نیمرخ
  • گزارش
  • روایت
  • گفت‌وگو
  • تحلیل و ترجمه
  • چندرسانه‌ای
    • ویدیو
    • عکس
    • پادکست
  • بیشتر
    • زنان و مهاجرت
    • روایت‌رنگین‌کمانی‌ها​
    • صلح و امنیت
    • ترجمه
    • فرهنگ و هنر
    • نخستین‌ها
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
حمایت مالی
نیمرخ

جامعه در تعارض آشکار با انسان‌مداری و عقلانیت مدرن

  • نیمرخ
  • 24 حوت 1402
28

گفت‌وگو: معصومه عرفانی

خالده خرسند! نویسنده، روزنامه‌نگار، پژوهش‌گر و کنش‌گر حوزۀ جنسیت است. او در کارنامۀ خود علاوه بر ده‌ها یادداشت و نوشته در زمینۀ مسائل جنسیت، جامعه و سیاست که در نشریه‌های داخل و خارج به نشر رسیده‌است، سال‌های طولانی، تجربۀ کنش‌گری مدنی و حقوق بشری را نیز ثبت کرده‌است. او از بنیان‌گذاران نهاد «خانۀ ژورنالیستان» و «بنیاد اندیشه‌های جوان» در هرات است. خالده تا زمان ترک افغانستان در سال ۲۰۱۶ میلادی، به‌عنوان مشاور و مسئول بخش رسانه‌ای «شبکۀ جامعه مدنی و حقوق بشر» در حوزۀ غرب افغانستان و مدیرمسئول «رادیو مردم» در هرات، فعالیت کرده‌است. او لیسانس زبان و ادبیات فارسی دارد و یک مجموعۀ داستان کوتاه نیز به نشر رسانیده‌است.

نیمرخ: شما ۲۰ سال حضور زنان در عرصه‌های مختلف از جمله سیاست را در دوران مشهور به جمهوریت در افغانستان چگونه می‌بینید؟

خالده خرسند: زمان آن فرا رسیده‌است تا تعدادی از پیش‌فرض‌ها و برداشت‌هایمان را در مواجهه با نوعی از گفتمان مروج جنسیت در افغانستان، بازنگری نماییم. به‌طور مثال، هر زمان از «زنان» سخن رانده می شود، به صورت ضمنی، این مفهوم به یک هویت مستقل، فعال و کنش‌گر اطلاق می‌گردد. سوءتفاهمی که برساخته‌ و یا یک واقعیت کذایی ناشی از پروژه‌های سیاسی فوری در کنفرانس «بن» بود که تا سال‌ها از آن استفاده شد.

آن‌چه به‌عنوان حضور و نقش زنان در بیست سال گذشته مطرح می شود، در واقع شمولیت یک جمع پراکنده‌ با کمترین وجوه تشابه و پیوند‌های اولیه در ساختارهای دولتی و پروژه‌های خارجی است که تنها مخرج مشترک هویتی آنان «زن بودن» است. با این‌که «جنسیت» می‌تواند به‌عنوان عامل بنیادین شکل‌دهی هویت جمعی قلمداد شود، اما قرار‌گرفتن در یک موقعیت خاص عینی و تغییر در زمینه‌های فکری است که این کنش‌های جمعی و هویتی را فعال خواهد کرد. هر چه نگاه می‌کنم، امکان تعارض ذهنی و بنیادین عقل و اخلاق انسان افغانستانی با وضعیت عینی جامعه را نمی‌بینم که عاملی در راستای فعال‌سازی هویت‌های جمعی و گروهی، از جمله هویت مستقل و کنش‌گر زنان، محسوب گردد.

در واقع افغانستان از بیست سال قبل هم‌چنان یک جامعۀ درگیر سنت، رادیکالیزم مذهبی، فقر و تنش‌های قومی بود؛ چنان‌که حالا نیز هست. جامعه‌ای مبتنی بر ارزش‌های قبلیه‌ای که در تعارض آشکار با انسان‌مداری و عقلانیت مدرن قرار دارد. طبیعی است که اکثر اعتراض‌‌ها و خیزش‌ها، در شکل جنبش‌های پراکنده و بی‌ثبات اجتماعی ظاهر گردد که مسئلۀ اجتماعی را در حد چانه‌زنی برای امتیاز‌گیری و رقابت‌های جنسیتی، قومی و قبیله‌ای، تقلیل دهد. مبارزات زنان، با تمام دشواری و رنجی که بر دوش کنش‌گران حوزۀ جنسیت در افغانستان تحمیل کرد، از این قاعده مستثنا نیست.

