گزارش: گیسو
با گسترش فقر و بیکاری و سلطهی گروه تروریستی طالبان؛ حملههای مسلحانه برخانهها، سرقت پول و موبایل از عابران در پیادهروها و کوچهها؛ آرامش را از باشنده شهر کابل گرفته است و این امر وضعیت را برای زنان و دختران در کنار مزاحمتهای مأموران امر به معروف و نهی از منکر، بیشتر از پیش نا امن کرده است.
در این گزارش، شماری از زنان و دختران در گفتوگو با رسانه نیمرخ روایت کردهاند که چگونه در کابل نه تنها هدف سرقتهای مسلحانه و زورگیری قرار گرفته؛ بلکه افراد وابسته به گروه طالبان، در پوشش «تأمین امنیت»، عامل اصلی این خشونتها هستند. این قربانیان میگویند طالبان با سوءاستفاده از سلاح و قدرت، زنان را وادار به تن دادن به بازرسی بدنی میکنند و همزمان دست به آزار و اذیت آنها میزنند؛ تجربههایی که نشان میدهد ناامنی کنونی بخشی از ساختار رفتاری این گروه علیه زنان است.
شکیلا، زن ۳۳ ساله و مادر پنج کودک، مسؤول یک کارگاه در شهر کابل است. او به تاریخ 15 سنبله، در یکی از پسکوچههای «شهرک امید سبز» هدف حمله قرار گرفته و پس از تهدید به قتل؛ موبایل، پول نقد و جواهرات همراهش سرقت شده است.
شکیلا و دختر پانزدهسالهاش هنگام غروب از کارگاه بیرون شده و آنها پس از خرید برای شب، وارد کوچهای میشوند که خانهیشان در انتهای آن قرار دارد و به بنبست میرسد. در همین لحظه، دو نفر سوار بر موتورسایکل که از بلندگوی آن ترانههای طالبانی پخش میشد، به آنها نزدیک میشود. شکیلا و دخترش خودشان را به دیوار میچسپانند تا موتورسایکل عبور کند، اما موتورسوارها درست در کنار آنها توقف میکنند و یکی از آنها پیاده شده و تفنگچهای را به پهلوی شکیلا میگذارد و میگوید: «دستکول ات را بده.»
در آن لحظه که شکیلا شوکه شده بوده، به آنها میگوید چیزی در دستکولش ندارد، ولی مهاجمان به حرف او توجه نمیکنند و دستکول را به زور از بازویش میکشد و بعد میگوید: «دیگه چی داری؟»
وقتی با شکیلا حرف میزدم، هراس آن اتفاق هنوز در وجودش باقی بود و روایتش را از اینجا ادامه داد: «وقتی پرسید دیگه چه داری؟ گفتم، بخدا هیچی ندارم. بعد موبایلم را خواست، گفتم موبایل ندارم. در این لحظه کسی که هنوز بر روی موتورسایکل بود، گفت؛ تلاشی کن.
در آن لحظه تمام بدنم کرخت شد و چشمانم به دخترم بود که به تکیه دیوار تکیه داده و خشکش زده بود. کسی که پیاده شده بود و اسلحه داشت، تمام بدنم را بازرسی کرد و در آخر دستش را به یخنم انداخت و موبایلم را بیرون کرد، داشت میرفت که النگو و حلقه ازدواجم که هر دو طلا بود را دید و آنها را نیز از دستم درآورد و سراغ دخترم رفت. دختر از ترس شبیه جنازه شده بود و من بیشتر از پیش ترسیدم و گفتم، بخدا قسم تمام پولم چهار هزار افغانی است که در دستکول بود و موبایلم را گرفتی، دیگر چیزی نداریم.»
با این همه بازهم آنها به حرف شکیلا توجه نمیکنند و با خونسردی تمام، دخترش را نیز بازرسی میکنند، میبینند که جز پلاستیک که موارد خوارکی چیزی دیگری ندارد، سرانجام به هدف تعرض به یخن دختر پانزده سالهی شکیلا نیز دست میاندازند و سپس با اطمینان خاطر از آنجا دور میشوند.
به گفتهی شکیلا، نزدیک آذان شام بود که این اتفاق افتاد و در آن لحظه آدمهای زیادی آنجا در رفت و آمد بودند؛ اما هیچ کسی جرات نزدیک شدن به آنها را نداشتند و در آخر زمانی که زورگیرها از محل میروند، هیچکس حتا با آنها همدردی نمیکنند. با این همه شکیلا و دخترش هراسان و وحشتزده، درحالیکه سنگینی دستهای دزدها را هنوز روی تنشان حس میکردند خود را به خانه میرسانند.
