نیمرخ
  • گزارش
  • روایت
  • گفت‌وگو
  • تحلیل و ترجمه
  • چندرسانه‌ای
    • ویدیو
    • عکس
    • پادکست
  • بیشتر
    • زنان و مهاجرت
    • روایت‌رنگین‌کمانی‌ها​
    • صلح و امنیت
    • ترجمه
    • فرهنگ و هنر
    • نخستین‌ها
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
حمایت مالی
نیمرخ

زن؛ غول زندانی شده در چراغ جادو

  • نیمرخ
  • 24 جوزا 1404
Website

نویسنده: سمانه جعفری

مدتی پیش، دیالوگی در یک سریال شنیدم که عجیب به دلم نشست. می‌گفت: «ما زن‌ها مثل غول چراغ جادو هستیم‌. تا مردی دست نوازش روی سرمان فرود می‌آورد، فوراً از داخل قوری بیرون می‌شویم و می‌گوییم که هرچه می‌خواهی بگو، من برآورده‌اش می‌کنم.» من این دیالوگ را خیلی خوب می‌فهمم.

من همیشه به کارما اعتقاد داشتم. قانونی که می‌گفت هر چه می‌کاری همان را درو می‌کنی! اما دیگر اعتقادی به این ندارم. شاید یگانه عیب ما زن‌ها این است که همه چیز را به کارما می‌سپاریم. در حالی که مردان، در تمام اشتباهات‌شان پشت هم‌دیگر هستند و هم‌دست، گناه را به گردن کس دیگری می‌اندازند. این اتفاق همیشه می‌افتد و امروز یکی از همین اتفاقات در گلویم گیر مانده و تبدیل به بغضی سرطانی شده‌است. این اتفاق، داستان یکی از غول‌های چراغ جادو است.

او که در وسط جمعیت نشسته بود، سر پایین انداخته بود و به سرزنش‌هایشان گوش می‌داد، یکی از همان غول‌های چراغ جادو بود. او تک دختر مردی دین‌دار بود و مادرش را در خردسالی از دست داده بود. در خانوادهٔ چهار‌نفرهٔ او نامادری، پدری که فکر می‌کرد محبت به دختر او را به بی‌راهه می‌کشاند و ترسش را می‌ریزاند و برادری که گویا هیچ تعلقی به آن خانواده نداشت. او فکر می‌کرد که مردها همه مثل هم هستند؛ بی‌احساس و نامهربان. اما با آمدن مردی باورش تغییر کرد که ای‌کاش هرگز نمی‌کرد.

مردی که ادعا داشت همسر اولش معنی زندگی مشترک و همسرداری را نمی‌فهمد. دست تک پسرش را گرفت و از همسرش جدا شد. مدتی در خانهٔ آن‌ها ماند و در این میان، دخترک که از پدر و برادر محبتی ندیده بود، شیفتهٔ اخلاق مؤدبانهٔ مرد شد. مرد دست نوازش روی غول زندانی شده در چراغ جادو کشیده بود؛ پس غول چراغ جادو وعده داد که آرزوهایش را برآورده کند. مرد آرزو کرد زنی پای‌بند داشته باشد که هیچ‌وقت او را رها نکند. پس آرزویش برآورده شد و غول چراغ جادو، زن زندگی او شد؛ همان همسر وفاداری که پا به پایش برای حل مشکلات بجنگد. مرد هم وعده داد مرد زندگی او باشد.

۱۲ سال از آن قول و قرار می‌گذرد و حالا همان مرد زندگی که قول داده بود زندگیش را گلستان کند، دست دختری را گرفته به خانه می‌برد و به دخترانش می‌گوید: «بیایید به مادر جدیدتان سلام کنید!» به همین راحتی! غول چراغ جادو که بی‌نهایت از این اتفاق رنج کشیده بود، بالاخره به تنگ می‌آید و زبان می‌گشاید. از تمام آن‌چه در این سال‌ها تحمل کرده و کلمه‌ای در موردش به زبان نیاورده بود. اما به‌جای هم‌دلی و حمایت، جمعیت اطرافش با کلمات‌شان سنگ‌سارش می‌کردند. یکی می‌گفت: «مقصر تو هستی! اگر به زندگیت توجه می‌کردی این‌طور نمی‌شد.» دیگری می‌گفت: «کار خوبی کرده! او که برایت گفته بود از زنی که در بیرون کار کند خوشش نمی‌آید. باید خانه می‌ماندی و شکر سایهٔ بالای سرت را می‌کشیدی!» حرف‌های‌شان قابل هضم نبود. او آمده بود تا بگوید قربانی هوس یک مرد شده‌است، اما جمعیت فیصله کردند که مرد قربانی است و زن مقصر!