امروز و بعد از فرو ریختن کاخ پوشالی دموکراسی در افغانستان، تردیدی باقی نمانده‌است که جریان تغییر و اصلاح مسیرهای سیاسی و اجتماعی در بیست سال گذشته، تلاشی ناکام برای سروسامان بخشیدن به یک بحران سیاسی در منطقه بود. برای این منظور، بستۀ آمادۀ مصرف دموکراسی و حقوق بشر در ظاهری بسیار جذاب، واقعی و سرگرم‌کننده عرضه گردید. زن‌ها نیز به‌صورت منفرد، شامل پروژه‌های فشرده و عاجل، تطبیق و اصلاح  اجتماعی و سیاسی در افغانستان شدند و نقش‌شان در همین حد قابل بررسی است. یک تعداد از زنان توانستند در جریان فند و پروژه‌‌گیری خوب بدرخشند. تعدادی، حضور چشم‌گیر در مافیای اداری و قومی داشتند. عده‌ای ظاهراً صدا و حضوری در پارلمان بودند و شماری به اصطلاح زنان روشن‌فکر و فعال حقوق زن، به صورت پراکنده مشغول دعوای سخت با مردم در فضای مجازی. آن‌چه در واقع از قلم افتاد، تلاش جمعی برای فهم موقعیت تاریخی و شکل‌دهی جنبش‌های اجتماعی بر مبنای ایده‌های رهایی‌بخش است که انگار عقل جمعی‌مان قرار نیست هیچ‌گاهی قادر به سامان‌بخشی چنین جریان‌های معنا‌دار و پیشرو شود. 

نیمرخ: پس شما فکر می‌کنید آیا بین مردم، به‌خصوص در بین زنان و دختران هیچ‌گونه تغییری به‌وجود نیامده‌است؟ تصور شما از چالش‌ها و فرصت‌هایی که با وجود تمام این مشکلات وجود داشت، چیست؟

خالده خرسند: برای این‌که بتوانیم فهم کاملی از وضعیت زنان در بیست سال جمهوریت داشته باشیم، لازم است که مقداری از خوش‌بینی‌های خود را کنار بگذاریم. می‌دانم، دشوار است پذیرفتن این‌که آن‌چه بر ما گذشت و امیدی که به آیندۀ درخشان زنان و مردم افغانستان می رفت، سرابی بیش نبود. اما این نگاه واقع‌بینانه ما را کمک می‌کند که از سراب‌های ذهنی فاصله گرفته و برای ساختن آینده قدم‌های واقعی‌تری برداریم.

 در پاسخ به سؤال قبلی، اشاره کردم که متأسفانه آن‌چه ما شاهد بودیم، بنا بر منطق و استدلالی که ارائه کردم، یک وضعیت واکنشی و سیال بود. تأکید می‌کنم، زن‌ها بخشی از بدنۀ اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جوامع خود هستند و خارج از جریان اصلی و حاکم بر وضعیت، امکان مانورهای مستقل را ندارند. علاوه بر این، صرف «زن‌ بودن» و حتی رنج و ستم مشترک تاریخی، نه اصل تضمین‌شده‌ای برای شکل‌گیری هویت‌های جمعی و فعال زنان است و نه هم به‌طور کلی آن‌ها را از نابسامانی‌ها و ناهنجاری‌های فرهنگی جامعه‌ای که به آن تعلق دارند، مبرا می‌کند. به‌طور نمونه، به اتفاقات تاریخی که در غرب، محور جنبش‌های زنان جریان داشت، توجه نمایید. گفتار و مطالبات زنان در جهان، بر مبنای گفتار حقوق مدرن و آزادی‌های فردی، شکل گرفت. برای زنان افغانستان این بستر اخلاقی و اجتماعی شکوفا تا حالا فراهم نشده‌است. به همین دلیل شمار کثیری با فاجعۀ فساد و ناکارآمدی دولت و جامعه همراه شده و فرصت‌های جمعی را در راستای منافع گروهی و فردی خود به خاکستر مبدل ساختند.

