بر منابع مالی داشته باشم، پس نتیجه می‌گیریم که حق تعیین سرنوشت خود را ندارم.

بله برای من امیدوارکننده است، مهم است که زنان در افغانستان و ایران به دنبال احقاق حق خود هستند و به دست می‌آورند. جامعۀ جهانی می‌بیند که زنان افغانستان ساکت نمی‌نشینند، آن‌طور که جامعۀ جهانی افغانستان را رها کرد، زنان افغانستان نشان دادند که حق خود را می‌خواهند. اگر دنیا طالبان را رسماً به‌رسمیت نمی‌شناسد و تعامل نمی‌کند، به‌خاطر مبارزات همین زنانی است که آمدند، فریاد زدند و نپذیرفتند طالبان را. زنان امروز، زنان دور اول حکومت طالبان نیستند، آن‌ها مبارزه می‌کنند و حق‌شان را می‌خواهند به هر قیمتی، حتی شکنجه شدن. خوشحالم که خواسته‌های دختران معترض، فقط باز شدن مکاتب نیست، خواست زنان و دختران شریک شدن در قدرت است، شریک شدن در آیندۀ افغانستان است. به‌نظر من این خواست زنان مبارز، بسیار عادلانه، بلندپروازانه و خوب است. آیندۀ افغانستان را زنان می‌سازند. اگر تغییری در آیندۀ افغانستان بیاید و حکومت تغییر کند، حق زنان است که به خواسته‌هایشان برسند.

نیمرخ: شما گفتید آیندۀ افغانستان در دست زنان است، به‌نظرتان چه نوع نظام سیاسی برای آیندۀ افغانستان خوب است و مشارکت سیاسی زنان و جایگاه زنان در تصمیم‌گیری آیندۀ افغانستان را چگونه می‌بینید؟

مرسل سیاس: صادقانه اگر بگویم: در مورد آیندۀ افغانستان ناامید هستم، با تمام معادلات سیاسی که در دنیا دارد اتفاق می‌افتد، با معادلات سیاسی که بین طالبان و سیاست‌مداران افغانستان اتفاق می‌افتد؛ آیندۀ آرام و روشنی دیده نمی‌شود. هرچند به سیاست نمی‌خواهم وارد شوم و بیشتر تمرکزم بر روی حقوق زنان و کودکان است، ما حکومت‌های زیادی را در افغانستان تجربه کردیم، از شاهی گرفته تا مشروطه، کمونیستی، ریاست جمهوری، دموکراسی و دیکتاتوری طالبان و… که در افغانستان نتیجه نداد. ما هرچقدر ادعای این را داشته باشیم که یک ملت واحد هستیم، درد ما مشترک است، نیست. درد مردم افغانستان ملت واحد نیست، درد مشترک ندارد، اگر درد مشترک ندارد درمان مشترک هم ندارد. در نتیجه باید دنبال راه‌کارهای دیگری باشیم. من اگر ترجیح بدهم که در افغانستان زندگی کنم، دوست دارم در یک افغانستان فدرال سکولار زندگی کنم نسبت به هر نظام دیگری.   آن جایگاهی که در دورۀ جمهوریت ساخته بودند درصدی بود، چه تعداد در کابینه باشد و چه تعداد در پارلمان. این جایگاه برایم قابل قبول نیست. باید ببینیم زنان چقدر قدرت و توانایی دارند، ترجیح می‌دهم تمام آدم‌ها بیایند، رقابت کنند و حضور داشته باشند. نه این‌که زنان پیش سیاست‌مداران مرد دست دراز کنند و بخواهند که در قدرت سهم داشته باشند. اگر ما می‌خواهیم یک حکومت فدرال سکولار داشته باشیم، باید جایگاه تمام آدم‌ها را پیدا کنیم، جایگاه زنان همان جایی است که جایگاه مردان است و جایگاه اقلیت‌ها همان جایی است که باید باشد. البته می‌دانم که این تفکر بسیار ایده‌آل است.

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: آپارتاید جنسیتیجنبش‌های زنانحقوق زنانحکومت فدرالیسقوط افغانستانمبارزات زناننقض حقوق بشر
به دیگران بفرستید
Share on facebook
Share on whatsapp
Share on telegram
Share on twitter
حمایت مالی
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
در افغانستان ازدواج برای زنان پناه و برای مردها سکس است
گفت‌وگو

در افغانستان ازدواج برای زنان پناه و برای مردها سکس است

7 حوت 1396

ویدا ساغری به دلیل مبارزات پیوسته اش، در زندگی شخصی و کاری خود تجارب یکسان دارد. دیدی از بالا به پایین، برخورد غیر عقده‌مندانه و راه حل یابی برای کاهش آسیب، باعث پیروزیی مبارزه او...

بیشتر بخوانید
«شب که ناپدری‌ام به من تجاوز کرد…»
روایت

«شب که ناپدری‌ام به من تجاوز کرد…»

26 ثور 1402

خودش را «گندم» معرفی می‌کند، خال‌کوبی ظریف روی گردنش، مو‌های که دخترانه‌ کوتاه شده است، دستانی نه چندان ظریف و ناخن‌های لاک خورده و لحن خاص حرف زدنش همگی نشان می‌دهند او زن است که در کالبد یک مرد به دنیا آمده...

بیشتر بخوانید
تجربه‌ی دردناک نخستین سکس
روایت

تجربه‌ی دردناک نخستین سکس

27 میزان 1399

نویسنده: آژفنداک محفل نکاحم بود و از خوشی در لباس نمی‌گنجیدم. همه چیز درست و ‌عادی بود و قرار بود یک زندگی عالی داشته باشیم. من به او خیلی عزیز بودم و همین‌طوری او به...

بیشتر بخوانید

فراخوان همکاری؛
رسانه نیمرخ بستر برای روایت زندگی، چالش‌ها و مبارزات زنان و جامعه +LGBTQ است.
ما به دنبال مطالب هستیم که بازتاب‌دهنده واقعیت‌های تلخ، امیدها و جریان‌های مقاومت و مبارزات آزدی‌بخش شما از زندگی تحت حاکمیت طالبان باشد.
نوشته‌ها و آثار خود را در قالب متن، صدا، تصویر و ویدیو برای ما ارسال کنید. ارسال مطالب

  • درباره ما
  • تماس باما
  • حمایت مالی
Menu
  • درباره ما
  • تماس باما
  • حمایت مالی
Facebook Youtube Instagram Telegram

۲۰۲۴ نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • روایت
  • گفت‌وگو
  • تحلیل و ترجمه
  • چندرسانه‌ای
    • ویدیو
    • عکس
    • پادکست
  • بیشتر
    • زنان و مهاجرت
    • روایت‌رنگین‌کمانی‌ها​
    • صلح و امنیت
    • ترجمه
    • فرهنگ و هنر
    • نخستین‌ها
EN