من شاهد تمام آن دردها بودم. شاهد کبودی‌های روی قفسهٔ سینه‌اش بودم. شاهد بودم که او هم مثل زن‌های دیگر، دلش لباس‌های رنگارنگ و مفشن می‌خواست، اما روی خواستهٔ دلش پا می‌گذاشت و با همان لباس‌های کهنه‌اش سر می‌کرد. من شاهد بودم که او می‌خواست مثل ملکه‌ها زندگی کند، اما پای قولش ماند و کلمه‌ای در برابر نداشته‌هایش اعتراض نکرد. شاهد بودم که مرد زندگی‌اش به‌خاطر به‌دنیا آوردن چهار دختر، بارها تحقیرش کرد. شاهد بودم که او درد می‌کشید و برای صرفه‌جویی در هزینهٔ دوا و درمان، لب زیر دندان می‌گرفت و صدایش را در گلو خفه می‌کرد. من شاهد همهٔ آن‌ها بودم و حالا که او آن حرف‌ها را می‌شنید و محکوم به ناتوانی در کنترل شوهرش می‌شد، من در کنارش می‌سوختم.

او توضیح می‌داد؛ ولی گویا جمعیت نیازی به شنیدن نداشتند. گویا این یک قانون نانوشته بود که تحت هر شرایطی زن مقصر است. کسی نمی‌شنید که شوهر ۴۰ سالهٔ او دست دختر ۱۸ ساله را گرفته و به خانه آورده‌است. کسی نمی‌شنید که شوهرش دو ماه پیش، بدون اجازهٔ پدر دختر و همسر اولش، بدون اطلاع خانواده‌اش، بدون شرم از پسر ۲۰ ساله‌اش، خطبهٔ نکاح دائم را جاری کرده‌است. برای کسی مهم نبود دختری که شوهرش به همسری درآورده، کوچک‌تر از پسر شوهرش است. برای کسی مهم نبود که آن دختر ۱۸ ساله باردار بود و فرزندی در راه داشت. هیچ‌کدام از این‌ها برای کسی مهم نبود. آن‌ها زن را مقصر می‌دانستند، چرا که مرد از همسر اولش یک پسر داشت و از او چهار دختر. از نظر آن‌ها او مقصر بود چون مرد از زنی که در بیرون کار کند خوشش نمی‌آمد.

من این‌گونه داستان‌ها را زیاد شنیده‌ام. داستان‌هایی که در همه، زن مقصر بوده. چه بسیارند زن‌هایی که قربانی بودند؛ اما مقصر شناخته شده و مجازات شدند. مثل زنی که بعد از وفات شوهرش، به اجبار پدر شوهرش به نکاح برادر شوهرش درآمد و پس از مرگ پدر شوهرش، آن مرد، زن دیگری را به همسری خود در آورد. او هم قربانی بود؛ زنی که چون دستمال بین مردان اطرافش دست به دست شد. مرد می‌توانست بعد از مرگ پدرش، زن دیگری اختیار کند، چرا که همسرش را به اجبار پدرش قبول کرده بود. مرد می‌توانست زن دیگری اختیار کند، چون‌که همسر اولش را دوست نداشت؛ اما زن؟ نه! هرگز! او نه حق انتخاب همسر اولش را داشت و نه حق اعتراض برای ازدواج دومش! او نه حق اعتراض در برابر پدرشوهرش را داشت و نه حق اعتراض در برابر چند همسری برادر شوهرش.

یا مثل زنی که شوهرش او را به خواستگاری فرستاده بود. او هم مقصر بود، چون چهار دختر داشت و هیچ پسری نداشت. یا مثل دخترش! دختری که قرار بود هم‌چون کالای بی‌ارزشی، از طریق معاملهٔ پایاپای به نکاح پسری از آن خانواده دربیاید تا پدرش بتواند با دختر آن خانواده ازدواج کند. مرد با افتخار می‌گفت: «دختر می‌دهم و زن می‌گیرم.» و زن با شرم سر پایین می‌انداخت. آخر او مقصر بود. او مقصر بود چون خدا قدرت انتخاب جنسیت طفل را به پدر واگذار کرده بود. او مقصر بود چون زن بود. در تمام داستان‌ها، آن‌ها مقصر بودند، چون زن بودند.