همچنان بخوانید

چهار سال آپارتاید جنسیتی و سرکوب؛ مرکز حقوق بشر افغانستان خواستار ادامه انزوای گروه طالبان شد

تشدید سرکوب زنان و نقض گسترده‌ی حقوق بشر در افغانستان

چهار سالگی حاکمیت طالبان؛ از فرمان‌های حذفی تا ارتکاب جنایات ضدِ بشری در برابر زنان افغانستان «بخش سوم»

نیمرخ: با تمام این‌ها ما یک سری تفاوت‌هایی را در دورۀ بیست ساله دیدیم، اما شما باور دارید تمام این تغییرات و تفاوت‌ها سمبولیک بودند و به همین دلیل است که ما اکنون باز در همان نقطۀ اول هستیم؟

خالده خرسند: دقیقاً. چگونه این ارتجاع غیر قابل باور در دو سال بعد از سقوط جمهوری به وقوع پیوست؟ به‌دلیل این‌که بسیاری از چیز‌ها در سطح بود. من نمی‌خواهم بگویم که مبارزات زنان سطحی است یا هدف زنان، هدف واقعی نیست؛ اما، نمی‌شود انکار کرد که جنبش‌های زنان به شدت متأثر از وضعیت عمومی سیاسی و اجتماعی هستند. در واقع، خیزش‌ها و مبارزات زنان، ذیل گرایشات و جریانات تجدد‌خواهی افغانستان، از بنیادهای متناقض اخلاقی و کنش‌گری آشفته‌ و سرگردان رنج می‌برد. زنان، خصوصیات فرهنگی را از خود بروز می‌دهند! تنها تفاوت این است که مردان با استفاده از مناسبات پدرسالارانه و قرار گرفتن در رأس هرم توزیع ناعادلانۀ قدرت، ولع و امکان بیشتری برای سرکوب و ستم دارند. من بار‌ها شاهد بوده‌ام که مدعی‌ترین کنش‌گران زن در افغانستان، فهمی بسیار ابتدایی و معطوف به منافع فردی خویش از مفهوم آزادی، حقوق فردی، عدالت و دیگر بنیان‌های فکری گفتار مدرن داشته و متأسفانه، خودآگاه یا ناخودآگاه، رنج تاریخی خویش را در رفتارهای پدرسالارانه بازتولید کرده‌اند. زنانی زورگو، بی‌منطق، دیکتاتور، ستم‌پیشه، خشن و فاسد که چیزی کم از الگو‌های جامعۀ مردسالار ندارند.

در واقع، زن‌ها می‌توانند به راحتی تبدیل به سوژۀ یک نظام مردسالار یا پدرسالار شوند و عامل تداوم آن؛ در حین این‌که خود ابژه‌های ستم‌کشی و رنج‌اند. صرف آگاه بودن بر موقعیت و شرایط نابرابر، اندیشه و کنش رهایی‌بخش را شکل نمی‌دهد. لازم است تا با وسواس و مسئولیت‌پذیری، شباهت‌‌های فرهنگی، رفتاری، اخلاقی و اجتماعی با سوژه‌های مرد‌سالار را شناسایی و با شجاعت اخلاقی از آن‌ها فاصله گرفت.

نیمرخ: شما چندان به اوضاع با خوش‌بینی نگاه نمی‌کنید. اما یکی از چیزهایی که ما امروز شاهد آن هستیم و هیچ کسی انتظارش را نداشت این است که بعد از سقوط کابل، زنان در صف اول مبارزه با طالبان هستند. فکر می‌کنید مبارزات زنان از کجا نشأت می‌گیرد؟ اگر تأثیر بیست سال جمهوریت نبوده این مبارزات چطور آغز شده و چه نتایجی خواهد داشت؟

خالده خرسند: شما از «مبارزات زنان» یادآوری نمودید؛ اما از جامعه‌ای که در مقابل این کنش‌گری سکوت کرده و قدمی برای هم‌یاری زنان برنداشته است، چیزی نگفتید. نقطۀ کور همین‌جاست. ما با صحبت‌کردن از زنان و خیزش‌های اجتماعی آن‌ها در شکل منفرد، خو کرده‌ایم. زنان در خلأ اجتماعی و فرهنگی نمی‌توانند مبارزۀ خود را پیش ببرند. هیچ‌چیز به‌صورت مجرد نه قابل اتکا است و نه آینده دارد.