شکیلا همچنان تأکید میکند، افرادی که آنها را مورد بازرسی بدنی قرار دادند و سپس اموال شان را سرقت کردند، اعضای گروه طالبان بودند؛ زیرا به تازهگی در نزدیکی محل زندگی آنها، گروه طالبان «پُسته امنیتی» طالبان ساخته که اعضای آن پُسته با لباس های شخصی، سوار بر موتورسایکل در محلههای آنجا گشت و گذار میکنند.
اما شکیلا تنها زنی نیست که زورگیری، آزار و اذیت در پسکوچههای کابل به کابوس شبانهاش بدل شده است. نرگس (نام مستعار)، زن ۲۴ سالهای است که حدود یک ماه پیش در غرب کابل هدف حمله قرار گرفت و پس از آزار و اذیت، موبایل آیفونش به زور از سوی یکی از اعضای گروه طالبان ربوده شد.
نرگس که کارمند یک مرکز صحی خصوصی است. به گفتهی او، شامهنگام در مسیر برگشت به خانه، ابتدا از سوی مردی ناشناس برای گرفتن شماره تلفن مورد تعقیب قرار میگیرد و سپس در تاریکی کوچه بر او حمله کرده و موبایلش را با خود میبرد.
او این تجربه تلخاش را اینگونه بازگو میکند: «تقریباً سه روز او را در همان مسیر میدیدم. هیچ وقت فکر نمیکردم تعقیبم کند. روز آخر، هر بار که به من نزدیک میشد، میگفت: دخترخاله شمارهات را بده، کارت دارم. اما من فقط قدمهایم را تندتر برمیداشتم.»
نرگس که ساکن یکی از محلههای هزارهنشین در غرب کابل است و به دلایل امنیتی نمیخواهد نام دقیق محل زندگیاش در گزارش ذکر شود، فکر میکند مهاجم به احتمال زیاد از اعضای طالبان بوده است. او توضیح میدهد: «موهای بلند فرفری داشت، کلاه قندهاری پوشیده بود و چندین بار او را در همان مسیر دیده بودم که به حوزه امنیتی طالبان رفتوآمد میکرد.»
او میافزاید: «وقتی موبایلم را بیرون آوردم تا به خانه زنگ بزنم، کوچه تاریک شد و تقریباً هیچکس دیده نمیشد. همان لحظه از پشت سر به من حمله کرد، موبایلم را از دستم چنگ زد و فرار کرد.»
پس از آن حادثه، نرگس به فکر ترک کار یا رفتوآمد به محل وظیفه همراه با یکی از اعضای خانوادهاش است. او میگوید: «از طرف کلینیک هم به ما گفتهاند اگر احساس ناامنی کردیم یا مأموران امر به معروف طالبان ما را بازجویی کردند، میتوانیم یکی از اعضای خانواده را همراه خود بیاوریم.»
نرگس و شکیلا هر دو باور دارند که رفتوآمد در شهر کابل و شهرهای دیگر در کنار محدودیتهای شدید که از سوی گروه طالبان بر زنان وضع شده، روز به روز دشوارتر میشود. زنان وقتی که برای انجام کار بیرون میروند، همیشه نگراناند؛ از یک سو، احتمال بازرسی پوشش و تهدید توسط مأموران امر به معروف طالبان، و از سوی دیگر، خطر زورگیری در پسکوچهها که امنیت جانیشان را تهدید میکند.
روایت شکیلا و نرگس نشان میدهد که گروه طالبان تنها به محدودکردن آزادیها و تحمیل شرایط غیر انسانی و زنستیزانهیشان بسنده نمیکنند، بلکه با ایجاد فضای رعب و وحشت در کوچهها و خیابانها، زندگی روزمرهی زنان را به کابوسی دائمی بدل کردهاند. در نبود مرجع دادخواهی و پاسخگویی، زنان همزمان قربانی سیاستهای رسمی این گروه تروریستی و خشونت افراد مسلح این گروه میشوند و آنچه که امروز در کابل و بیشتر شهرهای افغانستان در برابر مردم و بهویژه زنان جریان دارد، یک روش حکمرانی است؛ روشی گروه تروریستی که زنان را عمداً در حصار ترس و بیپناهی نگه میدارد.