همچنان بخوانید

قطع کامل انترنت و شبکه‌های مخابراتی در افغانستان

قطع اینترنت؛ سلاح تازه‌ی طالبان برای سانسور کامل

سونامی خاموش؛ افزایش ازدواج اجباری درافغانستان

این چرخه ادامه دارد. مردهایی با عنوان پدر و برادر، آن‌قدر به یک دختر بی‌مهری می‌کنند که دخترک، عقدهٔ محبت و نوازش پیدا می‌کند. در واقع، آن‌ها همان جادوگرانی هستند که دختر را در چراغ جادو زندانی می‌کنند. بعد مردی پیدا می‌شود و روی چراغ دست نوازش می‌کشد. دخترک از زندان در می‌آید و اسیر مرد می‌شود. در نهایت، غول چراغ جادو خدمت‌گزار مرد می‌شود و هربار در مقابل تصمیم‌های مرد صدایی بلند می‌کند، مرد می‌گوید که او بوده که زن را از زندان نجات داده. آن‌قدر این حرف تکرار می‌شود که زن خود‌ را مدیون و ممنون احساس می‌کند. روزها پی در پی می‌گذرند و بالاخره، مرد از زن حرف گوش کن و سر به زیر خسته می‌شود و هوس هیجان می‌کند. پس آن غول را به چراغ برمی‌گرداند و دنبال غول دیگری می‌گردد. در این میان، اطرافیان چراغ را سنگ باران می‌کنند، چون در داخل آن، غولی زندانی شده که قدر آزادیش را ندانسته و دل صاحبش را زنده نگه داشته نتوانسته‌است. همیشه، در هر داستانی، زن ناتوان است و به سبب ناتوانی‌اش، مقصر. فرقی نمی‌کند پشت زندانی شدن غول در چراغ جادو، چه داستانی نهفته‌است؛ هرچه باشد، غول مقصر است و محکوم به محبوس بودن درون آن چراغ.

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: آپارتاید جنسیتیازدواج اجباریزنانکودک همسریمحدودیتنامادری
به دیگران بفرستید
Share on facebook
Share on whatsapp
Share on telegram
Share on twitter
حمایت مالی
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
در افغانستان ازدواج برای زنان پناه و برای مردها سکس است
گفت‌وگو

در افغانستان ازدواج برای زنان پناه و برای مردها سکس است

7 حوت 1396

ویدا ساغری به دلیل مبارزات پیوسته اش، در زندگی شخصی و کاری خود تجارب یکسان دارد. دیدی از بالا به پایین، برخورد غیر عقده‌مندانه و راه حل یابی برای کاهش آسیب، باعث پیروزیی مبارزه او...

بیشتر بخوانید
«شب که ناپدری‌ام به من تجاوز کرد…»
روایت

«شب که ناپدری‌ام به من تجاوز کرد…»

26 ثور 1402

خودش را «گندم» معرفی می‌کند، خال‌کوبی ظریف روی گردنش، مو‌های که دخترانه‌ کوتاه شده است، دستانی نه چندان ظریف و ناخن‌های لاک خورده و لحن خاص حرف زدنش همگی نشان می‌دهند او زن است که در کالبد یک مرد به دنیا آمده...

بیشتر بخوانید
تجربه‌ی دردناک نخستین سکس
روایت

تجربه‌ی دردناک نخستین سکس

27 میزان 1399

نویسنده: آژفنداک محفل نکاحم بود و از خوشی در لباس نمی‌گنجیدم. همه چیز درست و ‌عادی بود و قرار بود یک زندگی عالی داشته باشیم. من به او خیلی عزیز بودم و همین‌طوری او به...

بیشتر بخوانید

فراخوان همکاری؛
رسانه نیمرخ بستر برای روایت زندگی، چالش‌ها و مبارزات زنان و جامعه +LGBTQ است.
ما به دنبال مطالب هستیم که بازتاب‌دهنده واقعیت‌های تلخ، امیدها و جریان‌های مقاومت و مبارزات آزدی‌بخش شما از زندگی تحت حاکمیت طالبان باشد.
نوشته‌ها و آثار خود را در قالب متن، صدا، تصویر و ویدیو برای ما ارسال کنید. ارسال مطالب

  • درباره ما
  • تماس باما
  • حمایت مالی
Menu
  • درباره ما
  • تماس باما
  • حمایت مالی
Facebook Youtube Instagram Telegram

۲۰۲۴ نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • روایت
  • گفت‌وگو
  • تحلیل و ترجمه
  • چندرسانه‌ای
    • ویدیو
    • عکس
    • پادکست
  • بیشتر
    • زنان و مهاجرت
    • روایت‌رنگین‌کمانی‌ها​
    • صلح و امنیت
    • ترجمه
    • فرهنگ و هنر
    • نخستین‌ها
EN