البته من در گفت‌وگو‌هایی که پیش از این در مورد خیزش‌ها و اعتراضات بعد از سقوط جمهوری انجام داده‌ام، احترام، حرمت و تحسین خود را به پیشگاه این زنان قهرمان عرض کردم. زنانی که از هرات، کابل، مزار، بامیان گرفته تا دورترین نقاط افغانستان در مقابل طالبانیزم ایستادند و خطرات بسیار جدی را به جان خریدند. این مبارزات متأسفانه هزینه‌های سنگینی را بر آن‌ها تحمیل کرد. مبارزات زنان واقعی است، چون توحش طالبانی واقعیت عینی و دردناک جامعۀ امروز افغانستان است. با این حال، تمام واقعیت‌ها امکان بقا و استمرار را ندارند، مگر این‌که در جایی به بدنۀ جامعه وصل باشند. به این بحث، در ادامه برخواهم گشت.

نیمرخ: آیا فکر می‌کنید در طول بیست سال قبل از سقوط، رابطه‌ای معنادار میان زنان و مؤسسات بین‌المللی به‌وجود آمده بود تا امکان این وجود داشته باشد که با کمک این سازمان‌ها تغییراتی در زندگی زنان ایجاد شود؟

خالده خرسند: ممکن است؛ اما کوتاه‌مدت و مقطعی خواهد بود. فعلاً جوّ بسیار سنگینی بر افکار عامه در افغانستان و جهان حاکم است. همه می‌خواهند بدانند که چطور فاجعۀ طالبان اتفاق افتاد و مسئول اصلی کیست. پیک این انتقادت به‌سمت جامعۀ جهانی و دولت‌های غربی است. به همین جهت، این دولت‌ها تلاش دارند با انجام اقدامات نه چندان اساسی و بیشتر نمایشی در حمایت از زنان، صدای منتقد و معترض افکار عامۀ مردم در جهان، به‌ویژه زنان افغانستان را در کنترل گیرند.

اما، بخش مهم پرسش، همین نکتۀ کلیدی «معنا‌دار بودن» رابطهۀ میان زنان و مؤسسات بین‌المللی است. من فکر می‌کنم که چگونه یک رابطۀ نابرابر از هر لحاظ، می‌تواند مناسبات معنا‌دار و مسئولانه‌ای را خلق کند. در واقع، پیوندی نه دو طرفه و مبتنی بر معنا که رابطه‌ای «حامی» و «حمایت شونده».

مسلم است که در این نوع از مناسبات بین‌المللی، معنای واقعی و الزام‌آور رابطۀ برابر به منصۀ ظهور نمی‌رسد؛ چرا که میزان تأثیر‌پذیری و تأثیر‌گذاری میان طرفین در یک سطح نبوده و طرف قدرتمند هر زمانی که لازم دید، تعهدات و توافقات را زیر پا خواهد گذاشت. مثال می‌زنم، مگر جامعۀ بین‌المللی نمی‌دانست که با طالبان، چه بر سر زنان خواهد آمد؛ و یا بر اساس ارزش‌های جهانی حقوق بشر و اصول روابط دو طرفه، ایشان ملزم به شنیدن صدا و مطالبات زنان افغانستان هستند. خوب می‌دانستند! اما منافع ملی و تغییر در سیاست‌های منطقه‌ای حکم می‌کرد که حمایت‌هایشان را از افغانستان دریغ کنند و چشم کور و گوش کر خود از سمت زجه‌ها و انتقادات زنان افغانستان بچرخانند. این وضعیت نتیجۀ خصوصیات رابطۀ بدون «معنا» و «اتکایی» است. 

تاریخ این مناسبات سست و مقطعی، هویت هستی‌شناسانۀ پیوند‌های ساده‌دلانه و غیر مسئولانۀ دولت‌ها و گروه‌های اجتماعی افغانستان را  افشا می‌کند. جنبش‌های زنان، مانند تمام احزاب، گروه‌ها و حتی دولت‌های افغانستان، همواره معطوف به بیرون از خویش بوده‌اند. اتکا برحمایت‌های مادی و حتی ایدئولوژیک، به خارج از مناسبات و امکانات عینی جامعۀ افغانستان، پیوسته باعث بیگانگی و دور افتادن جنبش‌ها از بدنۀ جامعه شده‌است. بی‌دلیل نیست که عبارت «جامعۀ بین‌المللی» یکی از پر کاربردترین‌ها در مباحثات مربوط به زنان و «انجویزم» مروج‌ترین شکل سازمان یافتگی در کشور است. حداقل در یک مورد نباید تردید روا داشت که یکی از زیان‌بارترین پیامد این وابستگی، بی‌اعتنایی و بی‌پروایی جنبش‌ها و کنش‌گران زن به کسب مقبولیت و مشروعیت داخلی بوده‌است. صحنۀ بین‌المللی، محل اتکا و نقش‌آفرینی اکثر کنش‌گران زن است. همان‌ها که برایشان استیج و تریبون فراهم می‌شود؛ با دلیل و بی‌دلیل تشویق شده و جایزه‌های بزرگ دریافت می‌کنند. اما در واقعیت، این قهرمانان صحنه‌های بین‌المللی و فضای مجازی، کوچک‌ترین امکان بقا و تداوم در درون مناسبات اجتماعی و سیاسی افغانستان را ندارند. مسلم است که این سطح از وابستگی گروه‌های مستقل اجتماعی که به هدف تغییرات و اصلاح قوانین و ارزش‌های جامعۀ خود کار می‌کنند، شایسته نیست.

نیمرخ: شما دورنمای وضعیت زنان را در آینده چگونه می‌بینید؟

خالده خرسند: ما در یکی از پیچیده‌ترین و ناامیدکننده‌ترین برهه‌های تاریخی کشور به‌سرمی‌بریم. دو حالت را برای وضعیت عمومی و وضعیت زنان به‌صورت ویژه می‌توان در نظر گرفت. یا تلاش می‌کنیم تا با مواجه مسئولانه و عاقلانه بر این بن‌بست فائق بیاییم؛ یا چشم بر روی ناکارآمدی مناسبات اجتماعی، اخلاقی و سیاسی خود می‌بندیم و مثل همیشه به‌ اصطلاح «بیگانگان» را مسئول شکست‌های خود می‌دانیم.

به صورت خاص، برای سروسامان دادن به وضعیت زنان افغانستان، چه باید‌‌کرد‌ها و نباید‌کرد‌های نسبتاً واضع وجود دارد. من چند وجهۀ مبارزات زنان را به‌عنوان پاشنۀ آشیل در نظر گرفته و باور دارم که اگر این نقاط‌ ضعف مسئولانه بررسی شود، می‌تواند به‌عنوان امکان رهایی و پیروزی فرا راه زنان افغانستان قرار گیرد.

نخست، لازم است تا «ایدۀ محوری» مبارزات زنان افغانستان، یعنی مبارزه با «مرد‌سالاری» مورد بازبینی قرار گیرد. مدت‌هاست که صورت‌بندی گفتمانی و مبارزاتی کنش‌گران حوزۀ جنسیت، تضاد‌های جنسیتی و شکاف‌های اجتماعی در افغانستان را تشدید کرده‌است. این گفتمان، انگار ویژۀ رزم با مردان تدوین یافته و از درک ابعاد گستردۀ «نظام مرد‌سالار» غافل مانده‌است.

در صورتی که مرد‌سالاری یک «پیکر‌بندی ایدئولوژیکی و فرهنگی» است که در قالب مکتب‌های فکری، گرایشات فلسفی و اجتماعی به صورت گسترده، تمام هستی بشر و همۀ انواع انسان‌ها را درنوردیده است. مؤلفه‌های این نظم، نابرابری، بی‌عدالتی، زورگویی، خیانت، برتری طلبی و جنگ همیشگی است.

من معتقدم که نابرابری جنسیتی بخشی از ناکارآمدی وحشتناک نظم فکری و اجتماعی پدرسالارانه است، نه تمام آن؛ طوری که مجریان و حافظان این نظم تاریخی، قادر به کنترل «شَر ذاتی» انسان نشده و هم‌چنان برای قیمومیت بیشتر بر منابع و استفاده از آن به نفع خودشان، بر نظم نابهنجار کنونی پا می‌فشارند.

واضح است که مردان، خود سوژه و ابژۀ نظام فکری‌شان هستند. زنان اما، ابژۀ بالفعل و سوژۀ بالقوه در نظم مستقر اخلاقی و اجتماعی مردانه به‌شمار می‌روند. در حقیقت، مردسالاری به‌عنوان ساختاری فراتر از صورت‌بندی «تقابلی» میان زنان و مردان و در ابعاد سیتماتیک و پیچیدۀ مسلط بر هستی بشر، قابل درک است. زنانی که خصوصیات و ویژگی‌های پدرسالارانه‌ای مانند زورگویی، سلطه‌طلبی، کنترل‌گری، خشونت، خیانت، فساد، فرقه‌گرایی، دگم‌اندیشی و … را به‌عنوان روش مبارزه بر ‌می‌گزینند. در واقع خود در چرخۀ بازتولید ارزش‌های پدرسالارانه قرار گرفته و فارغ از تفاوت‌های بیولوژیکی، شباهت‌های بنیادین به سوژۀ مردسالار دارند.

مسئلۀ بعدی، «ماهیت وجودی» جنبش‌های زنان در افغانستان است که به تبع جریانات سیاسی و اجتماعی جامعه، معطوف به بیرون از خویش و بیگانه، با‌ امکانات عینی و واقعی مناسبات مسلط فرهنگی و سیاسی هستند. به این نکته در بحث «معنادار بودن» رابطۀ زنان و مؤسسات بین‌المللی قبلاً پرداخته‌ام.

گذشته از نکاتی که متذکر شدم، در شرایطی به‌شدت گرفتار کنونی، اقدام به «سازماندهی» و «ایجاد تشکیلات» از فوریت‌های به غایت مهم در استراتژی مبارزاتی زنان افغانستان، محسوب می‌گردد. شاید بتوان گفت که یکی از دلایل اصلی شکست‌های پی هم مبارزات و اعتراضات زنان، درک نادرست از ماهیت و کارکرد «جنبش‌ اجتماعی» و غفلت از کنش سیاسی «سازمان‌یافتگی» است. جنبش زنان از جمله جنبش‌های اجتماعی محسوب می‌گردد. (جنبش اجتماعی به شکلی از عمل جمعی گفته مـی‌شـود کـه بـا هـدف دگرگونی اجتماعی و یا تغییر و اصلاح بخشی از قوانین انجام می‌شود و معمولاً زمانی شکل می‌گیرد کـه شـیوۀ توزیع قـدرت، قوانین جامعـه یـا تصـمیم‌هـای اتخاذ شده از سـوی سیاست‌گذاران و کسانی که در قـدرت‌انـد، نتوانند مسائل عمـدۀ جـاری را حـل و نیازهای بیشتر اعضای جامعه را برآورده کنند.)

با این‌که جنبش‌های زنان در افغانستان جسته و گریخته  از درجۀ استمرار تاریخی و هدفمندی برخوردار بوده‌اند، اما در مجموع، فاقد سازماندهی، هدف متمرکز، تشکل و رهبری هستند. آن‌چه ما در سال‌های اخیر شاهد هستیم، تلاش یک عده از زنان برای انحصار مبارزات دیگران در چنبرۀ ایدئولوژی، مقاصد شخصی و رقابت بر سر مقام «رهبری» جنبش‌های زنان است. در مقابل، کنش‌گران مستقل حوزۀ جنسیت و حقوق بشر و یا هم روشنفکران زن، نقشی را که  برای خود در نظر گرفته‌اند، ارشاد، موعظه و «مادرخواندگی» فمنیستی است. محتوای هر دو جریان، از منظر مؤلفه‌های «رهبری دموکراتیک»، مردود و خلاف ارزش‌ها، حقوق و آزادی‌‌های افراد است. شیوه‌های دموکراتیک رهبری، در واقع، توانایی سازماندهی و ایجاد تشکیلات بر مبنای اعتمادسازی، صداقت و ظرفیت‌سازی در میان اعضای جنبش‌ها و تودۀ زنان می‌باشد.

بدون شک، امکان پیروزی در همبستگی است و ایجاد همبستگی تنها وظیفۀ هر زنی است که دوست دارد در نقش زن «رهبر» و «پیشرو» در جامعه حضور داشته باشد. انشا نویسی، سخنرانی‌های غرا ولی بی‌محتوا، بیان رنج تاریخی زنان با اشک و آه، حضور بیست و چهار ساعته در محافل بی‌اهمیت بین‌المللی، نقش‌های حاشیه‌ای یک رهبر به‌شمار می‌رود. توان اصلی در به‌وجود آوردن شبکه‌ای از روابط بر مبنای اعتماد و رواداری است که در آن هیچ زنی برای زن دیگر نقش «معلم سرخانه» را بازی نکند. اگر جنبش‌های زنان، از امکانات انسجام درون‌گروهی برخوردار باشند، شانس«هنجار سازی»، یعنی توانایی یک جنبش برای ایجاد حمایت مردمی ‌‌و درگیر کردن مردم عادی در روندهای اعتراضی را نیز به‌دست خواهند آورد. در پایان تأکید می‌کنم که در شرایط سرکوب شدید که طالبان اعمال می‌کنند، استمرار و موفقیت جنبش‌های زنان در بیرون و داخل افغانستان، نیازمند درجۀ نیرومندتری از سازماندهی، هماهنگ‌سازی و تشکل سازمانی است. در کنار آن، بازبینی ایدۀ اصلی مبارزات زنان، یعنی درک همه‌جانبه‌ از مقولۀ مردسالاری، نقش‌آفرینی با‌ثبات و دوام‌دار زنان، به‌عنوان سوژه‌های سیاسی در قلمرو عمومی را تقویت خواهد کرد.

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: آپارتاید جنسیتیاعتراضاعمال محدودیت‌ها علیه زنانحقوق زنانمبارزات زناننقض حقوق بشر
به دیگران بفرستید
Share on facebook
Share on whatsapp
Share on telegram
Share on twitter
حمایت مالی
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
در افغانستان ازدواج برای زنان پناه و برای مردها سکس است
گفت‌وگو

در افغانستان ازدواج برای زنان پناه و برای مردها سکس است

7 حوت 1396

ویدا ساغری به دلیل مبارزات پیوسته اش، در زندگی شخصی و کاری خود تجارب یکسان دارد. دیدی از بالا به پایین، برخورد غیر عقده‌مندانه و راه حل یابی برای کاهش آسیب، باعث پیروزیی مبارزه او...

بیشتر بخوانید
«شب که ناپدری‌ام به من تجاوز کرد…»
روایت

«شب که ناپدری‌ام به من تجاوز کرد…»

26 ثور 1402

خودش را «گندم» معرفی می‌کند، خال‌کوبی ظریف روی گردنش، مو‌های که دخترانه‌ کوتاه شده است، دستانی نه چندان ظریف و ناخن‌های لاک خورده و لحن خاص حرف زدنش همگی نشان می‌دهند او زن است که در کالبد یک مرد به دنیا آمده...

بیشتر بخوانید
تجربه‌ی دردناک نخستین سکس
روایت

تجربه‌ی دردناک نخستین سکس

27 میزان 1399

نویسنده: آژفنداک محفل نکاحم بود و از خوشی در لباس نمی‌گنجیدم. همه چیز درست و ‌عادی بود و قرار بود یک زندگی عالی داشته باشیم. من به او خیلی عزیز بودم و همین‌طوری او به...

بیشتر بخوانید

فراخوان همکاری؛
رسانه نیمرخ بستر برای روایت زندگی، چالش‌ها و مبارزات زنان و جامعه +LGBTQ است.
ما به دنبال مطالب هستیم که بازتاب‌دهنده واقعیت‌های تلخ، امیدها و جریان‌های مقاومت و مبارزات آزدی‌بخش شما از زندگی تحت حاکمیت طالبان باشد.
نوشته‌ها و آثار خود را در قالب متن، صدا، تصویر و ویدیو برای ما ارسال کنید. ارسال مطالب

  • درباره ما
  • تماس باما
  • حمایت مالی
Menu
  • درباره ما
  • تماس باما
  • حمایت مالی
Facebook Youtube Instagram Telegram

۲۰۲۴ نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • روایت
  • گفت‌وگو
  • تحلیل و ترجمه
  • چندرسانه‌ای
    • ویدیو
    • عکس
    • پادکست
  • بیشتر
    • زنان و مهاجرت
    • روایت‌رنگین‌کمانی‌ها​
    • صلح و امنیت
    • ترجمه
    • فرهنگ و هنر
    • نخستین‌ها
EN